
بامدادجنوب- وندیداد امین:
شاعران را در روزگار باستان، در زمره ساحران و اعجوبهها میدانستند اما نظامی برای آنها مقامی عالی قائل شد و مقام شاعران را پس از مقام پیامبران و اولیا توصیف کرد. هایدگر، فیلسوف و متفکر بلندآوازه دوران اخیر، شاعران را همتراز با پیامبران میدانست. در عصر ما نیز شاعران از آگاهترین و مستعدترین انسانهای زمانه بهشمار میروند و نقش بسزایی را در پیشبرد و اعتلای فرهنگ و تفکر یک اجتماع ایفا میکنند.
خطه ادبپرور تبریز از دیرباز محمل شاعران و نویسندگان جدی و تاثیرگذار ایرانزمین بوده است که این رویه همچنان از سوی شاعران جوان و مستعد پی گرفته شده است. یکی از این شاعران جوان و بااستعداد فرناز بنیشفیع است. این بانوی شاعر در سال 1363 در تبریز دیده به جهان گشوده است. خود وی در اینباره میگوید: «در خانوادهای متولد شدم که در آن بستر مناسب برای به بار نشستن علایقم در زمینه هنر و ادبیات فراهم بود. پدرم در زمینه طراحی نقشه قالی و نیز نقاشی رنگ و روغن و همچنین آموزش نقاشی فعالیت و علاقه شدیدی هم به شاخههای دیگر هنری، ادبیات و موسیقی اصیل دارد. برادرم نیز تحت تاثیر همین فضا فعالیت در زمینه موسیقی را انتخاب کرد و همچنان در همین زمینه فعالیت میکند».
بنیشفیع دانشآموخته کاردانی رشته فرش و کارشناسی صنایع دستی از دانشگاه تبریز است. او فعالیتهای ادبی خود را از سال 79 با همکاری با انجمنهای شعر زادگاهش آغاز کرده است. این شاعر بیشتر به زبان فارسی شعر میسراید و البته گاهی هم به زبان ترکی شعر میگوید. او در کارنامه ادبی خود عنوانهای برتر جشنوارهها و شبهای شعر متعددی نظیر نخستین و چهارمین کنگره سراسری شعر «کویر: (ابرکوه یزد- 84 و 88)، شب شعر «رضوی ملکوت هشتم» (مشهد-86)، چهارمین کنگره سراسری شعر «کویر» (ابرکوه یزد-88)، شعر روستا بافق یزد، هفتمین و هشتمین کنگره بزرگداشت کلیم کاشانی و همایش سراسری «همسفر با پاییز» (کاشان- 90 و 91)، دومین جشنواره «سایهبان زندگی» (آذرشهر) و... را ثبت کرده است. از بنیشفیع یک مجموعه غزل بهنام «وقت چیدن است» به همت انتشارات هنر رسانه در سال 90 منتشر شده است.
همچنین این شاعر در یک دوره کوتاه بهصورت افتخاری در روزنامههای محلی تبریز به کار خبرنگاری پرداخته است و در زمینه صنایع دستی بهخصوص رشته سفال هم فعالیت داشته و حضور در نمایشگاههای صنایع دستی را که زیرنظر ادارهکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و شهرداری برگزار شده، تجربه کرده است. شرکت در بازارچههای هنری و خیریه در شهر تهران و برگزاری نمایشگاه گروهی سفال در شهر اصفهان هم ازدیگر کارهای این شاعر جوان بهشمار میرود. گفتوگویی را با فرناز بنیشفیع انجام دادیم که با خواندن آن با دیدگاههای وی حول شعر و هنر بیشتر آشنا میشویم.
از نظر شما سرودن شعر در قالبهای کلاسیک همانند غزل فینفسه چه مزایا و معایبی دارد؟
گذشته از پاسخ کلیشهای که در برابر سوالاتی اینچنینی داده میشود، باید بگویم اینکه قالبهای کلاسیک، شاعر را در چارچوب وزن، ردیف و قافیه گرفتار میکند و در مقایسه با شعر سپید یا نو، دست شاعر در گفتن آزادانه احساسات و عواطفش باز نیست، بهنظر من همیشه سرودن شعر در قالبهای موزون کلاسیک چه غزل، چه قصیده و ... ذهن شاعر را درگیر آهنگ میکند، حتی ممکن است برای نوشتن یک متن ادبی هم ذهن موزون بهکار بیفتد. مگر اینکه شاعر در مطالعات ادبی خودش گهگاهی گریزی بزند به خواندن اشعار سپید مثلا یا رمان بخواند یا بخواهد خودش را آگاهانه گرفتار وزن نکند. وزن و عروض و قافیه برای کسی محدودیت میآفریند که آشنا به فن شاعری نیست. برای ذهن اکتیو سرودن در وزن عروض و بهکارگیری ردیف و قافیه کمک حال بزرگی است، حال آنکه قالبهای نو هم از نیمایی گرفته تا سپید به هیچ وجه نمیتواند از این مهم یعنی موسیقی فاصله بگیرد. حسن غزل و قالبهای موزون در این است که به لطف عروض از کمند عوامزدگی گریخته است. برای من که همیشه در قالب غزل شعر شرودهام این مسائل پیش میآید اما علاقه شخصی خودم به غزل، میلم را برای سرودن در قالبی موزون چند برابر میکند و البته که سعی میکنم از کنار شعر نو یا سپید هم بیتفاوت نگذرم.
سلیقه زیباشناختی شما به کدامیک از این دو شاعر یعنی رضا براهنی و شهریار نزدیک است؟ و چرا؟
پاسخ دادن به این سوال کمی برای من سخت است. من گرچه شعر سرودهام، کتابم به چاپ رسیده است و در محافل ادبی شهر خودم حداقل، مورد لطف دوستانم قرار گرفتهام اما در مقام پاسخ دادن به این سوال تنها میتوانم یک نظر کاملا شخصی مطرح کنم نه پاسخی کارشناسانه یا منتقدانه! که البته سواد و جایگاه ادبی من هم این اجازه را به من نمیدهد. از نظر من رضا براهنی بهعنوان یک نویسنده با قلمی محکم و ذهنی عجیب در توصیف و خلق تصویرهای ذهنی، در من تاثیرگذارتر از رضا براهنی شاعر است. وقتی رمانهای وی را میخوانم پرت میشوم به دنیایی دیگر و زمان و مکانی دیگر. عمیقا با کلمات در من ریشه میدواند و تحت تاثیر قرار میگیرم اما با شعرهای وی نتوانستم ارتباط برقرار کنم و اما شهریار! شهریار را شاید بتوانم آگاهانه یا ناآگاهانه شاعرانهتر حس کنم و احساسی و عاطفیتر بپذیرم. نزدیکتر به خودم. شعر شهریار را هم در زبان فارسی و هم به زبان مادریام عمیقا درک میکنم و آن را لذتبخشتر میفهمم. همین.
آیا محیط پیرامونی و اقلیم جغرافیایی هم بر نحوه سرایش شعر تاثیر جدی دارد؟ اگر دارد به چه صورت تاثیر میگذارد؟
به نظر من بله تاثیر دارد. همه ما به شکل پراکنده از شاعران مختلف شعر خواندهایم. چه قدیم، چه جدید. چه شاعران شعر موزون و چه شاعران سپیدگوی. همیشه فضای حاکم در شعر شاعران مختلف قابل مقایسه است. همیشه چارچوب نگاه آنها متفاوت است و تا حدودی به ما میگوید چه در اطرافشان میگذشته یا میگذرد. من در شهر زندگی میکنم؛ در یک شهر بزرگ با خیابانهای شلوغ و پرترافیک. من نمیتوانم در شعرهایم از جنگل بگویم بهطوری که نیما سروده یا از دریا بنویسم. شاعری که در شهر زندگی میکند میتواند تاکسی، خیابان یا پیادهرو را طوری در شعر بیاورد که به اندازه استشمام بوی جنگل دلپذیر و شاعرانه به نظر برسد. قاب نگاه هرکسی تصاویری را در ذهن او مینشاند که گریزی از آنها نیست. مگر اینکه کسی بخواهد تعمدا تصاویری خارج از محیط پیرامونی خود خلق کند که به نظرم اگر آن را نسپارد به روال سیال شاعرانگی و خیالپردازیهای معمول و طبیعی همیشگی شعر، کمی مصنوعی و غیرقابل درک به نظر برسد.
چرا امروزه اقبال به سرودن در قالبهای کلاسیک کمتر شده است؟ چه دلایلی دارد؟
من چون خودم از آغاز سرودن شعر را با غزل شروع کردم و با غزل ادامه دادهام، شاید نتوانم درک کاملی از دیگران داشته باشم اما چارچوب و قوانین مشخص حاکم در قالبهای کلاسیک ثابت هستند. نمیتوان از وزن فرار کرد. نمیتوان از قوانین قافیه یا بیت و مصرع خارج شد. البته در شعر امروز شاهد قانونشکنیهایی هم هستیم اما هرچه باشد قانون کلی شعر کلاسیک تا حدودی ثابت بوده است. شاید تنبلی، شاید دنبالهرو به ظاهر آزادیهای موجود در شعر نو یا سپید بودن، شاید تسلط نداشتن به وزن عروضی یا حتی نداشتن استعداد تشخیص وزن یا نخواستن! نمیدانم اما هرچه باشد، همیشه شاعران سپیدگوی موفق شاعرانی موفق در سرودن اشعار کلاسیک هم بودهاند. این قانون تنها در شعر حاکم نیست؛ مثلا در رشتههای هنری دیگر از جمله نقاشی یا موسیقی و ... کسانی که راه و روش سنتی و کلاسیک را سرآغاز کار خود قرار دادهاند و موفق بودهاند توانستهاند در سنتشکنیهای مدرن به جایی برسند و نامشان باقی بماند. ساعتها میشود در اینباره حرف زد و این اتفاق برای ادبیات ما خوشایند نیست.
شما به کدامیک از شاعران معاصر (از مشروطه به این سو) علاقه بیشتری دارید؟
به خیلیها ولی در این میان میتوانم نام سایه، شاملو، فروغ، منزوی و شهریار را بیان کنم.
آیا میتوان یک تعریف اشتراکی از شعر برای همه فرمها بیان کرد؟ چرا؟
همیشه خواندهایم و شنیدهایم که شعر را در بیان احساسات و عواطف و در توصیف موضوعات مختلف به شکلی لطیف و متفاوتتر از معمول تعریف کردهاند. به نظر من، تعریف شعر ثابت است حتی اگر در قالبها یا فرمهای مختلف بیان شود. حتی اگر نوع بیان شعر و ساختار آن متفاوت باشد. حتی اگر بخواهیم شعر عصر حاضر را با وجود تمام زمختیها و سنتشکنیها و فضاهای خاکستری آن با شعر گذشتگان مقایسه کنیم. ساختار یا نوع بیان شعر حتی اگر کمی زمخت به نظر برسد، هم تفاوتهایی با غیر از شعر دارد که در نتیجه، همان توجه به احساسات درونی و نوع نگرش یک شاعر به پیرامون و موضوعات متفاوت است.
برای نشر و توزیع آثار ادبی و هنری، چه پیشنهادات و انتقاداتی دارید؟
به نظر من هر کاری متخصص خودش را میطلبد. چه اگر در حیطه کارشناسی باشد یا ممیزی یا حتی توزیع و انتخاب درست در نشر آثار خوب. در هر کاری سمبل کردن و سرهم کردنهای عجولانه کار، نتیجه را نامطلوب میکند. من چون علاوه بر فعالیت در زمینه ادبی در زمینه صنایع دستی نیز فعالیت دارم، تاکیدم بیشتر از هرچیزی سپردن کار به دست کاردان است.
یک شاعر بهنظر شما بایستی در چه عرصههایی به مظالعه و پژوهش بپردازد؟
از نظر من باید چشم و گوش یک شاعر در هر زمینهای حساس و باز باشد. چه مسائل اجتماعی یا سیاسی و چه امور ادبی و هنری و حتی علمی. بههر حال شعر، همیشه نوشتن از احساسات خوب و بد نیست. گاهی برای آوردن یک تشبیه دلنشین یا استعارهای بجا نیاز به آگاهی در امور مختلف است. هرچه آگاهی شاعر از مسائل بیشتر باشد، دست او بازتر است و کلامش بهروزتر و عمیقتر. گاهی شعرهایی میخوانیم که نشان میدهد شاعر با چه تبحر و زیرکی مسائل پیش پا افتاده و یا نه، مسائل جدی و کاملا بیربط به شعر را در کلام خود گنجانده است. بخشی از این مربوط است به سواد شاعر و بخشی به رندی او در بیان. به نظر من مطالعات یک شاعر نباید فقط محدود شود به ادبیات.
نسبت به نظریات و تئوریهای وارداتی در ادبیات که این روزها به شدت اوج گرفته، چه دیدگاهی دارید؟
ما در گذشته چه بودیم، چه نوابغ و هنرمندانی داشتیم چندان مهم نیست. به قولی: «گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل». نکتهای که باید توجه کنیم دقیقا همین مورد است. حال ما به چه شکلی است و در آینده به کجا خواهیم رسید. برای همسویی و رقابت با ادبیات و هنر جهانی ما مجبور به درک بحثهای روز هستیم.
وضعیت انجمنهای ادبی-هنری در تبریز چگونه است؟
من زیاد راضی نیستم. شهری با پیشینه ادبی مثل تبریز شایسته وضعیتی بهتر از وضعیت حال حاضر است. اگر بخواهم از یک جلسه شعر یا انجمن موفق اسم ببرم، شاید بتوانم فقط به یک یا نهایتا به دو مورد اشاره کنم که این اصلا در خور تبریز و قابل قبول نیست. بازتاب جلسات، کارایی و خروجی جلسات در سطح پایینی است. حداقل من از وقتی در زمینه شعر فعالیت دارم، میتوانم چند سال پیش را خیلی بهتر از امروز تعریف کنم. برگزاری جشنواره یا کنگره در تبریز تقریبا به صفر رسیده است. اگر هم باشد بیکیفیتتر از قبل.
چه توصیهای برای نوجوانان و جوانان دارید؟
من خودم جوانم فقط میتوانم بگویم برای دیده شدن و موفق بودن بهتر است اصولیتر قدم برداشت. مطالعه کرد. آموخت و ادعای «من همه چیز میدانم را» کنار گذاشت.
سخن پایانی؟
دوست دارم از کسانی تشکر کنم که استعداد کم سن و سالها را کشف میکنند و به آن بها میدهند، راه را نشانشان میدهند و آنها را دست کم نمیگیرند. من هم در مسیر زندگیام کسانی را شناختهام که اگر از کنارم بیتوجه رد میشدند، علایق و استعدادهایم را جدی نگرفته بودم و شاید هیچوقت مجال و جرات ابراز وجود پیدا نمیکردم. زنده باد انسان آگاه و مسوول. همین