تابستانی داغ با ریتم فلسفی
کد خبر: ۱۲۳۸۸
تاریخ انتشار: ۴۳ : ۱۸ - ۱۶ مرداد ۱۳۹۷

تابستانی داغ با ریتم فلسفی

مکتب «اگزیستانسیالیسم» (existentialism) برخی اوقات با مکتب «نیهیلیسم» (nihilism) اشتباه گرفته می‌شود اما در فلسفه، «وجودگرایی» با «پوچ گرایی» کاملا متفاوت است.
مهشاد لسانی:
مکتب «اگزیستانسیالیسم» (existentialism) برخی اوقات با مکتب «نیهیلیسم» (nihilism) اشتباه گرفته می‌شود اما در فلسفه، «وجودگرایی» با «پوچ گرایی» کاملا متفاوت است. در نظر وجودگراها زندگی بی‌معناست و خود انسان موظف است به آن معنا ببخشد و عواقب این انتخاب را تا آخر عمر با خود به دوش بکشد اما در مکتب پوچ‌گرایی آمده است که زندگی هیچ معنا و مفهومی ندارد و انسان در مورد این امر کاملا منفعل است.

«اسلاومیرمیروژک» یک داستان نویس (داستان کوتاه‌) لهستانی است که بیشتر سال‌های عمر خود را در مهاجرت به‌سر برده است. وی داستان‌های زیادی بر مبنای فلسفی زندگی نوشته است و حالا از وی «یک روز تابستانی» با برگردان پارسا پیروزفر و خسروجاه به روی صحنه رفته است. میروژک بر عکس نمایش‌های امروزی که پر از پرسوناژ و شخصیت‌های متفاوت است، سعی کرده از سه پرسوناژ با تک‌گویی و دیالوگ نمایش و داستان بسازد.
مبرهن است وقتی یک نویسنده فقط سه پرسوناژ انتخاب می‌کند برای قصه گفتن، می‌خواهد با معنا و مفهوم‌های خاصی بازی کند و معنای جدید بیافریند. همان‌طور که در این نمایش یک پرسوناژ سمبل بدبختی و ناامیدی و پرسوناژ دیگر سمبل خوشبختی است و کمال‌گرایی اما جالب اینجاست که هر دوی این پرسوناژها در یک موقعیت قرار دارند و به ناامیدی رسیده‌اند و طبق فلسفه وجودگرایی، قادر نیستند به زندگی‌شان معنا ببخشند، پس نابودی را انتخاب می‌کنند.

نمایش با فلسفه وجودگرایی آغاز می‌شود و داستان با دیالوگ‌های عاشقانه و سمبلیک ادامه می‌یابد تا پایانی نه چندان قابل پیش‌بینی رقم بخورد. پارسا پیروزفر در نقش یک دون ژوآن،کمال‌گرا و اتوکشیده خوب ظاهر شده است. او پله‌به‌پله با اطلاعاتی قطره‌چکانی،گذشته خود را برای بیننده، برملا می‌کند و مخاطب کم‌کم پی می‌برد که با چه شخصیت و چه تصمیماتی رو‌به‌روست. از طرفی دیگر، اولین صحنه نمایش با تلاش‌های مردی آغاز می‌شود که می‌خواهد خودکشی کند اما هر بار با تردید بیشتر از بار قبل، تصمیمش را تغییر می‌دهد. رضا بهبودی با آمادگی بدنی که دارد و حرکات طنزآمیزی که به نمایش می‌گذارد، نابودی و مساله خودکشی را به سخره می‌گیرد. او به‌دلایل واهی می‌خواهد خودش را از بین ببرد اما موفق نمی‌شود و این ضعف او در تمام طول زندگی‌اش بوده است.

در مقابل پارسا پیروزفر یک دون ژوآن خوش‌پوش است که در زندگی همه چیز دارد اما راضی‌اش نمی‌کند. او به پوچی رسیده و قادر نیست برای زندگی‌اش معنا خلق کند. پس تصمیم می‌گیرد خودش را نابود کند. سوگل قلاتیان در نقش زنی زیبا و فتان خوب ظاهر شده، گرچه بازی‌اش به قوت دو بازیگر دیگر نیست و بازی رضا بهبودی بازی او را می‌بلعد اما وجودش به تند شدن و تعلیق ریتم در داستان کمک می‌کند.
نمایش یک روز تابستانی از هر نظر نمایش کاملی است اما به قوت نمایش قبلی پارسا پیروزفر که همان «ماتریوشکا» است، نیست. متن جایی از ریتم می‌افتد و در جایی آنقدر کند پیش می‌رود که ممکن است مخاطب را کسل کند اما در کل تلفیق موسیقی، طراحی صحنه و طراحی لباس این نمایش را در خور توجه جلوه داده است و بوی اروپای شرقی بودنش به خوبی به مشام می‌رسد. به‌دلیل آن‌که هسته درام مرکزی این نمایش پراکنده‌گویی ندارد و طرح داستان قابل فهم است و در یک راستا حرکت می‌کند، ممکن است بیننده را به فکر وادارد و حس همذات‌پنداری را در او بیدار کند.

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، یادداشت ، فلسفه
نظرات بینندگان