برجام یک واقعیت سیاسی است. هر دو طرف باید به این واقعیت سیاسی تن در دهند، چه در این سوی میز مذاکره که ایران نشسته است و چه در آن سوی میز مذاکره که 1+5 قرار دارد. همه طرفههای درگیر در پرونده هستهای ایران باید این انتخاب را مد نظر قرار دهند که یا برجام را بپذیرند و یا به فرجام، آن هم در یک نبرد سهمگین سیاسی و مهمتر از آن نبرد اقتصادی و نظامی روی آورند.
بنابراین برجام یک امر پذیرفته شده از متن واقعیتهای سیاسی است و تنها آنچه که اکنون در صحنه دیده میشود تلاش برای تثبیت آن و تعریف آن براساس منافع ملی بازیگران برای افکار عمومی کشورهایشان است. چه ایران و چه 1+5 بهویژه امریکا باید پاسخگوی افکار عمومی خود در آینده برای این همه هزینه در پای پرونده هستهای ایران باشد. از این جهت بر آن هستند که کلیه ارکان حکومتی در ایران و ایالات متحده امریکا در ارتباط با برجام وارد عمل شوند. ایران خواهان آن است که برجام تائید شود اما ساختار قدرت در نهایت تصمیم میگیرد که مجلس در باب آن سخن بگوید.
مجلسی که اکثریت آن اصولگرا هستند و به دولت اعتدالی با گرایش اصلاحطلبانه در زمینه برجام انتقاداتی را دارد. بنابراین رهبری با زیرکی و درایت خود تلاش دارد تا همین مجلس نیز در باب برجام سخن بگوید و در تصمیمگیری بعد از تصمیمسازیهای موجود نقش نهایی خود را بازی کند. در امریکا نیز اوضاع همینگونه است، در امریکا نیز جمهوریخواهان اکثریت را در اختیار دارند و کنگره امریکا را مدیریت میکنند و اگر کنگره امریکا بر اساس آنچه که پیش آمده است، آنچه را که اوباما پیگیری کرده است، مورد تائید قرار بدهد، در آینده چنین توافقنامهای از تاثیر قانونمند و نفوذ ماندگارتری برخوردار خواهد بود.
این در حالی است که چه در ایران و چه در امریکا دو انتخابات پیش رو است. در امریکا انتخابات ریاستجمهوری 2016 و در ایران انتخابات مجلس 1394 که در آن هر کدام از اعضای مجلس ایران و یا کنگره با برجام مخالفت کنند، باید هزینههای آینده آن را در نزد افکار عمومی پذیرا باشند. بنابراین اکنون زمان تصمیمگیریهای بزرگ نه تنها برای دولتهای موجود در تهران و واشنگتن بلکه برای ساختارهای حکومتی و حتی احزاب سیاسی برای جوابگویی به افکار عمومی در پرونده هستهای ایران در آینده خواهد بود. برجام یک واقعیت سیاسی است که طرفین از آن گریزی ندارند و اگر نخواهند این واقعیت سیاسی را با تدبیر و خردورزی سیاسی مدیریت کنند در آینده باید هزینههای بیشتری را در فرجام بخشیدن به این پرونده پرداخت کنند.
به هر ترتیب مجلس ایران و کنگره امریکا در نهایت تلاش میکنند، چهرهای مردمی و منطبق با منافع ملی در برخورد با برجام از خود نشان دهند و به افکار عمومی این مساله را القا کنند که آنها در پی ایجاد فضای مثبت برای رسیدن به منفعت ملی بیشتر برای کشورهایشان هستند اما آنچه که در افکار عمومی بازتاب دارد کوششی است که کنگره در امریکا و مجلس در ایران در جهت تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی برای آینده انتخابات در هر دو کشور نیز مد نظر قرار میدهند.
