bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۴۱۳۱
تاریخ انتشار: ۵۳ : ۱۸ - ۲۳ خرداد ۱۳۹۵
آقا یه چند وقتی هست یه بچه‌ای پیدا شده که یه مشت آدم بیکار سر به سرش می‌ذارن و هر روز میاد و به خونه همسایه ما سنگ می‌زنه.
آقا یه چند وقتی هست یه بچه‌ای پیدا شده که یه مشت آدم بیکار سر به سرش می‌ذارن و هر روز میاد و به خونه همسایه ما سنگ می‌زنه. ما خیلی تلاش کردیم ک بفهمیم که علت سنگ زدن این بابا به شیشه خونه همسایه ما چیه. آخه این همسایه ما با هر کی کار داشته باشه، با این یکی کار نداره.
دیروز باز اومده بود یه سنگ بزرگ زده بود به شیشه خونه همسایه و تازه فرار هم نکرده بود، همسایه‌ها گرفتنش و می‌خواستن بزننش که مانع شدم، گفتم چیکار ای بچه دارین، ولش کنین گناه داره. 
یکی دراومد و گفت: نکنه تو بهش گفتی هر روز بیاد سنگ بزنه و شیشه خونه ما رو بیاره پایین. حتما نمی‌خوای تو پولش رو بدی؟
گفتم: والله ما غلط کنیم، چه ربطی به من داره؟ گفتم بچه است نزنینش، یه اشتباهی کرده، حالا شما ببخشید!
گفتند: بابا چی ببخشیم، این هر روز سر به سرش می‌ذارن و میاد خونه ما رو داغون می‌کنه و می‌ره.
گفتم: شما از کجا می‌فهمید که سربه‌سرش می‌ذارن؟
گفتند: خودش عقلش به جایی قد نمی‌ده، اینقدر احمق هست که الان بهش بگو برو خودت رو بنداز تو چاه، میره می‌ندازه.
گفتم: شما که می‌دونید، چرا به یه احمق گیر دادین؟
گفتند: الان می‌فهمی. آقا چشمتون روز بد نبینه، پسره هنوز هاج و واج داشت به یه سنگی که کنار افتاده بود نگاه می‌کرد که یکی از این همسایه‌ها چنان چکی زد تو گوشش که با صداش من رفتم تو حال.
گفت: چرا می‌زنی؟ طرف گفت: کی دهنت گذاشته و میای هر روز به خونه این بیچاره‌ها سنگ می‌زنی؟

منم که دیدم بازجویی شروع شده، سعی کردم با خشونت کمتری باشه، دوباره پا درمیونی کردم و گفتم اگه بهشون نگی یکی دیگه هم می‌زنه‌ها! 
طرف که فکر کنم دردش گرفته بود و اشک تو چشماش جمع شده بود، اسم دو سه نفر رو آورد که من شاخم دراومد... یعنی با هر اسمی که رو زبونش می‌‌اومد، بیشتر تعجب می‌کردم. دلیلش هم حالا جالب بود، به این دلیل سنگ به خونه این بدبخت می‌زدن که یه بچه درسخون داشته و تو مدرسه نمره اول بوده، می‌خواستن از اون محله و مدرسه فراریش بدن که بچه خودشون نمره اول بشه.
بهش گفتم حالا اینا که هم پول دارن و هم پارتی، بهت قولی هم دادن؟
گفت: والله من یه سایت خبری هم دارم، بیکار هم هستم، بهم گفتن اگه فلانی رو فراری بدی، می‌بریمت سر کار و یه شغل خوب بهت می‌دیم.
دیدم ای دل غافل، منم همچی سوژه‌ای دارم و باید بگیریم یه کشیده آبدار بهش بزنم تا مغور بیاد. داشتم دستمون و تکون می‌دادم که از خواب پاشدم و دستم تو هوا می‌خره. البته ایده رو فراموش نکردم و باید کشیده رو بزنم 

برچسب ها: بامدادیه ، طنز
نام:
ایمیل:
* نظر: