
نمایشنامه رکن اساسی یک نمایش را تشکیل میدهد، بهعبارتی، میتوان گفت که این متن است که اساس نمایش را میسازد و مخاطب را به خود جذب میکند و بعد در کنار آن حرکت، صدا و امکانات بصری نیز به جذابیت آن میافزاید. بدیهی است تا قصه نمایش جذاب نباشد، نمیتوان آن را با صدا، حرکت یا هر امکان دیگری مخاطبپسند کرد، بنابراین همیشه نمایشی پر جاذبه و مخاطبپسند است که نویسنده به خوبی از عهده پرورش موضوع آن بر آمده باشد و موضوعاتی را انتخاب کند که به مخاطب چیزی را بیاموزد، لذت بدهد و او را به کنکاش حول آن ترغیب کند. ما شاید در طول سال نمایشها یا تئاترهای فراوانی ببینیم اما تنها با برخی از آنها ارتباط برقرار میکنیم، چون تنها نمایشنامههایی در ذهن میمانند که از قصه قوی و جذاب برخوردار باشند و به کمک حرکت، صدا و... مخاطب را میخکوب خود میکنند.
بوشهر که اینک یکی از سه استان پیشتاز در عرصه تئاتر در سطح کشور بهشمار میرود، یکی از نقاط ضعفی که از آن رنج میبرد، این بود که ما نمایشنامهنویسهای قوی نداشتیم یا اگر داشتیم کمتر به آنها اعتماد میکردیم. ضعفی که دیده شد و اینک ما نویسندگانی داریم که نمایشنامههای خوبی مینویسند، نظیر امیر لشکری، غلامحسین دریانورد، فریبا جعفری، آذین خیّر، موسی درویشی و... . نویسندگانی که خواه ناخواه در آثار خود به جنوب و المانها، سنتها، آداب و... این خطه توجه ویژهای دارند و همین امر کمک بزرگی به معرفی جنوب و داشتهها و مشکلاتش کرده است. فریبا جعفری یکی از نویسندگانی است که با نمایشنامههایش کوشیده است سیمای حقیقی زندگی مردمان جنوب بهویژه زنان این خطه و مصائب آنها را ترسیم کند. وی زاده آبادان و اینک ساکن بوشهر است. جعفری دانشآموخته ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی ارشد و اینک در دانشگاه به تدریس مشغول است. وی اینک یکی از پژوهشگران و نمایشنامهنویس بانوی صاحبنظر استان بهشمار میرود. از این نویسنده سال گذشته سه نمایشنامه به نامهای «شالوی پریشان»، «سرگذشت خان ترابی» و «آهو در مدار آتش» به همت انتشارات دریانورد منتشر شده است که هر سه این نمایشنامهها حول محور زنان و مسائل و مشکلات آن میچرخد؛ در «شالوی پریشان» قصه تنهایی یک زن ترسیم شده است. در «سرگذشت خانم ترابی» قصه یک بانوی معلم بازنشسته روایت میشود که پس از سالها کار و تلاش اینک شاهد بیمهری فرزندانش است و آزرده از اندیشیدن به زندگی در خانه سالمندان. اما آنچه بیش از هر چیز در این نمایشنامه خودنمایی میکند، رابطه این بانو با نوهاش است... و در نمایش «آهو در مدار آتش» نویسنده با خلاقیت، نقش زن را در روزهای سخت و گزنده جنگ در جزیره رهاشده خارگ با قلمش جاودانه ساخته است، جایی که مرد خانواده کم آورده است اما زن میماند و با شهامت جنگ را در آغوش میکشد تا شجاعت زن جنوب را به رخ همگان بکشد. زنانی که امروز هم تعداد آنها در جامعه کم نیست... .
فریبا جعفری بانویی است که میداند چه میخواهد به مخاطبش بگوید. نویسندهای که در آغاز از نوشتن ناامید میشود ولی بعد به این نتیجه میرسد که همانقدر که شعر را دوست دارد، نوشتن را نیز دوست میدارد و آنقدر پیش میرود که متوجه میشود نوشتن را بیشتر از شعر دوست دارد، پس نوشتن را دوباره بهصورت جدی از سر میگیرد. وی افزون بر سه اثر بالا، آثاری شامل «شب یلدا» (93)، «قشنگترین گوشوارههای دنیا» 95» در حوزه کودک و نوجوان، «طرحی از تردید» (داستان) و نمایشنامههایی شامل «شعلههای آبادان هرگز خاموش نمیشوند»، «مطاف سرگردان» (بر اساس زندگی میرمهنای بندرریگی)، «چند قدم پشت خط دروازه» (بر اساس تاریخ فوتبال بوشهر)، «شناشیرهای پوسیده»، «ما داریم بازی میخوریم»، «کفتر»، «وصیت»، «گمشده»، «سهبرادر»، «مدیر هوشمند»، «نقالی شیرین و خسرو»، «گمشده» و... در کارنامه ادبی خود دارد که در حال حاضر پارهای از نمایشنامههای وی در نقاط مختلف کشور اجرا یا خوانش شدهاند. در همین خصوص گفتوگویی را با فریبا جعفری نمایشنامهنویس تئاتر بوشهر صورت دادیم که در ادامه میآید.
چطور شد که به نمایشنامهنویسی روی آوردید؟
جریانش برای خودم هم عجیب بود. من در واقع نمایشنامهنویس مدرسه در مقاطع راهنمایی و دبیرستان بودم ولی با جدیت تمام خودم را شاعر میدانستم، شاید چون شعر را راحتتر میسرودم، نمیدانم... . ولی وقتی به دانشگاه که رفتم حدودا بیست و پنج ساله بودم که سرودن شعر را برای همیشه کنار گذاشتم و اولین داستان کوتاهم را چند ماه بعد از این تصمیم نوشتم. این جریان جذابیت بیشتری داشت و حسم نسبت به داستانهایم بهتر بود و راحتتر آنها را میفهمیدم. خیلی تلاش کردم ولی بعد از چاپ کتاب «طرحی از تردید» در سال 84 که شامل مجموعه داستانکوتاهم بود، متوجه شدم که این هم برایم راضیکننده نیست. کمکم داشتم نتیجه میگرفتم که نویسنده نیستم و دارم وقت خودم را هدر میدهم. متنهای جسته و گریخته در وبلاگم میگذاشتم و همه فعالیتم به همین دستنوشتهها محدود شده بود تا اینکه بهصورت معجزهآسایی به نمایشنامه نویسی دوباره علاقهمند شدم. از طریق دوستان نمایشنامهنویسم با کسی آشنا شدم که بزرگترین و بهترین تنبیه زندگیام را شرط اول نمایشنامهنوشتن دانست. گفت اگر میخواهی که در این مسیر کمکت کنم تا صد نمایشنامه نخوانی، حق نوشتن یک خط را نداری بهجز خلاصه و یا برداشتت از نمایشنامهها. با اشتیافی که داشتم، کار را شروع کردم و اولین نمایشنامهام را ششماه بعد با عنوان «شناشیرهای پوسیده» در نوروز ۹۰ نوشتم و از آن تاریخ تاکنون هر وقت نمایشنامهای را مینویسم، احساس میکنم دنیا در برابر نگاهم شفافتر شده و بهتر میبینم.
سال گذشته سه نمایشنامه «شاولی پریشان»، «سرگذشت خانم ترابی» و «آهو در مدار آتش» از شما منتشر شده است، کمی در مورد این سه اثر توضیح بدهید؟
این سه نمایشنامه را در سال ۹۵ به همت انتشارات دریانورد به چاپ رساندم. در یک جمله هر سه متن مربوط به قصه زنانی است که در همین اطراف زندگی میکنند. ما هر روز آنها را میبینیم و ساده از کنارشان میگذریم در حالی که اگر کمی تامل کنیم، شاید قصه آنها بیشباهت به قصه هر کدام از ما نباشد... .
چرا در این سه اثر بیشتر به زن توجه داشتید؟
سوال جالب و روشنی است، چون من زن هستم و زن بودن را میشناسم... .
