bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۵۴۸۵
تاریخ انتشار: ۳۷ : ۲۰ - ۰۶ مهر ۱۳۹۵
نخودی را شما نمی‌شناسید، ما می‌شناسیم، البته خیلی وقت نیست که می‌شناسیم، چند ماهی است که از تخم بیرون آمده و تازه باید جیک جیک کند، اما خیلی زود بزرگ شد، فهمید که باید قُد قُد کند و ...
امین بندری:
نخودی را شما نمی‌شناسید، ما می‌شناسیم، البته خیلی وقت نیست که می‌شناسیم، چند ماهی است که از تخم بیرون آمده و تازه باید جیک جیک کند، اما خیلی زود بزرگ شد، فهمید که باید قُد قُد کند و یه چندی بعد هم صدای خروس را در بیاورد، داستان دیگونی که خروس شد را که یادتان است، ما از اولش فکر می‌کردیم که فقط قیقه می‌ده، اما الان به این فراست رسیده‌ایم که هم قیقه می‌دهد، هم دو زرده می‌گذارد و تازه نخودی هم هست... 
یه آقایی تعریف می‌کرد که همش زیر سر «مِهرو» هستش، «مهرو» یه آدم کم گتی که چیشل کچیکی داره و وقتی سیلت می‌کنه، انگار اف16 دیده، یه پوزی هم داره انگار خاگ گجیک. مهرو یه زیپوچی داره اسمش حسنی هستش، حسنی استاد برجسته تو هم کردنه همی چیه، یعنی دیگون بدبخته کرده نخودی. 
نخودی که تا چند وقت پیش دنبال کار می‌گشت و هر کجا رفت پی یه کارت 50 تومنی خریدنش، وقتی بخواد یه چیزی بنویسه، اول از حسنی میگیره، حسنی هم از مهرو و مهرو هم به شورِ موسو او نمی‌خره یا شاید هم موسو بی شورِ مهرو، نمی‌فهمم و باید از عقلای قوم بپرسم که جریان چنه.

از اونجایی که بنده آدم عجیب و غریبی هستم و همه بر این باور عمیق و دقیق هستند که حرف الکی نمی‌زنم و باید حتما و حکما با دلیل و منطق خاص خودم به نتایج گهربار پژوهشی در حوزه آدم‌شناسی برخی از شبیه‌انسان‌های اولیه که در نژاد کرومانیون و غارنشین به‌سر می‌ّبرند، اشاره کنم، شاید راه به جایی ببرد. 
با این حال، در این شب‌ها، حسنی به نخودی – که همان دیگون محلی خودمان باشد- راپورت می‌دهد و او نیز که سواد چندانی ندارد، آن را این ور و آن ور منتشر می‌کند شاید باز هم کارت 50 تومانی به عنوان پاداش بگیرد. البته در زمینه اینکه مهرو از کجا کارت هدیه‌ها را می‌آورد هم اطلاع رسانی دقیقی نشده که باید حتما شفاف‌سازی صورت بگیرد. 
خلاصه نخودی یه روزی هم پیمانکار برداشته بود و برده بود یه جایی و گفته بود که به این پیمانکار، پیمانی بدهند تا حق دلالی بگیرد، که اون بنده خدا هم گفته بود که اینجا شهر هرت نیست که هر کی دست یکی رو بگیره و بیاد اینجا و بخواد کاسبی کنه و بره، این شد که نخودی – همان دیگون محلی خودمون- با این بنده خدا هم چپ و افتاد و چپ و راست بر ضدش مطلب نگاشت و نوشت و حسنی هم از دور هواش و داشت و مهرو هم کلا می‌پائید و خلاصه این هم از روزگار تلخ نخودی که نه کار گیرش اومد، نه پیمانکارش کار گیرش اومد تا هر شو بیاد و علیه ما بنویسه و فرداش بره خیابون سنگی کارت هدیه‌اش رو بگیره... .

برچسب ها: بامدادیه ، طنز ، نخودی
نام:
ایمیل:
* نظر: