bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۳۰۸۴
تاریخ انتشار: ۵۴ : ۱۳ - ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
تماس گرفته که چرا نیومدی؟ گفتم کجا؟ گفت: خب معلومه اهرم، دِ خونه آباد شخصا دعوتت کردم، باید میومدی، جات اساسی خالی بود. چه تو چیکار کردی که این همه از دستت مصیبت دارن و وزیر رو ول نمی‌کنن؟
روایت اول؛ یعنی این هم‌ولایتی‌های ما که رفته بودن مراسم فقط تماشاچی بودن. یکی دو تاش هم که یه عرضی داشتن نتونسته بودن وزیر و ببینن یا اگه می‌خواستن ببینن هم نمی‌تونستن! دلیلش هم مشخص بود، این بابای هنرمند که از گناوه راه افتاده بود به سمت اهرم شاید بتونه پسر دبیر شورای نگهبان رو ببینه، می‌گفت حقیقی و رئیسش جوری بهش چسپیده بودن که انگار یکی می‌خواد وزیر و بدزده! بهش گفتم وزیر دزدی و تو روز روشن؟ گفت والله ما هم نمی‌دونیم، فقط این دو نفر مثل فرفره دو جنتی می‌گشتن و نا از هر زاویه‌ای که قصد ورود می‌کردیم، توفیق زیارت دست نداد، اونجا بود که فهمیدیم که هر چی می‌گفتی راست بوده!

روایت دوم؛ حالا جریان چه قرار بود، خودش حکایتش مفصله. این خان‌عموی ما که با حضرات علما روابط بسیار حسنه‌ای داره و خودش هم آدم باخدایی هست، تعریف می‌کرد که پدر دوستت که دوست خودش باشه (منظورم حضرت‌آیت‌الله حق‌شناس هستش) کار بزرگی کرده و ما هم رفته بودیم، بنده خدا پیرمرد زحمت کشیده بود و خانم مدیرکل هم وزیر را آورده بود اما ملت اصلا وزیر و ندیدن. تازه اون یکی رفیق تهرونیت هم خیلی سراغت رو می‌گرفت و وقتی فهمید با من نسبت داری، کلی حال و احوال کرد و گفت: عجب برادرزاده‌ای داری تو! خدا بده برکت. خلاصه این‌که پیرمرد و خانم مدیرکل زحمتش رو کشیدن، به‌نظرم جفتشون فقط سر هم 10 دقیقه وزیر و ندیدن!

روایت سوم: تماس گرفته که چرا نیومدی؟ گفتم کجا؟ گفت: خب معلومه اهرم، دِ خونه آباد شخصا دعوتت کردم، باید میومدی، جات اساسی خالی بود. گفتم: جای من؟ گفت آره، همین جای تو. تازه هم کلی ذکر خیرت شد. بچه تو چیکار کردی که این همه از دستت مصیبت دارن و وزیر رو ول نمی‌کنن؟ گفتم: والله حضرت پدر بیمار بودند و مجبور شدم برم زیارتشون. البته اینجوری که بوش میاد، همون بهتر که نیومدم. وزیر رو که نمی‌شد دید، حالا می‌خواستم بیام چیکار. تازه دوست تهرونیم هم می‌گفت از دقیقه اول زیرآبت رو زدن تا دقیقه آخر. خندید و گفت: چطور هم! حالا خودم میام پیشت!
روایت چهارم: رفیق تهرونیم تماس گرفته که اون دو نفر پاپیچ وزیر شدن که همچنان مُصِر بر تغییر هستیم، دلیلش هم بامداده، هر روز به دولت حمله می‌کنه. حتما باید تغییر صورت بگیره. وزیر هم جوابشون کرده که سیاست ما تغییر نیست و ما هم مجوز یه روزنامه دادیم، تازه مشاور خودت بوده که!
گفتم: مُلا رفت تو صف نون دید خیلی شلوغه، داد زد که دو کوچه پایین‌تر روغن مفتی می‌دن. ملت همه صف نون رو ول کردن و بدو رفتن، مُلا هم دنبالشون راه افتاد و رفت، گفت اینجوری که ملت می‌دون، شاید خبری باشه. حالا روزگار این جماعته، استان رو به فلاکت انداختن، همش تقصیره بامداده!!! 


نام:
ایمیل:
* نظر: