الگویی برای سیاست‌ورزی
کد خبر: ۶۷۷۶
تاریخ انتشار: ۴۶ : ۱۹ - ۲۱ دی ۱۳۹۵

الگویی برای سیاست‌ورزی

رحلت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی واقعه غمبار و غم سنگینی بود. برخی نشانه‌های سنگینی این غم را می‌توان در بدرقه تاریخی مردم در مراسم تشییع و همچنین حضور آنها از ساعات اولیه انتشار خبر در جماران یافت.
سیدمالک حسینی:
رحلت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی واقعه غمبار و غم سنگینی بود. برخی نشانه‌های سنگینی این غم را می‌توان در بدرقه تاریخی مردم در مراسم تشییع و همچنین حضور آنها از ساعات اولیه انتشار خبر در جماران یافت. طی روزهای اخیر درباره سابقه مبارزاتی، توان مدیریتی، خصایص نیکوی اخلاقی و سیاست‌ورزی کم‌نظیر هاشمی بسیار گفته و نوشته‌اند و اکنون که سهم بیشتری از تریبون‌های رسمی مانند صدا و سیما پیدا کرده مردم عادی و به‌ویژه نسل‌های سوم و چهارم انقلاب و حتی نسل پنجمی‌هایی که در دوره نوجوانی هستند نیز با وجوه دیگری از شخصیت وی آشنا شده‌اند. در این چند سطر که به یقین امکان پرداختن به همه ابعاد وجودی این مبارزه بی‌بدیل، عالم عامل و سیاستمدار جامع الاطراف ندارد ترجیح می‌دهم اشاره‌ای کوتاه به یکی از بارزترین ویژگی‌های او کنم، ویژگی که جامعه امروز ما به شدت از نبود آن رنج می‌برد و می‌تواند حلال بسیاری از مشکلات کنونی ما باشد. آیت‌الله در طول 38 سال نقش آفرینی‌اش در انقلاب اسلامی موافقان و مخالفانی داشت و حتی می‌شود گفت این دوقطبی از این به بعد هم ادامه خواهد داشت. این طبیعی است که در چهار دهه سیاست‌ورزی و مدیریت و سیاست‌گزاری و تصمیم‌سازی یک فرد برای یک انقلاب و یک ملت موضوعات و مسائل اختلافی پیش بیاید و به‌طور طبیعی دو قطبی موافقان و مخالفان شکل بگیرد اما آنچه هاشمی را – به‌ویژه در این سال‌های آخر حیاتش – به چهره‌ای محبوب میان قاطبه مردم و جریان‌های سیاسی و فکری تبدیل کرده بود ناشی از همان ویژگی‌ای است که در این نوشتار بدان خواهم پرداخت؛ «انعطاف‌پذیری، زمان‌شناسی و مدارا در عین پایبندی به مبانی و اصول». 

این ویژگی هر چند به اجزایی دارد اما همه این‌ها به مانند یک زنجیره تکاملی از هاشمی چهره‌ای متمایز در انقلاب اسلامی ایران ساخت. در این سال‌های اخیر بسیاری از حامیان و مدافعان سینه‌چاک هاشمی همان کسانی بودند که دو دهه پیش او را مقصر بسیاری از مشکلات کشور بر می‌شمردند که البته نه این سینه‌چاکی و نه آن مقصر دانستن عیب و ایرادی نداشت بلکه اقتضاء شرایط خاص خودش بود اما نکته مهم این بود که هاشمی با دشمن‌ترین دشمنان داخلیش نیز با رویه مدارا و تعامل مواجه می‌کرد. تفسیر او از دوست و دشمن انقلاب و ملت نیز بر همین مبنا بود، او تا روزهای آخر عمرش نیز در برابر گروه‌ها و جریان‌های ضدملت و ضدنظام جمهوری اسلامی که خواست همین ملت بود انعطاف نداشت اما در برابر اختلاف سلیقه‌ها و رویه‌های جریان‌های درون نظام بسیار با ملاطفت و رافت تعامل می‌کرد. بدون تعصب باید بگویم که هاشمی معلم بزرگی برای کسانی است که بخواهند سیاست‌ورزی کنند و در قامت کارگزار در این نظام نقش‌آفرینی کنند. اینکه هاشمی برخی مواضع خود را نسبت به گذشته تغییر داد و حرف‌هایی از جنس خواسته‌های امروز نسل سوم و چهارم انقلاب می‌زد یک تغییر موضع تاکتیکی و یا فرصت‌طلبی نبود بلکه کسانی که نزدیک با او در ارتباط بودند می‌دانستند که با چه حساسیتی مباحث ناشی از تغییرات ساخت اجتماعی جامعه را پیگیری می‌کرد و حرف‌های منتقدین وضع موجود را می‌شنید، هاشمی هیچ وقت گذشته خود یا انقلاب را نفی نکرد اما نه تنها با اقتضائات روز جامعه نیز تقابلی نشان نمی‌داد بلکه تلاش می‌کرد با مطالعه و ارتباط‌گیری موثر دغدغه‌های نسل‌های جوان‌تر انقلاب را بهتر درک کند. هاشمی اکنون از میان ما رخت بر بسته و دیگر نیست اما فقدان او زخم عمیقی بر پیکره سپهر سیاست‌ورزی و حکمرانی کشور وارد کرده است. قطعا آثار ناشی از نبودن او را در روزهای آتی بیشتر حس خواهیم کرد. روزهای سختی که کشور ما طی 38 سال گذشته بارها با آن مواجه شده و مواجه‌های بعدی نیز اجتناب‌ناپذیر خواهد بود اما قطعا مواجه با بحران‌ها و مدیریت آنها در نبود هاشمی برای نظام بسیار دشوارتر از روزهایی خواهد بود که او در کنار رهبری نظام به‌خوبی نقش‌آفرینی می‌کرد.

به تعبیر بسیاری هاشمی همواره به مثابه «عقل منفصل نظام» نقش‌آفرینی می‌کرد. آخرین نکته‌ای که حیفم می‌آید بیان نکنم این است که از رفتن هاشمی درس بگیریم. هاشمی را در زمان حیاتش با انواع تهمت‌ها و تخریب‌ها نواختیم و چنان چهره‌ای از او ساختیم که اکنون بسیاری باور نمی‌کنند این هاشمی که تلویزیون نشان می‌دهد و معرفی می‌کند همان هاشمی تا پیش از 19 دی‌ماه 95 باشد. بیایم بقیه سرمایه‌های بزرگ انسانی کشورمان را تا در قید حیات هستند پاس بداریم و به بحران جانشینی نسل اول انقلاب جدی‌تر نگاه کنیم. جریان‌های افراطی که البته به نسل اول انقلاب نیز رحم نکرده و در تخریب آنها – از هر دو جریان عمده سیاسی کشور – از هیچ چیز فروگذار نکرده است خواسته یا ناخواسته همه سرمایه‌های انسانی نسل دوم را نیز در حال تخریب‌کردن هستند به روزی بیاندیشیم که هیچ تکیه‌گاه سیاسی و فکری که از مقبولیت یا محبوبیت نسبی ملی برخوردار باشد برای جامعه باقی نگذاشته و جامعه را با چالش جانشینی نسل اول انقلاب تنها گذاشته‌ایم قطعا آن روز همه ضرر خواهیم کرد حتی آنهایی که دل در گرو انقلاب ندارند، اما ایران را دوست دارند.

نظرات بینندگان