
بامدادجنوب- وندیداد امین:
مريم طباطبایيها متولد مهر 1362 در تهران، مترجم و داستاننويس است. وی دانشآموخته رشته زيستشناسي سلولي ملكولي (كارشناسي)، مديريت بازرگاني (كارشناسي) و زبان انگليسي و زبان تركي استانیبولي است. طباطباییها كار ترجمه را از سال ٧٩ با مجله اطلاعات «علمي» و «قهرمان» شروع کرد. وی در ادامه به تشویق و همکاریِ یکی از اساتیدش بهصورت جدی وارد عرصه مترجمیِ ادبیات شد که تا به امروز هم ادامه داشته است. از طباطباییها آثار متعددی چاپ شده که از جمله آنها میتوان به «درخت انار» (نازان بكراوغلو، نشر پوينده)، «موزه معصوميت» (اورهان پاموك، نشر پوينده)، «خانه سكوت» (اورهان پاموك، نشر پوينده)، «قطار يتيمان» (كريستينا بيكر كلاين، نشر نفير)، «تمام نورهايي كه نميتوانيم ببينيم» (آنتوني دوئر، نشر كولهپشتي)، «ما همه بايد فمينيست باشيم» (چيمامندا انگوزي آديشي، كوله پشتي)، «پرندهاي با يك بال» (پاشار كمال، نشر پوينده)، «نترس قلب من» (احمت باتمان، نشر پوينده)، «سه دختر حوا» (اليف شافاك، نشر نون)، «مجموعه داستان با شرم به الياس گفتم» (نشر پوينده) و... اشاره کرد. با وی گفتوگویی را در زمینه ترجمه صورت دادیم که شما را به خواندن آن دعوت میکنم.
نخست مایلم بدانم که شما چگونه وارد عرصه مترجمی ادبیات شدهاید؟ چه وقایع و افرادی در این گرایش شما دخیل بودهاند؟!
من به توصیه يكي از استادانم در دانشگاه كه استاد ميكروبشناسي ما بود، وارد عرصه مترجمی شدم. آن موقع برای هفتهنامه دانشگاه مينوشتم و يكي از اعضاي ثابت آن بودم. استاد محمودي يك روز به من گفت: «طباطبایيها تو خيلي خوب مينويسي اينو ميدونستي؟» و چون ميدانستند كه من دانشآموخته زبان انگليسي و تركي استانبولي هستم، براي ترجمه و تاليف يكي از رفرنسها از من كمك گرفتند و اينطوري من وارد عرصه ترجمه بهصورت حرفهاي شدم و بعد هم با مجله خوب اطلاعات علمي آن موقع چند مقاله كار كردم و به همين شكل استارت كار خورده شد و من با عشق جلو رفتم.
با توجه به اینکه شما اغلب کتابهای داستانی ترکی استانبولی را ترجمه کردهاید، چه فضا و پتانسیلهایی در برگردان زبان ترکی استانبولی به زبان فارسی وجود دارد؟
راستش ادبيات تركيه شباهتهاي فرهنگي و ساختاري زيادي با ادبيات ما دارد. بهواسطه دين مشترك ما از لحاظ عقيدتي هم تا حدودي به هم نزديك هستيم و اين نزديك بودنها باعث ميشود كه ادبيات تركيه براي خواننده ايراني ملموستر باشد و همذاتپنداري بيشتري بتواند با آن برقرار بکند.
آیا با توجه به بازار و ارزش برخی از کتابهای خاص، ناشرها ترجمه اثری را هم به شما پیشنهاد دادهاند یا صرفا انتخاب خودتان بوده است؟
بله، پيش آمده كه كتابي را ناشر به من پيشنهاد بدهد و من هم بعد از اينكه آن را خواندم و از قوي بودن و موجه بودن كار اطمينان حاصل كردم، آن را ترجمه كنم اما بيشتر به اين شكل بوده كه كار را من پيشنهاد دادم و ناشر بعد از بررسيهاي لازم كه معمولا حاصل يك همفكري دو طرفه بين منِ مترجم و ناشر بوده، براي ترجمهاش اقدام كرديم.
نمیشود این اصل را کتمان کرد که مترجمان جوانتر، اغلب به دست مترجمان قبلی خود نگاه میکنند. آیا شما در ترجمه و سبک کاریتان از شخص خاصی الگو گرفتهاید؟
به نظر من ترجمه هر شخصي منحصر به خودش است. البته منظورم مفاهيم كلي و ساختار و بدنه و لحن يك كتاب و نويسنده نيست. خير. چون ساختار و بدنه هر كتابي تنها و تنها به پديدآورنده آن بر ميگردد و بس. منظورم من سبك استفاده از كلمات، انتخاب بهترين گزينه از ميان معاني موجود براي يك كلمه يا يك جمله و طرز استفاده از آرايهها و فنون زيبايي كلام است. اصولا ترجمه كاري نيست كه شما بخواهيد آن را از روي دست كسي الگوبرداري كنيد. اما نميشود كتمان كرد كه روشهاي خوبي هم براي دستيابي به تجربيات لازم وجود دارد كه بزرگان در آنها پيشكسوت هستند و ميشود آنها را ياد گرفت. من بهشخصه هميشه و هميشه به كارهاي اشخاص بزرگي مثل آقاي امرايي بزرگوار، آقاي عبدالله كوثري گرانقدر، خانم طاهري عزيز و جناب نجف دريابندري نازنين ارادت بيانتهايي دارم.
از دید شما، هنجارهای رایج در شیوههای ترجمه ادبی کدام هستند؟
به نظر من در ترجمه يك كتاب كه بتواند بسيار موفق باشد، چند موضوع كلي وجود دارد كه نميشود از آنها صرف نظر كرد. نخست اينكه كتاب و موضوع آن تا چه حدي ميتواند با فرهنگ و باورهاي اجتماعي ما رابطه برقرار كند. گرچه در اين مورد الزامي وجود ندارد، چون كتابهاي موفقي هم بودند كه از اين اصل مستثني بودند. يك مترجم بايد بتواند آن روحي را كه در بتن كتاب وجود دارد، بشناسد تا بتواند با لحن مولف ارتباط برقرار كند. چون ما در ترجمه ادبي به هيچ عنوان با يك دو دو تا چهارتاي فرموله شده مواجه نيستيم و بايد بتوانيم احساسات و روح داستان را بشناسيم تا بتوانيم همين حس را به خواننده القا كنيم واصولا بايد ميان يك ترجمه ادبي و يك مقاله علمي اين تفكيك وجود داشته باشد تا بشود از آن اثر يك ترجمه درخور و دلنشين ارائه داد.
چه تمایزهایی مابین مترجمان زن ایران در انتخاب کتاب برای ترجمه و نیز در شیوه ترجمه با مترجمان مرد وجود دارد؟! اساسا شما به این تفکیک اعتقاد دارید؟
همانطور كه اشاره کردم شيوه ترجمه در هر شخصي منحصربهفرد است و بهنظر من، خيلي به جنسيت ارتباطي پيدا نميكند و اين تفكيك خيلي نميتواند درست باشد اما انتخاب موضوع، مقولهاي است كه شايد در آقايان و خانمها تا حدودي تمايز ايجاد كند. شايد آقايان بهدنبال داستانها و كتابهايي بروند كه ممكن است همان موضوع براي يك مترجم خانم چندان خوشايند نباشد و هيچ تمايلي به ترجمهاش نداشته باشند كه اين موضوع را در ترجمه كتابهاي ژانر بيشتر ميتوانيم ببينيم و بهنظرم وراي سليقه شخصي، خيلي نميشود تفكيك ديگري از لحاظ داشتن محدوديت و يا پروسه كاري براي خانمها و آقايان قائل شد.