هر دو مجلس سرشار از نومحافظهکارانی است که در برابر دولتهای رقیب خود در قوه مجریه قرار دارند. از این منظر باید بپذیریم که آنچه که در مجلس رخ خواهد داد، اگرچه به منافع ملی میاندیشد و این بخش مهمی از کار است و تاکید بنده بر آن است که بخش مهمی از این معنا و تلاشهای مجلس در ایران بهدنبال ایجاد فضایی مناسب برای منافع ملی است ولی باید این واقعیت را هم قبول کنیم که با بخش قابل توجهی از این معنا نیز متوجه نگرانی از آینده جناحها و احزاب سیاسی در کشور است.
اگر به گفتههای اخیر دبیر سابق شورای امنیت ملی سابق کشورمان نگاه کنیم که در آن بر این نکته تاکید دارد که در دولت قبل نیز ما به یک تفاهمنامه خوب نزدیک شده بودیم اما امضا نشد و به دولت بعد انتقال پیدا کرد این پرسشهای اساسی مطرح است که چرا آن همه تلاش دیپلماتیک از چشمان مردم پنهان ماند و امروز که ظریف و تیم روحانی آشکارا با امریکاییها سخن میگویند و با آنها قدم میزنند، صحبت از پنهانکاریها در پرونده هستهای پیش میآید؟ آیا اگر مذاکرات با امریکا بد است، تنها در زمان دولت روحانی بد است و در زمان دوات احمدینژاد خوب است؟ این پرسشها، سوالاتی است که به هر طریق در ذهن افکار عمومی پیش میآید. بنابراین برجام امری نیست که در دولت روحانی آغاز شده باشد. آنچه که نتیجه مذاکرات هستهای ایران تحت عنوان برجام یا برنامه اقدام مشترک مطرح میشود، در واقع نتیجهای است که محصول تلاشهای فزاینده از سوی مذاکرهکنندگان ارشد ایران در دورههای مختلف است که بهواسطه قوی بودن تیم روحانی و وجود متخصصانی کارکردهتر و مجربتر در این تیم شاهد رسیدن به یک تفاهمنامه تحت عنوان برجام بودهایم اگرچه در همین تیم نیز عناصر قدرتمندی از تیم قبلی هم حضور دارند.
نکتهای که باید به آن اشاره کرد، این است که مجلس ایران قادر نیست تا در محتوای توافقنامه دست ببرد، چراکه توافقنامه میان دیپلماتهای ایران و 1+5 به پایان رسیده است. مجلس تنها میتواند آن را رد و یا بپذیرد و یا خواهان تغییر در مفادی از آن شود که آن نیز نیازمند دور جدیدی از دیپلماسی خواهد بود و این خود منوط به پذیرش طرف مقابل نیز خواهد بود و این کار را برای رسیدن به یک توافق سخت خواهد کرد و حتی ممکن است آن را غیر ممکن سازد. اینجاست که باید هم کنگره امریکا و هم مجلس ایران پذیرای هزینههای احتمالی شکست مذاکرات در آینده باشد.
منبع: روزنامه بامدادجنوب
سعید جلیلی و فریدون عباسی دو مقام پیشین هستهای ایران، این هفته به دعوت کمیسیون برجام به مجلس رفتند تا درباره جزییات فنی و سیاسی برجام به سوالات اعضای کمیسون پاسخ دهند اما بررسی اظهارات آنان به همان اندازه که سخنگوی کمیسیون برجام به رسانههای اعلام کرده است خود جای بررسی تاریخی و کارشناسی دارد.
به گزارش ایسنا،فریدون عباسی، رییس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران دوشنبه هفته جاری در کمیسیون برجام اظهاراتش درباره دادن اطلاعات غلط به آژانس در گفتوگو با روزنامه الحیات در زمان مسوولیتش را رد کرده و گفته است مصاحبه مذکور موجب شد که غربیها تلقی کنند که ما به آژانس اطلاعات غلط دادهایم در حالی که این گونه نبود.
فریدون عباسی، رییس وقت سازمان انرژی اتمی در شهریور 1391 برای شرکت در کنفرانس سالانه آژانس بینالمللی انرژی اتمی به وین سفر کرده بود و در آنجا علاوه بر سخنرانی در این اجلاس و دیدار با مقامات و همتایان خود در آژانس با روزنامه الحیات - چاپ انگلیس در وین گفتوگو کرد.
بر اساس متن گفتوگوی عباسی در این روزنامه که بسیاری از رسانههای خارجی و داخلی آن را منتشر و باز نشر کردند آمده است که "گاهی اوقات ما اطلاعات غلطی منتقل میکردیم، چون چاره دیگری برای گمراه کردن جاسوسان خارجی نداشتیم. گاهی خودمان را ضعیف و گاهی نیز قویتر از آنچه واقعا بودیم جلوه دادهایم."
چند ساعت از انتشار این اظهارات عباسی در روزنامه الحیات نگذشته بود که واکنشهای بسیاری را در داخل و خارج از کشور و در چپ و راست ایجاد کرد. دامنه تاثیرات منفی این اظهارات بر روند همکاریهای ایران با آژانس که یکی از منحصربهفردترین روابط یک کشور عضو آژانس با این نهاد تخصصی است و از سویی رفتار و اظهارات ایران که زیر ذرهبین دیدهبان هستهای سازمان ملل قرار داشته و دارد آنقدر وسیع و خطرناک بود که حتی داد روزنامه اصولگرای کیهان را نیز درآورد.
حسین شریعتمداری، مدیرمسوول روزنامه کیهان در یادداشتی بعد از انتشار اظهارات عباسی و واکنشهایی که در بر داشت نوشت: "در حالی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعتراف میکند در بازرسیهای همه جانبه و نزدیک به 10 ساله خود از تأسیسات هستهای جمهوری اسلامی ایران، هیچ نشانه قابل اعتنایی به دست نیاورده است که حاکی از انحراف فعالیت هستهای صلحآمیز کشورمان به سوی تولید سلاح اتمی -DIVERSION- باشد و به همین علت در تلاش است دست خالی خود از نشانههای فنی و حقوقی را با بهانهجوییهای غیرقانونی و پاس دادن پرونده به بستر سیاسی - ارسال به شورای امنیت سازمان ملل- جبران کند، برادر عزیزمان آقای دکتر فریدون عباسی دوانی، ریاست محترم سازمان انرژی اتمی کشورمان در اظهاراتی غیرمنتظره و تعجبآور بیآنکه بدانند - یا خدای نخواسته بخواهند - نیاز مبرم 1+5 و آژانس بینالمللی را برای ادامه کینهتوزی علیه فعالیت هستهای صلح آمیز کشورمان تأمین کرد!
اظهارات آقای دکتر عباسی همانگونه که انتظار میرفت، بلافاصله بعد از انتشار، بازتاب بسیار گستردهای یافت و با استقبال آمیخته به ذوقزدگی فراوان آمریکا، اسراییل و متحدان اروپایی آنها روبهرو شد؛ چرا که متأسفانه در اظهارات بیاساس رییس محترم سازمان انرژی اتمی کشورمان، نیاز خود را به صورت یک امتیاز دریافت کرده بودند! سوال این است که جناب دکتر عباسی از طرح این ادعا چه انگیزهای داشته و در جغرافیای سخن خویش کدامیک از منافع ملی کشورمان را دنبال میکرده است؟ چرا که بازرسان آژانس در بازرسیهای 10 ساله خود هیچ نشانهای از انحراف در برنامه هستهای صلح آمیز کشورمان به دست نیاوردهاند و دقیقا به همین علت، از یکسو پرونده را به بستر سیاسی کشاندهاند تا نیازی به شواهد فنی و حقوقی نداشته باشند."
کمتر رسانه رسمی داخلی در آن مقطع توانست مصاحبه فریدون عباسی در گفتوگو با الحیات را بهطور کامل منتشر کند و در عین حال ممانعتها باعث نشد تا آثار این سخنان در فضای افکار عمومی بازتاب نداشته باشد.
نکته حایز اهمیت این است که فریدون عباسی در آن مقطع و در واکنش به انتقادهای صورت گرفته نه تنها از سخنان خود عقبنشینی نکرد بلکه به انتقادها پاسخ نیز داد.
عباسی در مهرماه 1391 درباره انتقاد مدیر مسوول روزنامه کیهان از سخنان وی در گفتوگو با روزنامه الحیات، گفت: شریعتمداری نسبت به مسائل کشور دلسوز بوده و با انتقادات خود میخواست هشدار دهد که از دستاوردهای کشور بهتر حفاظت شود. شریعتمداری مجاز به نقد صحبتهای من است، اما مناسب بود که وی اصل صحبتها را مطالعه میکرد، یعنی اگر به الحیات استناد کرده و همان را مطالعه میکرد متوجه میشد که من صحبتی خلاف منافع ملی نکردم که بر روند مذاکرات تأثیر سوء بگذارد، صحبتهای من ممکن است در روند مذاکرات تأثیر مثبت داشته باشد، اما به طور قطع تأثیر منفی ندارد.
اکنون بعد از حدود سه سال و زمانی که از عباسی در کمیسیون برجام درباره این اظهارات سوال شد، او سعی کرد تا تاثیرات و واکنشهای ناشی از اظهاراتش در فضای بینالمللی نسبت به شفافیت و حقانیت ایران در راستآزمایی را به تلقی نادرست غربیها از سخنانش ربط دهد و بگوید که "روزنامه الحیات در یک مصاحبهای از بنده شنیده بود که من گفتم چون سرویسهای جاسوسی به دنبال کسب اطلاعات از ما هستند، ما اطلاعات غلطی به آنها میدادیم. مصاحبه مذکور موجب شد که غربیها تلقی کنند که ما به آژانس اطلاعات غلط دادهایم در حالی که اینگونه نبود."
رییس پیشین سازمان انرژی اتمی در بخش دیگری از سخنانش در کمیسیون برجام که از سوی سخنگوی این کمیسیون نقل قول شده و در اختیار رسانهها قرار گرفته است عنوان کرده است که وقتی مسوولیت سازمان انرژی اتمی را به عهده گرفته است شش هزار سانتریفیوژ در کشور وجود داشته و کارخانه ساخت سانتریفیوژ هم تعطیل بوده است.
اظهاراتی از این دست در یکی دو ماه گذشته پس از توافق وین از سوی مقامات عالی وقت کشور در دولت نهم و دهم مطرح شده است که برخی از این اظهارات نه تنها به شفافسازی روند و فرایند تصمیمگیری درباره برجام کمک نکرده است بلکه سوالات و ابهامات زیادی را برای اذهان عمومی به وجود آورده است. اظهارنظرهایی از این دست که "در دولت قبل مصاحبه با دانشمندان و متخصصان کشور یا بازدید و بازرسی از پارچین و برخی مراکز صورت نگرفته است"، "حق غنیسازی ایران از مذاکرات استانبول 1 یا در نهایت آلماتی 1 و 2 به رسمیت شناخته شده است!" و یا "در دولت قبل (نهم و دهم) بسیاری از فرایندهای هستهای کشور از جمله تولید اورانیوم، ساخت سوخت، تولید سانتریفیوژ متوقف یا بسیار بسیار کند شده است."
رسانههای مختلف داخلی در دوران پایانی دولت گذشته بارها این سوال را مطرح کردند که چرا فعالیتهای غنیسازی ایران کند شده است؟ اما یا سوالشان بدون پاسخ میماند یا از این وضعیت به عنوان سیاست و برنامه کلی کشور یاد میشد. همچنین در تحلیلهایی که رسانههای خارجی از گزارشهای آژانس درباره ایران مطرح میکردند موضوع کندی غنیسازی در ایران مورد تاکید قرار میگرفت.