آیا به کمک نمایشنامه میتوان دغدغهها و مصائب زنان جامعه را به نمایش گذاشت؟
بیشترین تلاش من همین است. تمام سعیام هم دیدن واقعیتهاست. البته هیچوقت قبول ندارم زن مظلوم است یا نوع دوم است یا الهه است. همه این افراط و تفریطها محدودیت روح یک زن (انسان) را در پی دارد و با حرفهایی از نوع دفاع از حقوق زن و شعارهای اینچنینی هم موافق نیستم، شاید این شعارها و حرفها فلسفه بدی نداشته باشند اما در اجرا زن را مقابل مرد قرار میدهند و این اصلا درست نیستريال زیرا زن و مرد مکمل یکدیگر هستند و با هم معنی انسان را میسازند.
بیشتر داستانهای خود را در چه ژانری مینویسید؟
خب من واقعیتگرا هستم و بیشتر درباره واقعیتهای مردم و زندگی مینویسم... .
در نوشتن از آثار کدام نویسندههای داخلی و خارجی تاثیر میپذیرید؟
هنوز دقت نکردم ولی از میان نویسندههای داخلی بیشتر کارهای محمد یعقوبی، محمد رحمانیان و غلامحسین دریانورد را دوست دارم و از میان نویسندههای خارجی هم کارهای یون فوسهایبسن و بهتازگی هم مامت را دنبال میکنم.
یک نمایشنامه خوب چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
خب، در این باره هر کسی یک نظر و سلیقهای دارد ولی من دلم میخواهد وقتی دارم یک نمایشنامه را میخوانم اصلا متوجه نشوم زمان چطور گذشت و پیوسته نگاه نکنم چند صفحه باقی مانده است و وقتی تمام شد تازه آن نمایشنامه در ذهنم شروع به رشد کند. لازم است به این نکته اشاره کنم که گاهی نمایشنامهای را میخوانم و وقتی تمام که شد تا مدتها آن را کنار خودم دارم و حتی در کیفم آن را با خودم اینطرف و آن طرف میبرم، انگار یک دوست تازه پیدا کردهام. این کار برایم لذتبخش است.
نمایشنامه «شالوی پریشان» شخصیت کدام زن جامعه را به نمایش میگذارد؟
«شالوی پریشان» قصه زنی است که شوهرش را از دست داده و رها و بیپناه در اجتماع ما سرگردان است. این زن با گذشتهاش همانقدر زندگی میکند که با حال وآیندهاش، به همین دلیل شاید پریشان است... .
در نمایش «آهو در مدار آتش» چگونه شهامت یک زن را به تصویر کشیدید؟
من در این نمایش سعی کردم نقش یک شیرزن جنوبی را به نمایش بگذارم. زنانی که در هشت سال دفاع مقدس حتی وقتی که مرد خانه در برابر شدائد و سختیهای جنگ کم میآوردند، بدون هیچ تردیدی در برابر دشمن ایستادند و مقاوت کردند تا اینکه خود قهرمان آن روزهای حماسی شدند.
در نمایشنامه «سرگذشت خانم ترابی» داستان کدام زن را آفریدی؟
این نمایشنامه قصه زنانی است که پابهپای مردان خانواده کار میکنند و زحمت میکشند اما بعد از مرگ همسر در تقسم سهمالارث حتی کمتر از فرزندان خود سهم میبرند. البته هنوز در جایی که ما زندگی میکنیم، فرزندان این لطف را به مادر خود دارند که سرپناه یک عمر زندگی را از او دریغ نکنند اما ایکاش این لطف روزی تبدیل به قانون میشد... .
آیا فریبا جعفری توانسته دردهای جامعه پیرامونش بهویژه آلام زنان را به نمایش بگذارد؟
البته من نویسنده واقعیت جامعه هستم. حداقل خودم چنین فکری را دارم. البته واقعیت جامعه هم سراسر درد نیست، بلکه زیبایی هست. عشق هست. لبخند هست و... دلم میخواهد همه آنچه را که میبینم، بنویسم.
با پایان این گفتوگو ناخودآگاه ذهنم به سوی این شعر فروغ فرخزاد پر میگشاید: « شاید این را شنیدهای که زنان/ در دل «آری» و «نه» به لب دارند/ ضعف خود را عیان نمیسازند/ رازدار و خموش و مکارند/ آه، من هم زنم ، زنی که دلش/ در هوای تو میزند پر و بال/ دوستت دارم ای خیال لطیف/ دوستت دارم ای امید محال».