در شاعری خودم را به شهریار نزدیک‎تر می‏‎دانم
کد خبر: ۸۸۷۸
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۱۸ - ۱۱ مرداد ۱۳۹۶
فرناز بنی‎شفیع در گفت‎وگو با بامداد جنوب:

در شاعری خودم را به شهریار نزدیک‎تر می‏‎دانم

شاعران را در روزگار باستان، در زمره ساحران و اعجوبه‌ها می‌دانستند اما نظامی برای آنها مقامی عالی قائل شد و مقام شاعران را پس از مقام پیامبران و اولیا توصیف کرد. هایدگر، فیلسوف و متفکر بلندآوازه دوران اخیر، شاعران را هم‌تراز با پیامبران می‌دانست. در عصر ما نیز شاعران از آگاه‎ترین و مستعدترین انسان‏های زمانه به‎شمار می‎روند و نقش بسزایی را در پیشبرد و اعتلای فرهنگ و تفکر یک اجتماع ایفا می‌کنند.
بامدادجنوب- وندیداد امین:
شاعران را در روزگار باستان، در زمره ساحران و اعجوبه‌ها می‌دانستند اما نظامی برای آنها مقامی عالی قائل شد و مقام شاعران را پس از مقام پیامبران و اولیا توصیف کرد. هایدگر، فیلسوف و متفکر بلندآوازه دوران اخیر، شاعران را هم‌تراز با پیامبران می‌دانست. در عصر ما نیز شاعران از آگاه‎ترین و مستعدترین انسان‏های زمانه به‎شمار می‎روند و نقش بسزایی را در پیشبرد و اعتلای فرهنگ و تفکر یک اجتماع ایفا می‌کنند.

خطه ادب‌پرور تبریز از دیرباز محمل شاعران و نویسندگان جدی و تاثیرگذار ایران‌زمین بوده است که این رویه همچنان از سوی شاعران جوان و مستعد پی گرفته شده است. یکی از این شاعران جوان و بااستعداد فرناز بنی‎شفیع است. این بانوی شاعر در سال 1363 در تبریز دیده به جهان گشوده است. خود وی در این‎باره می‎گوید: «در خانواده‌ای متولد شدم که در آن بستر مناسب برای به بار نشستن علایقم در زمینه هنر و ادبیات فراهم بود. پدرم در زمینه طراحی نقشه قالی و‌ نیز نقاشی رنگ و ‌روغن و همچنین آموزش نقاشی فعالیت و علاقه شدیدی هم به شاخه‎های دیگر هنری، ادبیات و موسیقی اصیل دارد. برادرم نیز‌ تحت تاثیر ‌همین فضا فعالیت در زمینه موسیقی‌ را انتخاب ‌کرد و همچنان در همین زمینه فعالیت می‎کند». 

بنی‎شفیع دانش‎آموخته کاردانی رشته فرش و کارشناسی صنایع دستی از دانشگاه تبریز است. او فعالیت‎های ادبی خود را از سال 79 با همکاری با  انجمن‎های شعر زادگاهش آغاز کرده است. این شاعر بیشتر به زبان فارسی شعر می‎سراید و البته گاهی هم به زبان ترکی شعر می‎گوید. او در کارنامه ادبی خود عنوان‎های برتر جشنواره‎ها و شب‎های شعر متعددی نظیر نخستین و چهارمین کنگره سراسری شعر «کویر: (ابرکوه یزد- 84 و 88)، شب شعر «رضوی ملکوت هشتم» (مشهد-86)، چهارمین کنگره سراسری شعر «کویر» (ابرکوه یزد-88)، شعر روستا بافق یزد، هفتمین و هشتمین کنگره بزرگداشت کلیم کاشانی و همایش سراسری «همسفر با پاییز» (کاشان- 90 و 91)، دومین جشنواره «سایه‌بان زندگی» (آذرشهر) و... را ثبت کرده است. از بنی‎شفیع یک مجموعه غزل به‎نام «وقت چیدن است» به همت انتشارات هنر رسانه در سال 90 منتشر شده است.

همچنین این شاعر در یک ‌دوره کوتاه به‌صورت افتخاری در روزنامه‎های محلی تبریز به کار خبرنگاری پرداخته است و در زمینه صنایع دستی به‎خصوص رشته سفال هم فعالیت داشته و حضور در نمایشگاه‌های صنایع دستی را که زیرنظر اداره‎کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و شهرداری برگزار شده، تجربه کرده است. شرکت در بازارچه‎های هنری و خیریه در شهر تهران و برگزاری نمایشگاه گروهی سفال در شهر اصفهان هم ازدیگر کارهای این شاعر جوان به‎شمار می‎رود. گفت‎وگویی را با فرناز بنی‎شفیع انجام دادیم که با خواندن آن با دیدگاه‎های وی حول شعر و هنر بیشتر آشنا می‌شویم.

از نظر شما سرودن شعر در قالب‌های کلاسیک همانند غزل فی‌نفسه چه مزایا و معایبی دارد؟
گذشته از پاسخ کلیشه‎ای که در برابر سوالاتی این‌چنینی داده می‎شود، باید بگویم این‌که قالب‌های کلاسیک، شاعر را در چارچوب وزن، ردیف و قافیه گرفتار می‏کند و در مقایسه با شعر سپید یا نو، دست شاعر در گفتن آزادانه احساسات و عواطفش باز نیست، به‎نظر من همیشه سرودن شعر در قالب‎های موزون کلاسیک چه غزل، چه قصیده و ... ذهن شاعر را درگیر آهنگ می‎کند، حتی ممکن است برای نوشتن یک متن ادبی هم ذهن موزون به‎کار بیفتد. مگر این‎که شاعر در مطالعات ادبی خودش گهگاهی گریزی بزند به خواندن اشعار سپید مثلا یا رمان بخواند یا بخواهد خودش را آگاهانه گرفتار وزن نکند. وزن و عروض و قافیه برای کسی محدودیت می‎آفریند که آشنا به فن شاعری نیست. برای ذهن اکتیو سرودن در وزن عروض و به‎کارگیری ردیف و قافیه کمک حال بزرگی است، حال آن‎که قالب‎های نو هم از نیمایی گرفته تا سپید به هیچ وجه نمی‏تواند از این مهم یعنی موسیقی فاصله بگیرد. حسن غزل و قالب‎های موزون در این است که به لطف عروض از کمند عوام‎زدگی گریخته است. برای من که همیشه در قالب غزل شعر شروده‌‎ام این مسائل پیش می‎آید اما علاقه شخصی خودم به غزل، میلم را برای سرودن در قالبی موزون چند برابر می‎کند و البته که سعی می‎کنم از کنار شعر نو یا سپید هم بی‎تفاوت نگذرم.

سلیقه زیباشناختی شما به کدامیک از این دو شاعر یعنی رضا براهنی و شهریار نزدیک است؟ و چرا؟ 
پاسخ دادن به این سوال کمی برای من سخت است. من گرچه شعر سروده‎ام، کتابم به چاپ رسیده است و در محافل ادبی شهر خودم حداقل، مورد لطف دوستانم قرار گرفته‏ام اما در مقام پاسخ دادن به این سوال تنها می‎توانم یک نظر کاملا شخصی مطرح کنم نه پاسخی کارشناسانه یا منتقدانه! که البته سواد و جایگاه ادبی من هم این اجازه را به من نمی‎دهد. از نظر من رضا براهنی به‎عنوان یک نویسنده با قلمی محکم و ذهنی عجیب در توصیف و خلق تصویرهای ذهنی، در من تاثیرگذارتر از رضا براهنی شاعر است. وقتی رمان‎های وی را می‎خوانم پرت می‎شوم به دنیایی دیگر و زمان و مکانی دیگر. عمیقا با کلمات در من ریشه می‎دواند و تحت تاثیر قرار می‎گیرم اما با شعرهای وی نتوانستم ارتباط برقرار کنم و اما شهریار! شهریار را شاید بتوانم آگاهانه یا ناآگاهانه شاعرانه‎تر حس کنم و احساسی و عاطفی‏تر بپذیرم. نزدیک‎تر به خودم. شعر شهریار را هم در زبان فارسی و هم به زبان مادری‎ام عمیقا درک می‎کنم و آن را لذت‎بخش‏تر می‏فهمم. همین.

آیا محیط پیرامونی و اقلیم جغرافیایی هم بر نحوه سرایش شعر تاثیر جدی دارد؟ اگر دارد به چه صورت تاثیر می‎گذارد؟
به نظر من بله تاثیر دارد. همه ما به شکل پراکنده از شاعران مختلف شعر خوانده‎ایم. چه قدیم، چه جدید. چه شاعران شعر موزون و چه شاعران سپیدگوی. همیشه فضای حاکم در شعر شاعران مختلف قابل مقایسه است. همیشه چارچوب نگاه آنها متفاوت است و تا حدودی به ما می‎گوید چه در اطرافشان می‎گذشته یا می‎گذرد. من در شهر زندگی می‏کنم؛ در یک شهر بزرگ با خیابان‎های شلوغ و پرترافیک. من نمی‎توانم در شعرهایم از جنگل بگویم به‎طوری که نیما سروده یا از دریا بنویسم. شاعری که در شهر زندگی می‎کند می‏تواند تاکسی، خیابان یا پیاده‎رو را طوری در شعر بیاورد که به اندازه استشمام بوی جنگل دلپذیر و شاعرانه به نظر برسد. قاب نگاه هرکسی تصاویری را در ذهن او می‎نشاند که گریزی از آنها نیست. مگر این‎که کسی بخواهد تعمدا تصاویری خارج از محیط پیرامونی خود خلق کند که به نظرم اگر آن را نسپارد به روال سیال شاعرانگی و خیال‎پردازی‎های معمول و طبیعی همیشگی شعر، کمی مصنوعی و غیرقابل درک به نظر برسد.

چرا امروزه اقبال به سرودن در قالب‏های کلاسیک کمتر شده است؟ چه دلایلی دارد؟
من چون خودم از آغاز سرودن شعر را با غزل شروع کردم و با غزل ادامه داده‎ام، شاید نتوانم درک کاملی از دیگران داشته باشم اما چارچوب و قوانین مشخص حاکم در قالب‎های کلاسیک ثابت هستند. نمی‎توان از وزن فرار کرد. نمی‎توان از قوانین قافیه یا بیت و مصرع خارج شد. البته در شعر امروز شاهد قانون‎شکنی‏هایی هم هستیم اما هرچه باشد قانون کلی شعر کلاسیک تا حدودی ثابت بوده است. شاید تنبلی، شاید دنباله‎رو به ظاهر آزادی‎های موجود در شعر نو یا سپید بودن، شاید تسلط نداشتن به وزن عروضی یا حتی نداشتن استعداد تشخیص وزن یا نخواستن! نمی‎دانم اما هرچه باشد، همیشه شاعران سپیدگوی موفق شاعرانی موفق در سرودن اشعار کلاسیک هم بوده‏اند. این قانون تنها در شعر حاکم نیست؛ مثلا در رشته‏های هنری دیگر از جمله نقاشی یا موسیقی و ... کسانی که راه و روش سنتی و کلاسیک را سرآغاز کار خود قرار داده‎اند و موفق بوده‎اند توانسته‏اند در سنت‏شکنی‏های مدرن به جایی برسند و نامشان باقی بماند. ساعت‎ها می‎شود در این‎باره حرف زد و این اتفاق برای ادبیات ما خوشایند نیست.

شما به کدامیک از شاعران معاصر (از مشروطه به این سو) علاقه بیشتری دارید؟
به خیلی‎ها ولی در این میان می‏توانم نام سایه، شاملو، فروغ، منزوی و شهریار را بیان کنم.

آیا می‎توان یک تعریف اشتراکی از شعر برای همه فرم‎ها بیان کرد؟ چرا؟
همیشه خوانده‏ایم و شنیده‏ایم که شعر را در بیان احساسات و عواطف و در توصیف موضوعات مختلف به شکلی لطیف و متفاوت‏تر از معمول تعریف کرده‏اند. به نظر من، تعریف شعر ثابت است حتی اگر در قالب‎ها یا فرم‎های مختلف بیان شود. حتی اگر نوع بیان شعر و ساختار آن متفاوت باشد. حتی اگر بخواهیم شعر عصر حاضر را با وجود تمام زمختی‎ها و سنت‏شکنی‏ها و فضاهای خاکستری آن با شعر گذشتگان مقایسه کنیم. ساختار یا نوع بیان شعر حتی اگر کمی زمخت به نظر برسد، هم تفاوت‎هایی با غیر از شعر دارد که در نتیجه، همان توجه به احساسات درونی و نوع نگرش یک شاعر به پیرامون و موضوعات متفاوت است.

برای نشر و توزیع آثار ادبی و هنری، چه پیشنهادات و انتقاداتی دارید؟
به نظر من هر کاری متخصص خودش را می‎طلبد. چه اگر در حیطه کارشناسی باشد یا ممیزی یا حتی توزیع و انتخاب درست در نشر آثار خوب. در هر کاری سمبل کردن و سرهم کردن‎های عجولانه کار، نتیجه را نامطلوب می‏کند. من چون علاوه بر فعالیت در زمینه ادبی در زمینه صنایع دستی نیز فعالیت دارم، تاکیدم بیشتر از هرچیزی سپردن کار به دست کاردان است.

یک شاعر به‎نظر شما بایستی در چه عرصه‎هایی به مظالعه و پژوهش بپردازد؟
از نظر من باید چشم و گوش یک شاعر در هر زمینه‎ای حساس و باز باشد. چه مسائل اجتماعی یا سیاسی و چه امور ادبی و هنری و حتی علمی. به‎هر حال شعر، همیشه نوشتن از احساسات خوب و بد نیست. گاهی برای آوردن یک تشبیه دلنشین یا استعاره‎ای بجا نیاز به آگاهی در امور مختلف است. هرچه آگاهی شاعر از مسائل بیشتر باشد، دست او بازتر است و کلامش به‏روزتر و عمیق‏تر. گاهی شعرهایی می‎خوانیم که نشان می‎دهد شاعر با چه تبحر و زیرکی مسائل پیش پا افتاده و یا نه، مسائل جدی و کاملا بی‎ربط به شعر را در کلام خود گنجانده است. بخشی از این مربوط است به سواد شاعر و بخشی به رندی او در بیان. به نظر من مطالعات یک شاعر نباید فقط محدود شود به ادبیات.

نسبت به نظریات و تئوری‏های وارداتی در ادبیات که این روزها به شدت اوج گرفته، چه دیدگاهی دارید؟
ما در گذشته چه بودیم، چه نوابغ و هنرمندانی داشتیم چندان مهم نیست. به قولی: «گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل». نکته‎ای که باید توجه کنیم دقیقا همین مورد است. حال ما به چه شکلی است و در آینده به کجا خواهیم رسید. برای همسویی و رقابت با ادبیات و هنر جهانی ما مجبور به درک بحث‎های روز هستیم.

وضعیت انجمن‎های ادبی-هنری در تبریز چگونه است؟
من زیاد راضی نیستم. شهری با پیشینه ادبی مثل تبریز شایسته وضعیتی بهتر از وضعیت حال حاضر است. اگر بخواهم از یک جلسه شعر یا انجمن موفق اسم ببرم، شاید بتوانم فقط به یک یا نهایتا به دو مورد اشاره کنم که این اصلا در خور تبریز و قابل قبول نیست. بازتاب جلسات، کارایی و خروجی جلسات در سطح پایینی است. حداقل من از وقتی در زمینه شعر فعالیت دارم، می‎توانم چند سال پیش را خیلی بهتر از امروز تعریف کنم. برگزاری جشنواره یا کنگره در تبریز تقریبا به صفر رسیده است. اگر هم باشد بی‎کیفیت‎تر از قبل. 

چه توصیه‎ای برای نوجوانان و جوانان دارید؟
من خودم جوانم فقط می‎توانم بگویم برای دیده شدن و موفق بودن بهتر است اصولی‎تر قدم برداشت. مطالعه کرد. آموخت و ادعای «من همه چیز می‎دانم را» کنار گذاشت. 

سخن پایانی؟
دوست دارم از کسانی تشکر کنم که استعداد کم سن و سال‎ها را کشف می‏کنند و به آن بها می‎دهند، راه را نشانشان می‎دهند و آن‏ها را دست کم نمی‎گیرند. من هم در مسیر زندگی‎ام کسانی را شناخته‎ام که اگر از کنارم بی‎توجه رد می‎شدند، علایق و استعدادهایم را جدی نگرفته بودم و شاید هیچ‎وقت مجال و جرات ابراز وجود پیدا نمی‎کردم. زنده باد انسان آگاه و مسوول. همین

نظرات بینندگان