حال سوال اینجاست، چرا نمایندگان مجلس همانقدر که نسبت به کند شدن و محدود شدن فعالیتهای هستهای در 10 سال آینده اهمیت میدهند و به آن انتقاد دارند از فریدون عباسی یا سعید جلیلی نمیپرسند چرا فعالیتهای ایران در دو سال پایانی دولت احمدینژاد به شدت کاهش یافت؟ چرا هر بار که این سوال از سوی رسانهها مطرح میشد به جای پاسخ به آن و بیان واقعیات، آن رسانه زیر سوال میرفت و متهم به در نظر نگرفتن منافع و امنیت ملی میشد؟
منصفانه است که بگوییم همانطور که کند شدن فعالیتهای غنیسازی در دولت قبل، حین مذاکرات و در حالی که تحریمهای اقتصادی و بانکی شدیدا علیه ایران شدت گرفته بود، تصمیمی مبتنی بر عقلانیت و در سطحی کلان گرفته شده بود، تصمیماتی که به برجام منتهی شد نیز مبتنی بر همان عقلانیت و در سطح کلان است.
ولی چرا برخی نمایندگان مجلس به برجام در بسیاری از جنبهها نگاهی دیگر دارند؟
به گزارش ایسنا، سعید جلیلی، دبیر پیشین شورای عالی امنیت ملی نیز در آخرین حضور خود در کمیسیون برجام بعد از سالها سکوت، درباره جزییات مذاکراتش با 1+5 لب به سخن گشود. یکی از بخشهای قابل توجه و تعجبآور سخنان جلیلی درباره پذیرش "حق" غنیسازی از سوی 1+5 در دورههای مذاکراتی استانبول و آلماتی 1 و 2 است.
جلیلی گفته است که "آمریکاییها در استانبول 2 از خط قرمز غنیسازی و حقوق هستهای جمهوری اسلامی عقبنشینی کردند و شرمن نماینده آمریکا در مذاکرات، پیام رییسجمهور آمریکا را در آن جلسه قرائت کرد و اعلام کرد که حق هستهای و حق غنیسازی ایران را به رسمیت میشناسند و ایران در این زمینه استثنا نیست، بلکه باید وارد تعامل و گفتوگو شویم و همکاری متقابل داشته باشیم و بالاخره طرف مقابل (1+5) پذیرفت که باید با ایران تعامل و گفتوگو کند."
این سخن یک سوال "بزرگ" را برای افکار عمومی ایجاد میکند که اگر آن چه جلیلی از آن به عنوان پذیرش "حق" غنیسازی و حق هستهای ایران از سوی آمریکا یاد میکند درست است که حتما همینطور است، چرا این موضوعات در آن مقطع یا در دو سال گذشته که مذاکرات در دولت یازدهم در جریان بود و بخش مهمی از مذاکرات به این موضوع اختصاص داشت، اعلام نشد تا حداقل مذاکرهکنندگان آمریکایی در تنگنای مواضع قبلی خود قرار گیرند یا اساسا اگر چنین رویکردی از مذاکرت استانبول 2 آغاز شد چرا در دو سال مذاکره مساله هستهای حل و فصل نشد؟ مگر نه آن که نقطه عطف مذاکرات و چالش میان ایران و غرب مساله غنیسازی بوده است؟ اگر آنها این "حق" را همانطور که جلیلی میگوید و نه لزوما "پذیرش" این که ایران غنیسازی انجام دهد را قبول کرده بودند چرا مذاکرات به سرانجام نرسید، تا سالهای کمتری ایران تحت فشار تحریم و تهدید جامعه بینالملل باشد؟
دبیر پیشین شورای عالی امنیت ملی در اظهارات خود در کمیسیون برجام آنگونه که سخنگوی این کمیسیون نقل قول کرده، گفته است "در حالی شرایط را تحویل تیم جدید دادیم که 1+5 از کلیه خطوط قرمز خود عدول کرده بود، رویکرد مقابلهای خود را کنار گذاشته و گفتوگوی پیرامون حق هستهای، حق غنیسازی و تثبیت صنعت هستهای را پذیرفته بود."
به واقع اثبات و راستیآزمایی این اظهارات برای تنویر افکار عمومی مهم و ضروری است که چرا وقتی آمریکاییها به "حق" غنیسازی ایران اعتراف کردند و تفسیر این مساله این است که در اسناد مربوطه از واژه "Right" در رابطه با غنیسازی استفاده شده است تیم مذاکرهکننده فعلی یک گام عقبتر رفته و راضی به "پذیرش" یا "انجام" غنیسازی در ایران شده است؟
سعید جلیلی یکی از منتقدان توافق ژنو و برجام به ویژه در رابطه با این مساله است که میگوید در این اسناد "حق" ایران به رسمیت شناخته نشده است.
