«شعر» حقیقت بزرگ دنیای شاعرهاست
کد خبر: ۸۶۱۴
تاریخ انتشار: ۲۹ : ۱۹ - ۲۰ تير ۱۳۹۶
امیر محمدی (شاعر تبریزی) در گفت‎وگو با بامداد جنوب:

«شعر» حقیقت بزرگ دنیای شاعرهاست

وقتی نام تبریز در ادبیات ایران مطرح می‌شود، همواره نام چند تن از شاعران درخشان این خطه خودنمایی می‎کند؛ چه در سبک کلاسیک مانند صائب تبریزی و خاقانی، چه در دوره مشروطه و حوالی آن همانند تقی رفعت و پروین اعتصامی و چه پس از آن که چهره‌های قابل اعتنایی مثل شهریار و رضا خود را به رخ می‎کشند.
«شعر» حقیقت بزرگ دنیای شاعرهاستبامدادجنوب- وندیداد امین:
وقتی نام تبریز در ادبیات ایران مطرح می‌شود، همواره نام چند تن از شاعران درخشان این خطه خودنمایی می‎کند؛ چه در سبک کلاسیک مانند صائب تبریزی و خاقانی، چه در دوره مشروطه و حوالی آن همانند تقی رفعت و پروین اعتصامی و چه پس از آن که چهره‌های قابل اعتنایی مثل شهریار و رضا خود را به رخ می‎کشند.

این شهر ادب‌پرور همواره در بطن خود استعدادهای نابی در حوزه ادب و هنر پرورش می‎دهد و به کشور معرفی می‎کند. امیر محمدی، شاعر جوان تبریزی است که از سال 79-۸۰ شعر را به طور جدی شروع کرد و از سال ۸۲ به بعد هم به شکل حرفه‌ای در قالب آزاد کار کرد. این شاعر در سال 75 آموزش موسیقی و خوشنویسی را نزد یکی از اساتید بنام و خوش‌ذوق تبریز شروع کرد. احمدی تحصیلات آکادمیک خود را در رشته معماری ادامه داد. وی در سال ۸۴ یک نمایشگاه ابتکاری را از شعر و تصویر به همراه لیلا سامی (همسرش) در دانشگاه‌های تبریز برگزار کرد.
امیر احمدی موفق شد در سال ۹۲ نخستین مجموعه شعری خود را با نام «زنگ تیغ» (برگزیده‌ای از اشعار سال‌های ۸۳ تا ۹۲ وی) به همت انتشارات نیماژ چاپ کند. در حال حاضر این شاعر مدتی است که کارگاه شعر «بامداد» را در تبریز برگزار می‎کند. گفت‎وگویی را با این شاعر انجام دادیم که در ادامه می‎آید. 

شعر را حاصل چه فعل و انفعالاتی می‌دانید؟
شعر، حقیقت بزرگ دنیای شاعرهاست. درک و حس عمومی شده شاعر است که در رابطه با زشتی‌ها و زیبایی‌های دنیای پیرامونش به‌وجود می‌آید. شعر چیزی جز مسوولیت و تعهد هنرمندانه نیست. ادای دین است به موهبت الهی، موهبتی که الهام است وکشف رابطه، رنج بزرگ است درد عمیق.

به نظر شما کدام شاعران ماندگار می‎شوند؟
نه‌تنها شعر امروز، بلکه در دوره‌های گذشته هم همین‌طور بوده است و تنها شاعرانی ماندگار شدند که به شعر از زاویه تخصص هم نگاه کرده‌اند. به نظر من از مشروطه به بعد شاعران بیشتر به این مورد توجه کرده‌اند. برخورد عاطفی و خیال‌انگیز که از پشتوانه اندیشه و تفکری غنی برخوردار باشد، در زبانی شسته و رفته و سالم به همراه مسائل اجتماعی و... بیان می‎شود. پس برای ماندگار شدن و رسوخ در حافظه ادبی ملت‌ها تخصص لازم است.

کدام بخش از موسیقی کلام را می‌پسندید؟
بیشتر به موسیقی و هارمونی درونی شعر توجه دارم. اگر شاعر دایره واژگانی بسیطی داشته باشد و به راز واژگان و حروف واقف باشد، مطمئنم که موسیقی در شعرش جاری و ساری خواهد بود. منظور از موسیقی وزن عروض یا وزن هجا نیست که این دو ابزاری برای خلق موسیقی در شعر هستند. سعی‌ام بر این است که روی آواها و نشانه‌ها در کلام حساس باشم. موسیقی نظم است و یکی از بهترین‌ها برای القای حس و اندیشه، این نظم را باید در نوع سطربندی شعر هم به کار بست، همه این موارد و خیلی‌های دیگر ابزاری برای برقراری ارتباط با مخاطب و عمق بخشیدن به شعر هستند. حالا عده‌ای بگویند شعر تخصص لازم ندارد.

نقد ادبی امروزه درکشور ما چه جایگاهی دارد؟
شاملو، نصرت رحمانی، اخوان‎ثالث و... خیلی‌های دیگر از شاعران دهه‌های چهل و پنجاه، نام و یادشان را مدیون منتقدان آن دوران هستند. اگر امروز جامعه ادبی شاعری موفق را در متن خودش نمی‌بیند، بدون شک ما منتقد ادبی باسواد و روشن نداریم. حال شعر فارسی امروز متاسفانه بد است، بعد از آن دوران طلایی ما در آسیب‌شناسی و نقد ادبی ضعیف عمل کرده‌ایم.

نقش دولت حسن روحانی را در انتظام بازار نشر و عرضه محصولات فرهنگی و هنری چگونه ارزیابی می‌کنید؟
تفاوت این دولت با دوره‌های قبل فقط در ممیزی می‌تواند باشد -آن هم ما ندیده‌ایم و تنها شنیده‌ایم- از زمانی که این دولت بر سر کار بوده، زمان گذراندن درکتابفروشی‌ها برای من لذت بخش بوده و هست اما در مورد چاپ و نشر باید بگویم، یکی از ضربه‌های مهلک وارد‌شده به تنه شعر معاصر همین قضیه چاپ و نشر آسان است، به همین دلیل می‎‎گویم آسان از دید ممیزی و مجوز به قضیه نگاه نمی‌کنم، بلکه از بعد دیگر به آن توجه دارم. از زمانی که انتشارات به چاپ و نشر به دید بازاری و ریالی نگاه کرد، همه شاعر شده‌اند و هر شاعری صاحب مجموعه شعر. این قضیه شاعری را عوام‌زده و مخاطب آگاه را دلسرد و ناامید از شعر معاصر کرده است.

ذهن و زبان خود را به کدام‌یک از شاعران نزدیک می‌دانید؟
جواب این سوال را مخاطب بهتر پاسخ می‏دهد. در حقیقت زبان عمویت دارد و نمی‌شود گفت این نوع زبان در شعر مختص فلان فرد است. خودتان بهتر می‌دانید تفاوت زبان شعری شاعر‌ها در بافت کلام و نحوه برخورد با واژه است. سعی من هم بر این بوده و هست که خودم باشم. این‎که تا چه اندازه موفق بوده‌ام، مخاطب شعرم بهتر می‌داند. هر چند به نظر من ایرادی هم ندارد که زبان در شعر به فلان شاعر نزدیک باشد، به‌هر حال ما در شعرمان کسانی را داریم که قله‌های شعر را فتح کرده‌اند و خود را از زیر سایه این شاعران بیرون کشیدن شب‌بیداری می‌خواهد و دود چراغ. تشخص زمان‌بر است اما ذهن خصوصی است برای شاعری که خود را مسوول و متعهد بداند و به داشته‌های خودش می‌نازد. این نوع شاعر بدون‌شک سوژه‌های شعری‌اش را از زندگی، زمانه، عشق و سرنوشت انسان معاصرش خواهد گرفت و از پنجره ذهن خودش به آنها نگاه و تصویر‌های خودش را خلق خواهد کرد. بنابراین تلاشم بر این است که خودم باشم!

آیا نمی‌توان گفت رگه‌هایی از ذهن و زبان شما، از شعر شاملو تاثیر پذیرفته است؟ به‎خصوص زبان آرکائیک شما با آن تخیل‌های اساطیری؟
چرا، می‌توان گفت اما اصل قضیه چیز دیگری است؛ نخست این‌که که شاملو بزرگ قله‌ای را فتح کرده‌اند و قلعه‌ای را در اختیار در آورده‌اند که فتح و تسخیرش غیرممکن است. اگر نوآوری و خلاقیت در کار نباشد. لازم است بگویم که شاملو خود به‌واسطه ترجمه مبرا از تاثیرپذیری از دیگر بزرگان جهان نیست، از اسم دفتر شعر گرفته -آیدا در آیینه که ناخواسته به یاد الیزا در آیینه آراگون می‌افتیم- تا تاثیرپذیری از لورکا مایاکوفسکی و الوار که در مجموعه «هوای تازه» به‌وفور قابل مشاهده است. در این بین کار به جایی می‌رسد که شعر شاملو شبیه ترجمه‌هایی می‌شود که خودش از این بزرگان کرده است -رجوع شود به مجموعه مقالات طلا در مس- با این همه، هوای تازه جانی تازه در شعر شاملو و شعر منثور دمید. پس تاثیرپذیری در کل چیز بدی نیست. در راه رشد و رسیدن به تکامل و تشخص ناچار و ناگزیر از آن هستیم. دوم این‌که خط فکری شاعران و هنرمندانی که خود را در قبال جامعه متعهد و مسوول می‌دانند، تقریبا یکسان است. بزرگان این عرصه نظیر شفیعی‌کدکنی‌، براهنی، ابتهاج و حتی خود شاملو به هزار و یک زبان دعوت به تعهد و مسوولیت می‌کنند و این اتفاق در تفکر و اندیشه می‌افتد. در مورد زبان لازم است بگویم که مشکل جای دیگری است. هر کس زبان شعری‌اش متفاخر باشد یا رگه‌های آرکائیک در شعر و زبانش باشد، لزوما متاثر از شاملوی بزرگ نیست. بیشترین تاثیرپذیری من از لحاظ بافت کلام و زبان از متون کهن است از «فیه ما فیه»، «تاریخ بیهقی»، «کلیله و دمنه»، «تذکره‌الاولیای» عطار و... اما از ادیبان معاصر نیز محمود دولت‌آبادی تاثیر زیادی بر قلم من داشته‌اند، از رمان کوتاه «آن مادیان سرخ ‌یال» گرفته تا رمان 10 جلدی «کلیدر» که تا به حال دوبار آن را خوانده‎ام. همان‌طور که گفتم تشخص نه تنها در هنر بلکه در هر عرصه‌ای شب‌بیداری می‌خواهد و دود چراغ.

آیا الزاما یک شاعر خوب، یک انسان خوب و بهنجار از منظر اجتماعی است؟ 
نمی‌توان گفت الزاما باید به این شکل باشد. با نیم‌نگاهی به بیوگرافی شاعران و هنرمندان واقعی جواب این سوال روشن می‎شود. هنجارها زاییده اندیشه و تفکرات دولتمردان و فرهنگ و تمدن ملت‌هاست و کار هنرمند و شاعر نقد هنجارهاست. به‌نظر من می‌توان شاعر را بیشتر از آن‌که بهنجار دانست، باید هنجار‌گریز و هنجارستیز نامید.

شعر امروز دارد به کدام سمت می‌رود؟
رک و صریح می‎گویم، شعر جوان، شعر هم‌سن و سال‌هایم و یک نسل قبل از ما و نسل‌های بعد از ما، به سمت ابتذال در پیش است! متاسفانه به لطف بی‌ذوقی و دم‌دستی‌سرایی و چند مورد که در صحبت‌ها ذکر شد، کار متفاوت و موفق دیده نمی‌شود، نه این‌که به کل نباشد، هست ولی کمرنگ و در حاشیه، بقیه شبیه هم هستند سطحی... .

اگر شاعر نمی‌شدید به کدام رشته هنری می‌پیوستید؟
دو دایی دارم که نفس کشیدن در فضای هنر و ادبیات را مدیون این بزرگواران هستم. بچه‌سال که بودم به یک گوشم علی‌آقا واحد، نباتی و نسیمی و ملامحمد فضولی خواندند و به دیگری صائب، سعدی و حافظ. اول ابتدایی را تمام کرده، نکرده با رمان آشنا شدم. آن هم چه رمانی؟! «پیرمرد و دریا». دایی‌ من آن زمان معلم بود، بعد‌ها شد استاد من، به خانه که می‌رسید من با شکنجه تمام «همینگوی» برایشان می‌خواندم. دوست داشتم اذیت شوم در کنارش و خدا می‌داند چقدر عذاب می‌کشیدم برای هجی کردن اسم پیرمرد سانتیاگو و شاگردش مانولین، چون می‌خواستم بیشتر از اینها دوستم داشته باشد و داشت. می‌خواندم و میدانستم و می‌شنیدم و می‌دیدم خواب است ولی می‌خواندم و می‌خواندم و هیچ هم سر در نمی‌آوردم. یک تابستان طول کشید تا سانتیاگوی پیر، نیزه‌ماهی را به دام انداخت و در نهایت که می‌دانید چه شد. سانتیاگو خوابید و خواب شیرهای دریایی را دید. دوران نوجوانی چندسالی خوشنویسی را تجربه کردم، نشد. آنچه که می‌خواستم نبود به موسیقی پناه بردم و به قولی هر شیپوری که زدم، جنگی آغاز شد اما بعد فهمیدم که پیشانی‌نوشت من تنها شعر و ادبیات است. 

سخن پایانی؟
«چه خوش است راز گفتن به حريف ِنكته‌سنجي/ كه سخن نگفته باشي، به سخن رسيده باشد». در پایان تاکید می‎کنم، ادبیات و شعر امروز بیشتر از هر دوره‌ای به قلم منتقد نیاز دارد. قلمتان سبز.

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، شعر ، حقیقت ، ادبیات ، تبریز ، محمدی
نظرات بینندگان