ما در ایران عملا چیزی به نام نقد ترجمه نداریم. بهشخصه خودتان چطور متوجه میشوید که ترجمهتان چه کیفیتی داشته و آیا در کارتان پیشرفت کردهاید یا نه؟
همانطور كه شما هم فرموديد ما چيزي بهنام نقد ترجمه درست و حرفهاي نداريم و خب، جاي خاليِ چنين موضوع مهمي من فكر ميكنم خيلي حس ميشود و به لحاظ كيفي يكي از ضعفهايمان در صنعت ترجمه محسوب ميشود اما خدا را شكر ما اين روزها خوانندگان قدر، حرفهاي و باسواد زيادي داريم كه ميتوانيم به آنها اميدوار باشيم و از نظراتشان واقعا استفاده كنيم. خوانندگان ميتوانند ملاك خيلي خوبي بر كيفيت و محبوبيت كتاب باشند. البته نميشود نقش تجربه را ناديده گرفت. سالها تجربه باعث ميشود كه شما هر روز در تلاش براي رفع نقصهاي كارتان باشيد.
بهنظر شما ناشران چگونه میتوانند نقشه مثبتی در بهبود کیفیت ترجمه ایفا کنند؟
بهنظر من در ترجمه يك كتاب بهنحو احسن، ناشر هم نقش بسيار بزرگي را ايفا ميكند. شتابزدگي ميتواند بزرگترين آسيبها را به كتاب و مترجم و البته به خود ناشر وارد بكند. درست است كه مساله زمان گاهي در بازار رقابت مطرح ميشود اما اين موضوع نبايد باعث شود كه كتاب و مترجم قرباني شوند. به نظر من، خواندن كتابي بدون داشتن اشكالات چاپي، صفحهآرايي و ويراستاري حق هر خوانندهاي است كه ناشر ميتواند با دقت نظر همه را مرتفع سازد.
شما با کار کدام یک از مترجمان معاصر ادبیات ایران بر سر مهر هستید؟
من اصولا هر ترجمه خوب و باارزش براي خواندن را دوست دارم و ميخوانم. حداقل هفتهاي يك كتاب ميخوانم و تقريبا ميتوانم بگويم كه كارهاي خيلي خوبی را از دوستان خواندهام و دوست داشتهام اما بهشخصه هميشه از خواندن ترجمههاي گيتا گركاني، ارسلان فصيحي، سروش حبيبي و خانم امامي لذت ميبرم.
وضعیت ترجمه ادبی حال حاضر ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
خيلي متاسفم كه بايد اين را بگويم اما ترجمه ادبي ما مثل ادبياتمان حال چندان خوبي ندارد و مظلوم واقع شده است. ترجمههاي شتابزده و تكراري، در بعضي مواقع كيفيت بد ترجمه و رقابت ميان مترجمان و ناشران گاهي نتيجه مطلوبي در بر ندارد.
برای نوجویان و دانشجویان رشته مترجمی خاصه ادبی چه توصیهای دارید؟
البته من كوچكتر از اين هستم كه بخواهم توصيهاي داشته باشم اما اين اصل را كه ترجمه علاوه بر داشتن تحصيلات آكادميك به ممارست و تلاش و تجربه زيادي نیاز دارد، نبايد فراموش كرد. مطالعه هم بهعنوان يك امر كليدي براي هر مترجم و نويسندهاي يك امر لاينفك است. شما هرگز نميتوانيد نويسنده و يا مترجم خوبي باشيد، در حالي كه به سختي يك كتاب را در ماه مطالعه ميكنيد.
سخن پایانی؟
كتاب خواندن هميشه درهايي را باز ميكند كه قبلا بسته بوده است، راههاي را نشان ميدهد كه قبلا ديده نميشده و دنيايي را خلق ميكند كه قبلا هرگز نداشتيد. سپاسگزارم از شما و فرصتي كه به من داديد.
در پایان یادآوری میشود، ترجمه مقولهای بسیار حساس است که مترجم باید با آشنایی و آگاهی کامل با زبان، فرهنگ و آداب کشور مبدا به این حوزه ورود کند و آثاری را برای ترجمه انتخاب کند که علاوه بر افزایش غنای فرهنگ جامعه مقصد، اطلاعات و چشمانداز مناسبی را از فرهنگ ترجمه شده (جامعه مبدا) به مخاطب خود ارائه کند و نوشته اصلی را با حفظ محتوا و پیام آن به زبان دیگر برگرداند تا از ارزش ادبی و زبانی آن کاسته نشود.