سرچشمه همه هنرها یکی است!
کد خبر: ۸۳۷۵
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۲۱ - ۲۹ خرداد ۱۳۹۶
سپیده نیک‌رو در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

سرچشمه همه هنرها یکی است!

شاعر شدن کار سختی است و هر کسی نمی‎تواند شاعر باشد، چراکه صرفا چینش زیبای چند کلمه در یک مصرع نمی‎تواند شعر باشد، بلکه شعر آن است که از دل برخاسته باشد و حاوی پیام و مفهوم عمیقی باشد که مخاطب را درگیر خود سازد و در آن عاطفه و تخیل موج بزند.
بامدادجنوب- وندیداد امین:
شاعر شدن کار سختی است و هر کسی نمی‎تواند شاعر باشد، چراکه صرفا چینش زیبای چند کلمه در یک مصرع نمی‎تواند شعر باشد، بلکه شعر آن است که از دل برخاسته باشد و حاوی پیام و مفهوم عمیقی باشد که مخاطب را درگیر خود سازد و در آن عاطفه و تخیل موج بزند. شعر باید بیانگر یک حس مشترک باشد و درد، رنج، فراق، عشق، طبیعت، زندگی و غصه و قصه‎های نانوشته و ناتمام دل را با بیانی اثرگذار شرح دهد.. همان‎طور که اطلاع دارید شعر پارسی مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده تا به امروز رسیده است و ما امروزه شاهد ظهور قالب‎های شعری متعدد و شاعران نوپردازی هستیم که دارند در این زمینه جریان‎ساز ظاهر می‎شوند، البته این افراد برای پذیرفته شدن از سوی جامعه ادبی و صاحب‎نظران این حوزه نیاز به فرصت و تجربه بیشتر دارند. یکی از شاعران جوانی که چند سالی است به سرایش شعر مشغول است، سپیده نیک‎رو است. این بانو که در حال حاضر دو دفتر شعری منتشر کرده است، معتقد است: «شعر حاصل ناخودآگاه است. به‌صورت خودآگاه به تعادل فکر نکرده‌ام. تمام تلاشم این است که زندگی کنم، بخوانم و بنویسم و از نوشتن در هر شکل آن، لذت ببرم. فکر می‌کنم بقیه چیزها در این مسیر پیش می‌آید». گفت‎وگویی را با سپیده‎ نیک‎رو، شاعر «و اشتباه می‏کنم» انجام دادیم که خواندن آن خالی از لطف نیست.

کمی از زندگی و فعالیت‌های هنری و ادبی‌تان توضیح دهید؟
من متولد 1363 هستم و به‌دلیل علاقه‌ای که به ادبیات داشتم، تحصیلات دانشگاهی خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته ادبیات فارسی ادامه دادم. اولین کتاب شعرم به نام «و اشتباه می‏کنم» در سال 1389 در نشر پینار به چاپ رسید. کتاب دیگرم هم به نام «درخت سوال نمی‌کند، می‌افتد» در سال 1395 به همت نشر چشمه به بازار آمد. کتاب دیگری نیز در صورت دریافت مجوز برای چاپ آماده دارم. همچنین یک کار پژوهشی با عنوان «بررسی عناصر موسیقایی شعر منثور دهه 80» برای چاپ دارم که موضوع پایان‌نامه ارشدم بوده است. 

شعر را حاصل چه کُنشی می‌دانید؟
تعریف‌های مختلفی از شعر شده و می‌شود. برای من که شعر جزء جدانشدنی زندگی‌ام است و در واقع بخشی از هویت مرا رقم می‌زند، تنها تعریفی که بر جان می‌نشیند آن تعریف غیرتئوریک است که می‌گوید، «شعر خود زندگی است». این را از این نظر می‌پسندم که می‌بینم تا شعری با زندگی شاعر گره نخورده باشد و تا زیست شاعر پیوند محکمی با شعر نداشته باشد اثری جاودانه خلق نمی‎شود. البته این بدان معنا نیست که هر شعری و هر زیستی با این شرط، دیرمان یا جاودانه است. در واقع این شرط، شرطِ لازم است اما شرطِ کافی نیست. پس از آن کیفیت شعر به شاخصه‌های بسیاری گره می‌خورد که حاصل مهارت، اطلاعات، سواد، حافظه خواندنی، دیداری و شنیداری و ... شاعر است اما در هر حال معتقدم اگر همه اینها با زیست و عاطفه شاعر گره نخورد، اثرگذار نخواهد بود و «شعر» نیست.

آیا این زیست شاعرانه را که از دوره معاصر نشات می‎گیرد، می‌توان به شکل موثر و زایا با فرم‌های کلاسیک یا بافت‌های کهنه زبانی همسو کرد؟
به‌نظرم لزوما از معاصر بودن سرچشمه نمی‌گیرد. بیشتر به یکی بودن شاعر با خودش مربوط است. بگذارید با ذکر مثال بیان کنم؛ مثلا سعدی اگر شعر عاشقانه می‌گوید از عمق جان گفته است که به قول خودش بر جان می‌نشیند و شعر او با حافظ و مولانا فرق دارد. این را می‌توانیم در آثار ماندگار بررسی کنیم. البته در عصر کلاسیک، شاعران مقلد زیادی داریم که اثری از زیستشان در شعرشان نیست اما همیشه شاعرانِ سرآمد، راهی جدا دارند. حالا در دوران معاصر، تفاوت زیست افراد، رنگ دیگری گرفته است و در شعرها نمود روشن‌تری دارد. در خصوص فرم، معتقدم نمی‌تواند مانع خلاقیت باشد. مثلا اگر محمدعلی بهمنی غزل می‌گوید و خوب می‌گوید هرگز او را تخطئه نمی کنم و فکر نمی‌کنم لزوما باید در فرم جدیدتری شعر می‌گفت. چنانکه حس می‌کنم آن میزان از خلاقیت و نوآوری و استحکام که در غزل حسین منزوی بود، در شعر سپیدش نیست. مهم این است که شاعر خودش را و شعرش را بشناسد و در جهان فکری خودش بهترین کار ممکن را انجام دهد.

از منظر شما وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت موسوم به تدبیر و امید چه سیاست‌هایی را در حوزه ادبیات معاصر باید پیش بگیرد؟ دوره قبل چگونه بود؟
ریشه اصلی کمرنگ شدن ارتباط مخاطب با ادبیات معاصر، معرفی نکردن نمونه‌های موفق آن در کتاب‌های درسی است. تدوین کتاب‌های درسی به‌گونه‌ای است که دانش‌آموزان را از ادبیات بیزار می‌کند. ادبیات تعلیمی و ادبیات پایداری بسیار پررنگ معرفی می‌شود و اصولا گزینش‌های کتاب‌های درسی و دانشگاهی، سیاسی است. درباره ادبیات امروز ایران و جهان هیچ اطلاعات مفید و موثری ارائه نمی‌شود و در واقع تمام نهادهای رسمی از جمله آموزش و پرورش، آموزش عالی و صدا و سیما ادبیات معاصر را بایکوت کرده‌اند. جز معدود افرادی که به‌دلیل نقش‌های دولتی‌شان حضور دارند و اغلب نماینده ادبیات معاصر با ویژگی‌های خاصش نیستند. در حوزه دیگر شاعران و نویسندگان، بیشترین آسیب را از ممیزی‌های سلیقه‌ای و بدون پشتوانه می‌خورند و نبودن قانون کپی‌رایت و نظارت موثر بر ناشران متخلف هم زندگی اهالی قلم را به‌شدت تحت‌الشعاع قرار داده است. اگر در این دوره قانون جامعی برای حق کپی‌رایت تصویب شود و انجمن صنفی فعال و موثری برای پیگیری مطالبات اهالی قلم ایجاد شود به نظرم بسیار به جلو حرکت کرده‌ایم.

در طول فعالیت‌های ادبی-هنری‌تان، کدام شاعر یا هنرمندان بر شما تثیر ویژه‌ای داشته‌اند؟
سوال سختی است از دید خودم از نظر نوع کارکرد موسیقی علاقه‌مند به نوآوری‌های فروغ فرخزاد در آهنگ طبیعی کلام هستم اما در عین حال نخواستم که شبیه او باشم. این نوع نگاه به‌نظرم در بیشتر شاعران بعد از فروغ اثر داشته است. این علاقه به تجربه در حوزه‌های آوایی را در کتاب بعدی من خواهید دید. در حوزه تصویر و تخیل همیشه مجذوب کارهای شهرام شیدایی و غلامرضا بروسان می‌شوم اما این‌که چقدر روی شعر من اثر داشته‌اند، باید بررسی شود.

اگر شاعر نبودید، چه کاری را انتخاب می‌کردید؟ چرا؟
راستش نمی‌دانم شاید دنبال نقاشی می‌رفتم، چون می‌توانستم تصویرهای ذهنی‌ام را به شکلی بیان کنم.

به‌جز بیان، چه قرابت دیگری میان شعر و نقاشی می‌بینید؟ اصولا بین هنر و ادبیات چه رابطه‌ای وجود دارد؟
فکر می‌کنم سرچشمه همه هنرها یک چیز باشد، منتها با شیوه‌های بیان متفاوت. آقای براهنی تعبیر جالبی از سرودن شعر دارند، می‌گویندريال «انگار در اتاقی تاریک هستی ناگهان برای یک لحظه پیش چشمت روشن می‌شود و تو چیزهایی می‌بینی و به ناچار آنها را شعر م‌کنی». البته این عین کلامشان نیست از حافظه نقل می‌کنم. فکر می‌کنم در هنرهای دیگر هم همین اتفاق می‌افتد. ناگهان تصویری می‌بینی. چشمانی، لبخندی، فریبی، اشکی و... و آن را داستان، نقاشی، سینما، عکس و ... می‌کنی. البته در استعداد و ظرفیت بیان هم تفاوت‌ها زیاد است. صحبتم در مورد سرچشمه ماجراست. 

چه توصیه‌ای برای جوانان و نوجوانان دارید؟ فکر می‌کنید تکلیف بیداریشان چیست؟!
خودم را خیلی بزرگ‌تر از آنها نمی‌دانم که توصیه‌ای بکنم اما ما در سن و سال آنها با وجود امکانات کمتر، مطالعه بیشتری داشتیم. فکر می‌کنم اگر مطالعه‌شان را تنها معطوف به فضای مجازی و سایت‌های سطح پایین نکنند، می‌توانند از استعدادها و امکانات بسیار خوبشان در راستای پیشرفت خودشان و جامعه استفاده کنند. احساس می‌کنم نوجوان‌ها بیشتر دنبال مطرح کردن نارضایتی‌هایشان هستند تا راهی برای حل ماجرا. برایم قابل درک است اما امیدوارم دستِ کم آنها به‌جای لعنت فرستادن به تاریکی، چراغی روشن کنند.

سخن پایانی؟
آرزوی جاری شدن صلح را در دنیا دارم.

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، شعر ، شاعر ، ادبی ، مطالعه ، احساس
نظرات بینندگان