
بامدادجنوب- علی تنگستانی:
بوقچی، شیپورچی، لیدر یا مشوق اصطلاحی است ویژه فوتبال ایران و به افرادی اطلاق میشود که به بخش عمدهای از هواداران حاضر در ورزشگاه خط میدهند. بهطور سنتی، بوقچیهای ایرانی هوادارانی بودند که بهدلیل علاقه وافرشان به یک تیم، در میان دیگر هوادارن متمایز بودند و به رهبری تشویقها میپرداختند و بهنوعی «نماد» هواداران آن تیم نیز محسوب میشدند اما از آغاز دهه ۱۳۸۰ و همزمان با تغییر نامِ بوقچی به لیدر، این کار به یک «شغل» و «سمت» تبدیل شد و برخی از لیدرها در ازای دریافت پول بهعنوان حقوق و مزایا یا رشوه،جو ورزشگاه و شعارهای تماشاگران را به سود یا ضرر عدهای تغییر میدادند و تشویقهای آنها را هماهنگ میکردند.
اما در این مرز بوم لیدرهایی هم پیدا میشوند که فقط بهخاطر علاقه به تیم محبوب خود این کار را انجام میدهند و به هیچ عنوان به فکر مسائل مالی نیستند. در استان بوشهر، از این قبیل افراد از گذشته تا به الان بسیار بودند که عشق و علاقه آنها به تیم محبوبشان مثالزدنی بود. یکی از این افراد که سابقه طولانی در فوتبال ما دارد، هوداران بوشهری خاطراتی فراموشنشدنی از او دارند، جمشید پولادی، لیدر معروف شاهین بوشهر و تیم ملی است که حدود 15 سال در این شغل است و در این سالها هیچ وقت دست از حمایت خود برنداشته است. وقتی نام او را میشنویم، به یاد شعرهای «هلل یوس هل یوسه» و « بالا بالا» میافتیم، چراکه روزگاری در ورزشگاه شهید بهشتی با این شعار هزاران هوادار را شادمان و گرم میکرد. او یکی از اندک لیدرهایی بود که در این سالها هیچوقت طرف پول نرفته و همیشه در کنار مردم بود. این روزها او علاوه بر شاهین شهرداری، وظیفه مدیریت سکوهای تیم فوتبال پارس جنوبی جم را نیز بر عهده گرفته است. به همین دلیل جمشید پولادی را به دفتر روزنامه دعوت کردیم تا با او گفتوگویی داشته باشیم. در ادامه قسمت اول این گفتوگو را میخوانید.
چه شد که وارد عرصه لیدری شدید؟
هر شغلی علاقه میخواهد. خانواده بنده همه از قدیم تا الان طرفدار شاهین بودهاند و بهخاطر آن کارهای زیادی انجام دادیم. من زمانی که فقط 14 ساله بودم، بلیت هواپیمای بوشهر – تهران ( که آن زمان حدود 5 هزار تومان) میخریدم تا برای تشویق تیم محبوبم راهی این شهر شوم. شاهین بوشهر تیمی بود که سه مساله اخلاق، ورزش و درس در آن رعایت میشد و ما هم به همین دلیل راه افرادی که در این باشگاه حضور داشتند و ورزش و اخلاق را به بازیکنان آموزش میدادند، ادامه دادیم. من تا سال 82، همیشه برای دیدن بازیهای شاهین (چه در خانه و چه در خارج خانه) به ورزشگاه میرفتم ولی از آن زمان به بعد بهدلیل کنارهگیری برخی از لیدرهای قدیمی باشگاه که در راس آن مرحوم محمد صالحی (معروف به محمد خان بود)، من بهصورت رسمی کارم را در لیدری برای باشگاه شاهین بوشهر شروع کردم و تا به امروز لیدر باشگاه شاهین بودهام. سال 82، زمان آقای محمد نجفی، شاهین به لیگ دسته یک کشور صعود کرد و از همان زمان کار ما هم بهصورت رسمی آغاز شد.
سال 83، شاهین در یک بازی جذاب و خاطرهانگیز در بوشهر به مصاف استقلال تهران میرفت و این در حالی بود که استقلال با تمام قوا برای این بازی آمده بود.
تیم شاهین هم آن زمان حدود شش درصد بازیکن بومی داشت و اکثر آنها هم جوان بودند. بنده در آن بازی تعدادی از دوستان را جمع کردم تا به کمک آنها و همچنین وسایل گرمکننده جو، یک روز بیاد ماندنی برای فوتبال بوشهر بسازیم. باور کنید که در بازیهای خارج خانه، من خودم به تنهایی به مشهد میرفتم تا تیم شاهین را حمایت کنم. به هر حال همانطور که گفتم علاقه به شغل، در پیشرفت یک لیدر خیلی تاثیرگذار است ولی مردمیبودن هم یکی از نکاتی است که همیشه رعایت کردهام. از نظر بسیار پول، ثروت بزرگی است ولی از نظر من مردمداری، بزرگترین ثروت است. اگر با مردم درست رفتار کنید با آنها کنار بیایید، مطمئن باشید که مردم از شما حمایت خواهند کرد. شاهین یک سکوی پرتاب است. من همیشه گفتهام که اول به خدا و دوم به مردم بوشهر مدیون هستم، چراکه آنها همیشه از من حمایت کردهاند و هر چیزی که من در شهر نیاز داشته باشم، آنها در حقم کوتاهی نمیکنند.
شما در دیگر تیمهای استان بوشهر لیدری کردهاید، نظرتان در این رابطه چیست؟
بله. همانطور که گفتید من به غیر شاهین، در اکثر تیمهای استان بهصورت خودجوش حضور یافتهام تا در امر نظم دادن به هوادارانشان به آنها کمک کنم ولی تنها تیمی که تا به الان لیدر آن نبودهام، تیم ایرانجوان است، چراکه این تیم از قدیم حریف شاهین محسوب میشد مثلا آقای قلعهنوعی به تمام تیمها برای سرمربیگری میرود به غیر تیم پرسپولیس. من با تمام ایرانجوانیها سلام و علیک دارم و تا به الان یکبار هم به آنها اهانت نکردهام ولی به هر حال آنها رقیب ما هستند، من بهخودم اجازه نمیدهم که روی سکوی ایرانجوانیها لیدری کنم.
زمانی که شاهین در لیگ برتر بود، از تمام شهرستانهای استان برای دیدن بازی این تیم به ورزشگاه میآمدند و همانطور که میدیدید، در ورزشگاه شهید بهشتی مملو از هواداران شاهین میشد. حالا چه حریفان استقلال و پرسپولیس بودند و چه سپاهان و سایپا، ورزشگاه همیشه پر میشد. هواداران من از گناوه، دیر، سیراف، جم، کنگان و ... برای دیدن تیم محبوب خود به بوشهر میآمدند و از شاهین حمایت میکردند. الان هم وظیفه من است که حمایت آنها را در آن سالها جبران کنم. زحماتی که این هواداران در سال حضور شاهین در لیگ برتر کشیدند، کم نیست و الان نوبت من است که جبران کنم. باور کنید من وقتی به جم میروم، مردم آنجا احترام ویژهای برای من قائل هستند و حتی رئیس کانون هواداران پارس جنوبی و هواداران این تیم به این جمعبندی رسیدند، مرا که سالهای در لیگ برتر و بازیهای تیم ملی تجربه زیادی کسب کرده بودم لیدر اصلی تیم شوم، چراکه آنها میخواهند پارس جنوبی بهترین و منظمترین هواداران لیگ برتر را داشته باشد.
زمانیکه که شاهین در لیگ برتر بود، در سال دوم، هواداران این تیم جام اخلاق را از طرف فدراسیون دریافت کردند که این نشاندهنده پتانسیل بالای فوتبالدوستان بوشهری است. لیدری پارس برای من انجام وظیفه است، چراکه پارس جنوبی جم تیم استان من است، این طرف مساله است، طرف دیگر هم، همانطور که گفتم حمایتی است که هوادران فوتبالدوست در زمان حضور شاهین در لیگ برتر، از این تیم میکردند.
مهمترین تفاوت حمایت جنوبیها از تیم خود با دیگر نواحی کشور در چیست؟
استانهایی که در جنوب کشور هستند، اکثرا فوتبالخیز هستند یعنی فوتبال را بهخوبی میدانند و آن را جزئی از زندگی خود به حساب میآورند. البته استانهای شمالی هم همینطور هستند و در چند سال اخیر، شاهین همواره از شمال کشور بازیکن گرفته است. از قدیم تا به الان همیشه تشویق و حمایت جنوبیها در نوع خود خاص بوده است. من زمانی که برای اولینبار برای لیدری تیم ملی دعوت شدم، هواداران بهشدت برای حمایت تیم ملی آماده میکردم. من در مسابقات جام ملتهای آسیا در سال 2011 به همراه تیم ملی به قطر رفتم و طبق برنامه در مرحله اول مسابقات به همراه تیم ملی در ورزشگاه حضور یافتم. در این مرحله سه لیدر با تجربه استقلال و پرسپولیس، دو نفر از اصفهان و یک نفر هم از خوزستان مرا همراهی میکردند. در بازیهای مرحله اول، هر بازی بطور میانگین حدود پنج تا شش هزار هوادار برای حمایت از ایران به ورزشگاه میآمدند و این در حالی بود که حدود چهار هزار نفر از آنها جنوبی بودند و به همین دلیل آنها بیشتر به شعرها و شعارهای بندری تمایل داشتند.
لیدرهای باشگاههای تهرانی و اصفهانی شعارهای خود را سر میدادند ولی کسی جواب آنها را نمیداد. هواداران از من خواستند که شروع به خواندن شعرهای بندری کنم و هم این کار را کردم و به همین دلیل دیگر لیدرها از بنده جا ماندند. البته من سعی میکردم با آنها وارد حاشیه نشوم، چراکه جو قطر به شکلی بود که امکان ورود به حاشیه نبود ولی خدا را شکر این اتفاق رخ نداد. پس از اینکه من توانستم با شعارهای و شعرهای خود هواداران ایران گرم کنم، یکی از لیدرهای باتجربه استقلال تهران به اتاقم آمد و قصد داشت مرا جذب کند، چراکه در آن بازیهای دیده بود چطور هواداران را گرم کرده بودم. وقتی سه بازی مرحله اول تمام شد، مسوولان تیم ملی به اتاقم آمدند و از من تشکر کردند و گفتند که طبق برنامهای که در تهران چیده شده، نوبت دیگر لیدرهاست که در مرحله دوم از تیم ملی حمایت کنند. من هم همانجا از آنها تشکر کردم و تاکید کردم اگر واقعا بهتر از ما وجود دارد، ما به هیچ عنوان ناراحت نمیشویم که آنها جایگزین بنده شوند، چراکه هدف من فقط بالا رفتن پرچم مقدس تیم ملی ایران بود. به هر حال من با افتخار به این مسابقات رفتم و خوشبختانه با افتخار هم به ایران برگشتم و همانطور که دیدید، ایران در بازیهایی که من در ورزشگاه حضور داشتم، سه بازی کرد و در هر سه بازی به پیروزی رسید. بعد از ما لیدرهای جدید به تیم ملی اضافه شدند ولی آنها بیشتر از 48 ساعت در قطر نبودند، چراکه تیم ملی در مرحله دوم از کره جنوبی شکست خورد و از گردونه مسابقات حذف شد.