
بامدادجنوب- الهام بهروزی:
هر زمان که فرصتی دست میدهد و نقبی به دوران کودکی و نوجوانیام میزنم، میبینم که آن زمان سریالهایی که از تلویزیون پخش میشد، از جذابیت خاصی برایمان برخوردار بود، بهطوری که لحظهشماری میکردیم که روز و ساعت پخش این سریالها فرابرسد تا ادامه داستانهایی که از زندگی ساده و بیآلایش جاری در جامعه نشأت گرفته بود، به تماشا بنشینیم. بسیاری از ارزشها، نکات اخلاقی و بایدها و نبایدها از طریق همین سریالها در روح جامعه نفوذ و رسوخ میکرد، چراکه تلویزیون یا جعبه جادویی با حضور یکباره خود در جامعه بهعنوان گل سرسبد مجالس شبنشینی خانوادههای سنتی ایرانی که هنوز وارد زندگی مدرن نشده بودند، بهشمار میرفت و سریالها هم که بیشتر شبهنگام پخش میشد و قصههای جذابی را با زبانی ساده و قابل فهم روایت میکردند، توانسته بودند مخاطبان بیشماری را به خود جذب کنند. سریالهایی چون «باغ گیلاس»، «سلطان و شبان»، «پدرسالار»، «گل پامچال»، «پهلوانان نمیمیرند»، «شب دهم» و... از فیلمنامههای قوی و پرمحتوا برخوردار بودند و با قصههای پرمحتوای خود روح جوانمردی و گذشت را در جامعه ترویج میدادند. گذشت و گذشت تا به دهه نود رسیدیم؛ دههای که بیش از هر زمانی زندگی مدرن بر جامعه سایه انداخت و افراد را با هستی و هویت اصیل خود بیگانه ساخت، بهطوری که اکنون با اندکی تامل در مییابیم که نسل جوان ما نسلی است که از هویت دیرینه خود روزبهروز فاصله میگیرد و متاسفانه در این میان، سیستم آموزشی و فرهنگی ما بیش از همه (در این بیهویتی که گریبان نسل امروز ایران را گرفته) مقصر هستند.
صدا و سیما هم در این میان با تولید آثار بیکفیت و بیمحتوا نیز عاری از تقصیر نیست، چراکه بیشتر فیلمهایی که پخش میکند، مخاطبپسند نیستند و از فیلمنامههای ضعیفی برخوردار هستند. البته درست است که بهدلیل بیتوجهی و رها شدن عرصه فرهنگ و عواملی دیگر، امروزه با شیوع انواع آسیبهای اجتماعی در سطح جامعه روبهرو هستیم که اگر اکنون برای آنها چارهای اندیشیده نشود، چه بسا در آینده با وضعیتی روبهرو شویم که اصلاح آن، پیامدها و خسارتهای جبرانناپذیری در پی داشته باشد.
در بالا اشاره شد که پخش سریالها در نهادینه کردن برخی از ارزشها بیتاثیر نبوده است، سریالهایی که از جنس مردم و حرف دل آنها بود، این در حالی است که امروز کمتر شاهد پخش سریالهای اخلاقمدارانه هستیم و شوربختانه بیشتر آثاری که از شبکههای تلویزیونی پخش میشود، به حدی که تجملات را به نمایش میگذارد، هویت و زندگی ایرانی را نشان نمیدهد. این نقد بیش از هر چیز به فیلمنامهنویسان معاصر برمیگردد و همچنین کارگردانی که این فیلمنامهها را برای تولید انتخاب میکنند. بیشتر این فیلمها یا فقری را روایت میکند که منجر به نابودی چندین زندگی میشود یا یک نوع خوشی را به نمایش میگذارد که باز هم به نیستی چند خانواده یا برخی از ارزشهای اجتماعی منجر میشود. با این اوصاف، سریالهای امروزی بیشتر تلخ و غمانگیز هستند تا سرگرمکننده و تاثیرگذار.
همچنین در سالهای پیش ما شاهد پخش مجموعههای طنزی بودیم که راوی زخمها و دردهای اجتماعی بودند اما متاسفانه طنز هم در ادامه راه خود را گم کرد و به لودگی کشیده شد و بسیاری از هنرمندان این عرصه عطای تلویزیون را به لقایش بخشیدند. افزون بر جدایی هنرمندان طنزپرداز از این رسانه، بسیاری از هنرپیشههای سریالهای تراژدی و اجتماعی هم در این سالها یا کمکارتر شدهاند یا از حضور در تلویزیون انصراف دادهاند و گوشهنشینی را انتخاب کرده یا فعالیت در شبکه خانگی را برگزیدهاند؛ بازیگرانی که تلویزیون و سینمای ایران رونق و محبوبیت خودش را وامدار تلاشهای آنهاست؛ بازیگرانی چون مرحوم داود رشیدی، مرتضی احمدی، نعمتالله گرجی، حمیده خیرآبادی، ثریا قاسمی، ژالو علو، جمشید مشایخی، فاطمه گودرزی، امین تارخ، داریوش فرهنگ، مهدی فخیمزاده، مهدی هاشمی، گلاب آدینه و... با ایفای نقش در سریالها و فیلمهای سینمایی موجب پویایی صنعت فیلمسازی در ایران شدند. اکنون بیشتر این بازیگران مرحوم یا خانهنشین شدهاند و کمتر شاهد نقشآفرینی آنها در فیلمها سریالها هستیم، چون آنها اکنون کولهباری از تجربه و تخصص را با خود حمل میکنند و همین مانع میشود صرفا بهخاطر دستمزد، ایفای نقش در فیلمنامههای بیمحتوا و کممایه را بپذیرنند. داریوش فرهنگ، بازیگر، فیلمنامهنویس و کارگردان مطرح تلویزیون و سینمای ایران که کارگردانی فیلمهایی چون «شبهای تهران»، «دو فیلم با یک بلیت»، «تکیه بر باد»، «تولدی دیگر»، «خنده در باران»، «طلسم» و... را در کارنامه هنری خود دارد، از جمله بازیگرانی است که با وسواس و اندیشه بازی در سریال یا فیلمی میپذیرد.
به گزارش ایسنا، وی که این روزها با بازی در سریال «در جستوجوی آرامش» در قاب جعبه جادویی دیده میشود، با تاکید بر اهمیت فیلمنامه در آثار نمایشی، گفت: سریال، فیلم و هر هنر نمایشی حلقه و زنجیرهای به هم پیوسته است که اگر یک حلقه آن بلنگد، کار خراب میشود. عوامل یک اثر بهدلیل اینکه ما بازیگر هستیم و نقش اصلی را داریم، پاس گل را به ما میدهند تا گل بزنیم اما همه این موارد بههم پیوسته است و به هم ربط دارد. اولین قدم در یک اثر نمایشی، فیلمنامه است. اگر فیلمنامه خوب نباشد هیچ اتفاقی نمیافتد. از یک فیلمنامه متوسط یک فیلم نسبتا متوسط تولید میشود اما اگر فیلمنامه بیکیفیت باشد کارگردان هم نمیتواند کار خوبی بسازد. فیلمنامه یک اندیشه اولیه است که کارگردان بهوسیله بازیگران به آن روح میبخشد.
فرهنگ در ادامه با بیان اینکه بازیگران پلی میان اندیشه نویسنده و سلیقه کارگردان هستند، افزود: من اگر نقشی را دوست نداشته باشم حتی اگر میلیاردها میلیارد دستمزد به من پیشنهاد دهند، بازی نخواهم کرد.
این کارگردان با تاکید بر اینکه باید از هر مساله سطحی و سهلپسند گریزان بود، ادامه داد: سهلپسندی در بعضی تماشاگران وجود دارد و همین سهلپسندی به اسم کمدی در برخی فیلمهای ما فروش میکند و مورد استقبال مخاطبان قرار میگیرد. در حال حاضر سطحیپسندی و آسانپسندی در موسیقی، شعر و بهخصوص سینما وجود دارد.
این بازیگر با انتقاد از عملکرد مسوولان در سینما و تلویزیون تاکید کرد: در حال حاضر ملاک سینما فروش فیلم شده و ملاک تلویزیون نیز آمار بینندگان برنامهها و مجموعههای در حال پخش است که این آمار از کجا میآید، من نمیدانم و دنبال نکردهام. همیشه مردم وسیلهای هستند که میتوان پشتشان ایستاد و زمانی که اعتراض و انتقادی درباره سریال و فیلمی داشته باشیم میگویند مردم سریال و فیلم با این ساختار و محتوا را دوست دارند. پشت مردم ایستادن و آنها را برای کارمان بهانه کردن یک طرز تلقی کودکانه و آسانپسند است؛ برای مثال یک فیلم نامناسب از لحاظ محتوا میتواند بیننده زیادی داشته باشد و بگویند مردم استقبال کردهاند. ملاک موفیقت یک فیلم نباید فروش باشد، بلکه کیفیت، رشد، تعالی، معرفت و کمالات کار هنر باید معیار باشد. کار هنر تبلیغ کمالات و زیباییهاست. کار هنر تبلیغ مکانی بهتر برای زیستن و همچنین نزدیک کردن تمام افکار و سلیقههای مردم در مسائل مشترک است که میتواند مردم را به شوق بیاورد تا به زندگی امید و اشتیاق پیدا کنند.
فرهنگ در پایان با اشاره به اینکه بهنظرم فوتبال حرفهای جهان نزدیک کردن افکار و ایجاد شوق میان مردم را به بهترین شکل انجام میدهد، تصریح کرد: رئیسجمهور، کارگر، سیاهپوست و زردپوست در کنار هم قرار میگیرند و فوتبال را تماشا میکنند. در واقع تماشاگران فوتبال از همه قشر هستند و در هیجان عمومی مشترک میشوند. مردم جهان در خصلتهای انسانی یکسان هستند و اگر سریال، فیلم سینمایی یا تئاتر بتواند هیجان و احساسات عمومی را که در تمام مردم جهان مشترک است، ایجاد بکند؛ یعنی نوشته این اثر نمایشی جهانشمول است و بومی و دمدستی نیست.
یادآوری میشود، صنعت فیلمسازی در ایران اکنون نیاز به نظارت و توجه ویژه مسوولان سینمایی و فرهنگی دارد، چراکه فیلمهای تولید شده در سالهای اخیر گاه چنان بیمحتوا هستند که نهتنها مخاطب را جذب نمیکنند، بلکه او را به تماشای سریالهای ترکی یا هندی که از منفذ شبکههای ماهوارهای به درون خانهها رسوخ کردهاند، سوق میدهد. شوربختانه فیلمنامههای امروزی یا جزئینگر هستند یا نحوه پردازش آن ضعیف است و نه کارگردان و نه بازیگر نمیتواند به جذابیت آن بیفزاید. این در حالی است که جامعه امروز ایران بهدلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی، جامعهای افسرده و غمپرور است، بنابراین این جامعه بیش از هر چیزی به امید و شادی نیاز دارد، امید که فیلمنامهنویسان امروزی همانقدر که در پرورش غم و انعکاس ناهنجاریهای اجتماعی متبحر شدهاند، به ترویج و اشاعه روح جوانمردی و امید در جامعه هم توجه کنند.