مقامات فعلی و مذاکرهکنندگان در این رابطه توضیح میدهند که ایران حق غنیسازی را بر اساس ان.پی.تی در اختیار دارد و برای داشتن آن با کسی مذاکره نمیکند.
در عین حال اظهارات سعید جلیلی با واکنشهایی از سوی مقامات فعلی هستهای و مذاکرهکننده رو به رو شده است.
علیاکبر صالحی، وزیر خارجه وقت کشور که پیشنهاد دهنده مذاکرات با آمریکاییها به میانجیگری پادشاهی عمان در سال 1391 بوده است، به صراحت اظهارات جلیلی را در این رابطه رد کرد.
صالحی روز سهشنبه در کمیسیون برجام مجلس تاکید کرد که "حق غنیسازی در هیچ یک از مذاکرات 1+5 از سوی آمریکاییها به رسمیت شناخته نشد تا اینکه در گفتوگوی مسقط (اشاره وی به مذاکرات محرمانه زمستان 1391 است) آمریکاییها حق غنیسازی ایران را به رسمیت شناختند و بعد از آن بود که دولت جدید آمد و مذاکرات را پیگیری کرد.
در همین رابطه حمید بعیدینژاد، عضو تیم مذاکرهکننده هستهای روز دوشنبه هفته جاری در نشستی که در سایت "خبرآنلاین" برگزار شد گفت: در مهمترین اقدامی که دستگاه سیاست خارجی آمریکا اعمال کرد و از آن به عنوان shift policy یاد کرد، این بود که غنیسازی را در ایران پذیرفت. بیل برنز در مذاکرات عمان به طور شمرده و با تاکید بر هر واژه که از روی یک متن قرائت میکرد گفت که حاضریم برای اولینبار غنیسازی ایران را بپذیریم اما درباره حدود آن باید صحبت کنیم.
یکی از سخنان قابل توجه مسوول قبلی تیم مذاکرهکننده هستهای که امروز در زمره منتقدان برجام است، تاکید وی بر مذاکره نکردن در شرایط تهدید و فشار است.
جلیلی گفته است که "شش کشور مقابل ایران مدعی شدند که ایران برای مذاکرات پیششرط میگذارد، اما این یک منطق بود. زیرا نمیشود که از یک طرف تهدید و مقابله صورت گیرد و از سوی دیگر درخواست گفتوگو کنند."
جلیلی امروز در حالی به شرط گذاشتن ایران اعتراف میکند که در روند مذاکرات در سالهای قبل انگشت اتهام غرب در اینباره به سمت ایران بود و مقامات وقت ما آن را رد میکردند.
همچنین مذاکرهکننده ارشد هستهای پیشین کشور مدعی است که مذاکرات در شرایط تهدید و فشار را نپذیرفته است در حالی که مذاکرات هستهای از سال 1384 و نیز از 1386 که او مسوولیت مذاکرات را به عهده گرفته در وضعیت "تنبیه و تشویق" که در غرب بهعنوان "چماق و هویج" یاد میشود صورت گرفته است، هرچند که مقامات و مسوولان وقت آن را رد میکردند. در این دوره هشت ساله شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران صادر شد.
به گفته سیدعباس عراقچی در سالهای گذشته شش بار ایران از سوی آمریکا مورد تهدید نظامی قرار گرفته است که همگی تحتالشعاع موضوع هستهای بوده است.
همچنین در سه سال پایانی دولت احمدینژاد تحریمهای یکجانبه این کشور با همراهی اتحادیه اروپا و همپیمانانشان به چاشنی مذاکرات برای فشار بیشتر و بیشتر به ایران در پای میز مذاکره تبدیل شده بود.
این در حالی است که مذاکرات دور جدید در دولت یازدهم با متوقف شدن اجرای تحریمهای یکجانبه و تصویب نشدن قطعنامه و تحریمهای جدید پیگری شد.