
صبا دباغمنش:
رمان «پری و دیوانه» (نشر رزباز) نخستین رمان مهدی فاموری است. وی را پیشتر در جایگاه شاعر میشناختیم اما اکنون به سلک رماننویسان درآمده است. داستانِ این کتاب، روایت دو خانواده است. خانوادهای که درهمتنیده و وابسته به یکدیگر هستند. دو خواهر به نامهای «آمنه» و «فاطمه». فاطمه دو پسر به نامهای «امید» و «حسین» و دختری به نام «ماهور» دارد. داستان از زبان همین حسین روایت میشود. آمنه دو دختر به نامهای «رز» و «زهرا» و پسری به نام «امیرعلی» دارد. حسین با زهرا ازدواج میکند و بین رز و امید عشقی نافرجام بهوجود میآید. زهرا افسردگی دارد ولی همسرش به او علاقهمند است و تمام تلاشش را برای بهبود پری خود میکند. خود مرد هم چندان عاقل نیست. موجودی خیالی را در خلوت خویش میبیند که آن را مغ میخواند. چیزی شبیه به آنچه در فیلم پری با نام سالک به خیال پری میآید و او را راهنمایی میکند.
به نظر میرسد عنوان هر رمان و داستان در ورودی آن اثر است، دری که میتواند آنقدر جذبه و کشش داشته باشد که مخاطب را تا انتها ببرد یا براعت استهلالی باشد برای فضای کلی داستان. وقتی با نام پری و دیوانه روبهرو شدم، میدانستم داستان باید جنسی متفاوت داشته باشد. پری موجودی خیالی که در افسانهها با نامش روبهرو میشویم و دیوانه و مجنون کسی است که عقلش پوشیده شده و جسمش در این دنیاست اما روح و فکرش در وادی دیگری سیر میکند. نمیدانم نویسنده به این نکته توجه داشته است یا اتفاقی رمان را در 12 فصل تدوین کرده است. 12 عدد عجیبی است عدد تکامل و ثبات است و در ادیان مختلف و اسطورهها و ریاضیات آن را عددی متمایز میدانند.
جریان سیال ذهن از دیگر ویژگیهای بارز این اثر است. در آخر هم خود نویسنده اعتراف میکند که پرش ذهن دارد و این پرش ذهن او را آزار میدهد. از طرف دیگر مونولوگها و حدیث نفسهای راوی بیشتر شیوه روایت را بهسمت جریان سیال ذهن سوق میدهد. همچنین، توصیف مکانها بسیار دقیق و جزئینگر است. مخصوصا برای مخاطبی که در شیراز زندگی کرده، خواندن و تصورکردن مکانها بسیار ساده و همچنین لذتبخش است، چه بسا که تجربهای مشترک داشته باشد و همزادپنداری کند. زاویه دید روایت، اول شخص است. راوی مخاطب را با خود همراه میکند. حسن روایتگر زاویه دید اولشخص این رمان است که مخاطب آن را بهتر باور میکند؛ چراکه راوی خود اتفاقات را از سر گذرانده است. اگر بخواهیم زاویه دید را به یک دوربین تشبیه کنیم در زاویه دید اول شخص دوربین روی دوش راوی است و مخاطب پابهپای او پیش میآید اما در زاویه دید سوم شخص دوربین به سقف چسبیده است و همهچیز را روایت میکند، حتی اتفاقات و زمانهایی را که قهرمان داستان حضور ندارد. نکته درخورتوجه در این رمان، این است که گاهی با خیال و وهم راوی دوربین به سقف میچسبد و زاویه دید سوم شخص میشود و راوی با جملاتی مثل «حتما چنین گفته است» یا «حتما چنین کرده است» صحنههایی را که خود حضور نداشته است برای مخاطب توصیف میکند.
شیوه گرهافکنی و گرهگشایی نیز درخورتوجه است. بهخصوص در شخصیتپردازیها. در آغاز نام حسن آقا همسر خاله آمنه را میآورد و او را ناخوشاحوال و روانپریش معرفی میکند اما رفتهرفته متوجه میشویم که حسنآقا مجروح جنگ و موجی است. درباره شخصیت امید برادر راوی نیز چنین است. به این ترتیب مخاطب با خواندن کمی از داستان این شیوه را در مییابد و عطشش برای ادامه بیشتر میشود چون میداند که با خواندن هر بخش پردهای کنار میرود و رازی آشکار میشود. همچنین، دلایل افسردگی زهرا هم به همین روش کمکم نمایان میشود؛ خیانت همسر، مرگ مادر بهخاطر اوست و نیز مشکلات پدر موجیاش.