bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۳۰۵۷
تاریخ انتشار: ۱۷ : ۲۰ - ۱۱ اسفند ۱۳۹۴
داستان از این قرار بود که این خان عموی ما رفته بود و دزدکی رای داده و به هیچ‌کس هم نگفته که به کی رای داده، حتی زن و بچش هم خبردار نشدن.
بامدادجنوب- امین بندری: داستان از این قرار بود که این خان عموی ما رفته بود و دزدکی رای داده و به هیچ‌کس هم نگفته که به کی رای داده، حتی زن و بچش هم خبردار نشدن. اولاد هم که دنبال نمره بود و هنوز پروژه رو تحویل نداده بود، به قانون دوم ترمودینامیک قول داده بود که بره آبدون و به فلونی رای بده.
عیال هم که هر معمولا دنبال اولاد پیغمبر بود تا بهش رای بده، این وسط طرف ما رو گرفت و گفته بود که هر چی شما بگید که کلی هم از خجالت و این چیزا کشیدیم. فک و فامیل ما هم که دشتستون بودند و کلا از هفت مملکت آزاد که به هر کی دلشون می‌خواد رای بدن، اما ای که خان عمو جمعه‌ای رفته و به کی رای داده، شده بود معما!!

هر چی هم بالا و پایینش کردیم که ای بوید به یه اصولگرا رای بده، می‌گفت مو به یه آدم عاقل رای دادمه که باهام هم‌عقیده!! است و می‌تونه کار کنه و ازم حرف‌شنوی داره.
حالا ای وسط مونده بودیم که منظور حضرت والا کیه کلا. اصولا ایشون پاچه‌خوار نیستن و فقط یه کمی منفعت‌طلب هستن که ای دوره هم منکر منفعت‌طلبی بودند و با صدای رسا خطاب به من می‌گفتن اگه منفعت‌طلبی هم باشه دوستات هستن که سر میدون امام می‌ایستن و خویش‌انداز می‌اندازن و رای جمع می‌کنند... تازه اون رفیقت که کلاً منفعت‌طلبی رو کرده تو کاسه و یه مرتبه‌ای سر کشیده و ول کرده، با اون سیاست لنینی «یک گام به عقب دو گام به پیشش» اصلا مگه جایی گذاشت که ما بیایم تو! خودش و برادراش ریخته بودن وسط هر کی یکی رو گرفته بود!

خان عمو این حرف‌ها رو البته تو جمع می‌زد و منم تعجب که حالا چی شده که داره اینجوری پرده دری می‌کنه. چه منافعی از ایشون ضایع شده و به کام دیگران رفته این همه به هم ریخته. همین‌جوری که دیگه رفته بود زیر بار حرف و آسیابش داشت اطلاعات ذی‌قیمت بیرون می‌داد، تلفنش زنگ زد. ما فقط می‌دیدیم که یه بند می‌گه: درسته، صحیح می‌فرمایید، حتما، بله، حق با شماست... همین جور سرش رو تکون می‌داد و فقط تائید می‌کرد و یه لحظه همین‌ جوری بدون خداحافظی تلفن و محکم زد به‌دیوار که هر تیکه‌ایش یه جایی رفت. البته از این نوکیا ارزونای هندی بود، وگرنه می‌زدش رو بالش کناری که خش هم نیفته. بعدش پا شد و گفت: مرتیکه فلان فلان شده، سی مو نقشه می‌کشه و تهدید می‌کنه، طرح مونه خراب می‌کنه و آدم معرفی می‌کنه که برن طرح‌ وردارن. خدا بفهمه چقدر پورسانت گرفتنه. مو نمی‌فهمم که ای وسط قانون کجاست که دارن بی‌قانونی می‌کنن. به پیر، به پیغمبر، به قرآن ای کارل خرابه، نکنین....

همینجوری که داشت تف و لعنت می‌کرد، گفتم: ناراحت نبینمت خان عمو، کی خاطر مبارک رو آزرده کرده؟ بگو تا بزنم نیست و نابودش کنم، بزنم تو دهنش!
گفت: هیچی عامو جونی، یه ساله هاسی می‌زنی تو دهنش و برو بیشتر بزن. ای واسطه هم بسی که، سیش بگو ای مرتوه پی فلانی در میونه... 
گفتم: هی، خان عمو، کار از فرهنگ سازی گذشته، باس منقرض شیم یه گونه جدید بیاد!

برچسب ها: بامدادیه ، طنز ، منقرض
نام:
ایمیل:
* نظر: