40 سال عزاداری حسین(ع) با طعم «فقر» و «عشق»
کد خبر: ۹۴۹۵
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۲۲ - ۰۷ مهر ۱۳۹۶
«دختربس» از معجزه مختکش می‏گوید؛

40 سال عزاداری حسین(ع) با طعم «فقر» و «عشق»

مدتی پشت در منتظر می‌مانم تا بالاخره در را باز می‌کنند. حیاط نسبتا بزرگ است اما درون خانه با برون آن متفاوت است. اینجا خانه دختربس پیرمرادی (برازجان خیابان بنیاد مسکن «محله بازپرس») است. کسی که دو ماه محرم و صفر مراسم عزاداری دارد. وارد خانه که می‌شوی سمت چپ اتاقی است که با انبوهی از کتاب و کاغذ و قاب‌هایی که یا به دیوار زده شده یا در گوشه‌ای از اتاق گذاشته شده، نای نفس کشیدن ندارد...
هدی خرم‌آبادی:
مدتی پشت در منتظر می‌مانم تا بالاخره در را باز می‌کنند. حیاط نسبتا بزرگ است اما درون خانه با برون آن متفاوت است. اینجا خانه دختربس پیرمرادی (برازجان خیابان بنیاد مسکن «محله بازپرس») است. کسی که دو ماه محرم و صفر مراسم عزاداری دارد. وارد خانه که می‌شوی سمت چپ اتاقی است که با انبوهی از کتاب و کاغذ و قاب‌هایی که یا به دیوار زده شده یا در گوشه‌ای از اتاق گذاشته شده، نای نفس کشیدن ندارد. همان خانمی که در را باز کرده، می‌گوید: اینجا اتاق علی است. از یک راهرو کوچک می‌گذریم تا به آشپزخانه برسیم؛ آشپزخانه‌ای بزرگ که البته از امکانات به‌روز و تجهیزات مدرن آشپزخانه‌ها خبری در آن نیست. در گوشه‌ای از آشپزخانه نشسته است. به او می‌گویم آمده‌ام همان مختک علی‌اصغرت را ببینم که هر ساله محرم و صفر افراد زیادی به آن متوسل می‌شوند. لبخندی بر لبش می‌نشیند. خوشحال می‌شود. نام «مختک» را که می‌شنود، چشمانش برق می‌زند. با آنکه برایش سخت است اما با کمک دخترش (همان خانمی که در را باز کرد) بلند می‌شود و به اتاقی می‌رویم که مختک علی‌اصغر آنجاست.

دختربس پیرمرادی دو ماه محرم و صفر روضه دارد. نمی‌تواند درست و حسابی راه برود. خیلی پیر است. مردم خودشان روضه را می‌چرخانند. چند روز از این روضه به نیت برطرف شدن مشکلات علی پیرمرادی (خبرنگار پیشکسوت استان بوشهر) و بقیه‌اش برای پسری به نام «جعفر» است که زمان جنگ دستش خمپاره خورده بود.
ماجرای خمپاره خوردن دست جعفر از این قرار است: جعفر و سه نفر دیگر در منطقه جنگی خوزستان می‌خواهند از زیر پل بالا بیایند. آن سه نفر را با تیر گلوله به شهادت می‌رسانند. جعفر هم که متوجه نبوده دستش روی پل بوده و می‌خواسته بالا بیاید که تیری به دستش می‌خورد و از پل می‌افتد.

دختربس می‌گوید: از حدود 40 سال پیش، یعنی زمانی که مرحوم همسرم (افرا باغنده) در قید حیات بود، برگزاری این مراسم را شروع کردم. آن زمان‌ها بهتر می‌توانستم مراسم را بچرخانم، چون همسرم کنارم بود و بسیاری از کارها را خودش سامان می‌داد اما امروز که پیر شده‌ام و راه رفتن برایم سخت است، بارها به فکر افتاده‌ام که دیگر مراسم را برگزار نکنم. هر بار که تصمیم گرفتم مراسم را برگزار نکنم، دلم می‌گرفت. انگار تکه‌ای از وجودم کنده می‌شود اما خدا را شکر مردم نگذاشتند که مراسم تعطیل شود و هر سال خودشان وسایل و امکانات برگزاری آیین‌ها را آماده و آن را با مشارکت یکدیگر اداره می‌کنند. من فقط بانی مجلس هستم.
از او درباره نحوه برگزاری مراسم می‌پرسم. گاهی دختربس پاسخ می‌دهد و گاهی دخترش به او یاری می‌رساند تا ذهنش را متمرکز کند و درباره آیین‌های سنتی که از حدود 40 سال پیش در ایام محرم و صفر در این مراسم برگزار می‌شده، توضیح دهد. دختربس ادامه می‌دهد: سینه‌زنی، سرخوانی، نعش‌گردانی، سخنرانی روحانی، تعزیه و نوحه‌خوانی از مهم‌ترین آیین‌هایی است که در این شب‌ها برگزار می‌شود.

خانه‌ای کوچک است اما مراسم زنانه و مردانه در آن جداگانه برگزار می‌شود. وقتی برای امام حسین (ع) مجلس برپا می‌کنی، خودش همه‌چیز را مهیا می‌کند. آب در دلت تکان نمی‌خورد. دختربس درباره آیین نعش‌گردانی می‌گوید: شب سیزدهم که شب جمع‌آوری اجساد است، تن بی‌سری درست می‌کنیم و به خانه‌ها و محله‌هایی که در آن شب نذری و مراسم دارند، می‌رویم. از او می‌خواهم بیشتر توضیح دهد. می‌خندد و می‌گوید: «ننه والا مو نمی‌تونُم حرف بزنم. بلد نیسُم». مهربانی و صداقتش به دل می‏نشیند، او مثل آدم‏های امروز خود را پشت نقاب پنهان نکرده است. سعی می‏‎کنم با گفتن «اختیار داری مادر جان، عالی صحبت می‌کنی» لطف همنشینی‎اش را یادآوری می‎کنم.
دوباره ادامه می‌دهد: بیلرسوتی را پر از کاه و پنبه می‌کنیم، تابوت را هم با پارچه مشکی درست می‌کنیم، عمامه‌ای با پارچه سبز به تابوت سنجاق می‌کنیم و چند نفر تابوت را حمل می‌کنند و به خانه‎ها و محله‌ها می‌روند. در هر محله دقایقی به سینه‌زنی و عزاداری مشغول می‌شوند و باز راه می‌افتند.

حرکت جالب دیگر این آیین، همراهی عکس شهدا و بزرگان شهر بوده با نعش بوده است. مردم عکس شهدا و بزرگان شهر را که فوت شده‌اند با تابوت حمل و این‌گونه یاد آنها را نیز زنده می‌کردند. بنای این حرکت نخستین بار با شهید حسین ابراهیمی بود که در همسایگی خانه دختربس بودند و به مقام والای شهادت نائل شده بود. این مراسم در چند سال اخیر انجام نشده است.
باز چشمم به مختک علی‌اصغر می‌افتد. دختربس درباره این مختک می‌گوید: «مو وابسه ای مختکُم. ای نباشه انگا مونَم نیسُم». هر ساله کسانی که مشکل و گرفتاری دارند به خانه دختربس پیرمرادی (مادر علی پیرمرادی) می‌آیند تا حاجتشان را در گوش مختک علی‌اصغر زمزمه کنند. عزاداری برای علی‌اصغر به‌ویژه در شب‌های هفتم، هشتم و نهم برگزار می‌شود. مردم نوزادشان را می‌آورند و در گهواره علی‌اصغر می‌گذراند، گهواره را تکان می‌دهند و برایش لالایی می‌خوانند. مردم از دختربس شکلات یا تکه‌پارچه‌ای از مختک علی‌اصغر می‌گیرند و سال بعد که حاجتشان را گرفتند، نذرشان را در خانه دختربس ادا می‌کنند. دختربس می‌گوید: خیلی‌ها از این مختک حاجت‌روا شده‌اند...

سفره حضرت رقیه نیز یکی دیگر از آیین‌هایی است که در منزل دختربس پیرمرادی در ایام محرم و صفر انجام می‌شود. برای این سفره، عروسک‌های حضرت رقیه و بچه‌ها با لباس‌های مشکی و سبز و روسری ساخته می‌شود و به یاد تشنگی و گرسنگی آنها غذاهایی در سفره می‌گذراند. علاوه بر این، به یاد ظلمی که بر آنها روا شد، خاراشتری هم بر سفره می‌گذارند.
امروز اما پس از گذشت 40 سال از برپایی این مراسم، هنوز هم حسی عجیب، عشقی بزرگ و انرژی مثبتی وجود دارد که با وجود پیری و ناتوانی دختربس مراسم را می‌گرداند... امروز بسیاری از نوحه‌خوانان این مراسم دار فانی را وداع گفته‌اند. خدایشان بیامرزاد و به همه کسانی که با عشق و شور حسینی مراسم محرم و صفر را برپا می‌کنند، عمر باعزت دهاد.
نظرات بینندگان