امین بندری:
شما بگی بخند، من که خندم نمیاد. آخه زورکی بخند، گفتم مگه میشه. اصلا بخند تا دنیا تو روت بخنده، عالم و آدم بخندند، اصلا هر کس دیدت از حسودی بترکه... دلت رو بهای غم نده و خلاصه از این دست حرفها.
حالا اینا رو کی به من میگه علیغصهخَر. این علیغصهخَر هم سی خوش داستانی داره که نگو و نپرس، اصلا عجیب و غریب است این بشر، هر روز سر کیچه میشینه و قیلونش رو چاق میکنه و همچی کام ازش میگیره که انگار آتشفشان وزوو – نتونستید بخونید، والا ما هم از همون دوره مدرسه که اسم این آتشفشان رو دیدیم و شنیدیم مانند این اسم ابوالفرج رونی توش مونده بودیم که نسبتش با رون (که همان ران باشد) یا رَوَن (که همان پلاستیک باشد) چیست- دوباره غلیان کرده است.
با این حال و اوصاف، علیغصهخَر یه روزی که سر کیچه نشسته بید و مانم داشتیم رد میشدیم، بُنگ بلندی کرد و گفت: هوی امینو پُی تُنِما، کجی کم پیدایی؟
گفتم: عاموعلی زیرسایه مرتضی علی و دعای خیر شما گرفتار طنز نوشتنم؟
گفت: چه؟ طنز نوشتن؟ طنز دیه چنه؟
گفتم: والا هیچی، نشستیم خومونه وا ملت مسخره میکنیم تا یه ملت دیه ببینند و بخونند و بخندند که دنیا هنی تا هنی دست امین بندریه!
گفت: ها، فهمیدم، تو خُنُکی میکنی تا بقیه بخندن. اما ای خُنُکی مثل خُنُکیهای ولات خومون نیسی که هر کی میشینه تو شونشینی بند یکی دیگهای رو میگیره.
گفتم عاموعلی هر جور دلت میخواد حسابش کن، ما فعلا راه نون خوردنمون همینه و بس، حالا تو میخوای بگی خُنُکی یا گرمی یا سردی، دیه میلش با خودته.
عاموعلی یه آه بلندی کشید که فکر کنم از آه مجنون در فراق لیلی بلندتر بود و یه کامی از قیلون گرفت که باور بفرمائید که لرزه بر اندام نحیف قیلون افتاده و سرپوش نالهکنان تکانی خورد و دود انگار موتور یاماها 125 به مسافت زیادی از دهان خنچه شدهاش به بیرون جهید و بعدش رفت تو کار نصیحت که ها بوا، اینایی که داری میگی خوبه، اما پول هم در میاری یا که خشکه حساب میکنن؟
گفتم: ای بوا، ولمون کن عاموعلی، همین که از گشنگی نمیمیریم خدا را شکر، بالاخره یه تکه نانی به دست میاد و میخوریم و شکر خدا را میکنیم.
گفت: هِ معلومه که اوضات خیلی خرابه، خیلی بره سی خت یه فکری کن، ری مونم حساب نکن که هیچی ندارم بدمت، اصلا هیچ حسابی ری ما باز نکنی یه وقتی؟
گفتم: نه عامو جونی، تو فقط غصه ما رو نخور، نمیخوا کاری سی ما کنی. بشین یه دو تا پکِ دیه وِ قیلون بزن که سرش سرد شد و دیه کام نمیده.
گفت: سیت یه پست خوبی در نظر گرفتمه، میخوام سیت حکم قائممقامی خومه سیت بزنم، راضی هسی؟
گفتم: جون خوت ییلمون... سی همونی که زدن کافیه... ما نخواستیم.