مکثی کوتاه بر مجموعه شعر «خورشید‌گرفتگی این ماه»
کد خبر: ۹۵۰۹
تاریخ انتشار: ۱۴ : ۱۳ - ۱۰ مهر ۱۳۹۶

مکثی کوتاه بر مجموعه شعر «خورشید‌گرفتگی این ماه»

مهم‌ترین شاخصه این مجموعه که در پیوند با کلیت شاعری مصطفی فخرایی قابل ارزیابی است، حرکت به‌قاعده و نظام‌مند او در ساخت و بافتی مشخص است. به‌عبارت دیگر، تکلیف فخرایی با خودش و شعرش مشخص است و تلاش می‌کند در همین مسیر -فارغ از ارزش‌داوری- راه بپیماید.
مکثی کوتاه بر مجموعه شعر «خورشید‌گرفتگی این ماه»محمد لوطیج:
مهم‌ترین شاخصه این مجموعه که در پیوند با کلیت شاعری مصطفی فخرایی قابل ارزیابی است، حرکت به‌قاعده و نظام‌مند او در ساخت و بافتی مشخص است. به‌عبارت دیگر، تکلیف فخرایی با خودش و شعرش مشخص است و تلاش می‌کند در همین مسیر -فارغ از ارزش‌داوری- راه بپیماید. او در طول دو دهه فعالیت ادبی، کمتر دستخوش تلاطم‌های مقطعی می‌شود و ضمن بهره‌وری از پیشنهادات شعر امروز، در دنیایی خودساخته گام برمی‌دارد. تورق و مقایسه شعرهای دو مجموعه به‌خوبی سیر حرکت شاعر را نشان می‌دهد.

1) تورقی در مجموعه حاضر نشان می‌دهد که فخرایی در بیشتر شعرها تلاش می‌کند تا به‌نوعی از زمان‌مند و مکان‌مند کردن شعر بپرهیزد؛ مکان یا زمان‌زدایی‌ که در پرهیز از کاربرد اسامی خاص، نام جای‌ها، نام و نشانه‌های جغرافیایی، تاریخی و نظایر این تجلی می‌یابد، چنین رویکردی، وجه نوستالوژیک، خاطره‌ساز و تداعی‌آفرین و... شعر را می‌زداید و متنی قائم به‌ذات می‌آفریند که تا حد ممکن از ارجاع و یادآوری دوری می‌کند. این رویه در بخش عمده‌ای از شعرها به چشم می‌خورد.

2) ساخت بیشتر شعرها به‌گونه‌ای است که انگار شعری ترجمه شده را م‌خوانیم و این شاخصه نیز معطوف به همان رویکردی است که پیش‌تر از آن سخن رفت؛ یعنی شعر از هر گونه نشانه جغرافیایی، تاریخی و زمانی و مکانی خاص تهی می‌شود. به‌عنوان نمونه در این شعر، هیچ عنصر ارجاع‌پذیری به چشم نمی‌آید. این شعر می‌توانست سروده یک شاعر اهل هر کجای این کره خاکی باشد. حتی کنایه یا تمثیلی معطوف به حافظه درازمدت زبان فارسی نیز در آن دیده نمی‌شود: «چشمم را که از عکس برداشتم/ کفش‌هایم به درازای شب جسبیده بودند و/ دایر‌ه‌ای در شکل راه رفتنم افتاده بود/ دهانم از سمت بادها می‌وزید و/ دستی را که از ساقه خودم نبود گرفته بودم/ حرف‌هایم افتاده بود روی موهایش/ و برای آویزان شدن از موج‌هایش/ شاخه‌ای کم داشتم/ از خودم کم شده بودم/ برای سایه‌ای که نمی‌خوابید/ دیوارها نامریی می‌شدند» (ص 78). این رویه در شعرهایی که به‌نظر بازسرایی فضایی سنتی محسوب می‌شود، با حذف نشانه‌ها و نمادهای قابل ارجاع پی گرفته می شود: «با شیهه اسب‌ها اهلی شدم/ جز غبارهای کهنه/ رنگی از گرد راه روشن نشد/ غروبی که در چشم‌هایم می‌سوزد/ تصمیمی به بیشتر ندارد/ و ستاره‌ای که از رنگش پریده/ در پلک‌هایم خاموش شد/ چشم‌هایم با شتاب لنگه به لنگه/ نگاه می‌کردند...»(ص 56).

3) چهار شعر پیوسته «پیراهن‌ها» بیرون از این حوزه قرار می‌گیرد که با ارجاعاتی عمدتا معطوف به فرهنگ و فولکلور جنوب سامان می‌یابد. با این که شاعر تلاش می‌کند تا ارجاعات جغرافیایی، تاریخی و محلی را دور بزند، به‌نظر می‌رسد که زیرساخت دریایی شعر او -مانند بسیاری از شاعران جنوب- به شکل زیرپوستی، منتشر و ناخودآگاه خودش را نشان می‌دهد. واژگان دریایی و متعلقات آن مانند دریا، موج، ماهی، کشتی، آب، ساحل چنین کارکردی را بازتاب می‌دهند. دریایی که لزوما به یک جغرافیای خاص ارجاع نمی‌دهد و مانند بیشتر واژگان شعرش، عام و بی‌نشانه است.

4) فخرایی با زبان شعر کار اعجاب‌آوری انجام نمی‌دهد و اصولا در کاربرد زبان شیوه پیچیده‌ای ندارد و بیشتر روانی کلام را در نظر می‌گیرد، با این حال ساخت زبان در محور افقی و عمودی، خالق لحن خاصی است که نوعی تمایز را به ارمغان می‌آورد؛ لحن و ریتمی که به گمانم یکی از مهم‌ترین اختصاصات فردی شعرهای فخرایی در این مجموعه به شمار می‌رود.

5) نام شعر از آن دست امکاناتی است که فخرایی بی‌اعتنا از کنار آن می‌گذرد و جمله نخست هر شعر به مثابه عنوان شعر تکرار می‌شود، در حالی که فکر می‌کنم با التفات به فضای خاص شعرهای فخرایی، نام شعر نیز می‌توانست به‌مثابه یک امکان به کار گرفته شود و در تعمیق معنا و ساخت فضایی تازه و یا تشدید ساخت سوررئالی شعرها دخیل شود. چند شعر درخشان- با التفات به معنای اصلی صفت درخشان- در این مجموعه گنجانده شده است و در این آشفته‌بازار شبیه‌نویسی‌های آزاردهنده «خورشید گرفتگی این ماه» غنیمتی است.

برچسب ها: فرهنگ ، یادداشت ، شعر
نظرات بینندگان