رد پای شعر محلی و فرهنگ بومزاد در اشعار حافظ
کد خبر: ۹۶۶۲
تاریخ انتشار: ۰۶ : ۲۰ - ۲۲ مهر ۱۳۹۶

رد پای شعر محلی و فرهنگ بومزاد در اشعار حافظ

مدت‌ها پیش در حالی که داشتم به پیشینه شعرمحلی می‎اندیشیدم و به‌دنبال ریشه‌های مکتوب مانده آن در شعر و تاریخ ادبیات فارسی بودم، به شعرهای حافظ رسیدم. متاسفانه در رابطه با شعر محلی و رگ و ریشه آن در ادبیات فارسی اسناد زیادی در دسترس نیست.
سیامک برازجانی:
مدت‌ها پیش در حالی که داشتم به پیشینه شعرمحلی می‎اندیشیدم و به‌دنبال ریشه‌های مکتوب مانده آن در شعر و تاریخ ادبیات فارسی بودم، به شعرهای حافظ رسیدم. متاسفانه در رابطه با شعر محلی و رگ و ریشه آن در ادبیات فارسی اسناد زیادی در دسترس نیست. از رواج این نوع شعر در تاریخ ادبیات فارسی هم تنها همان یک روایت ذکر شده در کتاب ذبیح‌الله صفا بود که روایتی از تیله‌بازی چند کودک و غلتان‌غلتان گفتن است و دیگر هیچ. شاید هم چیزهای بزرگی باشد اما من ندیده باشم.

اما در خواندن دقیق اشعار حافظ به یک غزل بی‎نظیر می‌رسیم که با خواندن چندباره آن شعر می‌بینیم که در زمانه حافظ شعرهای مهم آن زمانه اگر از پختگی شگرفی برخوردار است، به این دلیل است که شاعر بزرگ رسمی و معتبری همچون حافظ تسلط بسیار زیادی بر فرهنگ عمومی و اشعار محلی یا اشعار به زبان محلی دارد. شعر محلی حافظ البته ادامه زبان اشعار رسمی اوست یا شعر رسمی حافظ ادامه اشعار محلی او و نشانگر نزدیکی زبان رسمی و زبان شیرازی و زبان لری قرن هفتم و هشتم است. از دیگر سو، حضور شعر با زبان عربی در اشعار این شاعر بزرگ نشان از نفوذ فرهنگ اسلامی در زبان آن دوره دارد.

باید روی این شعر کار کرد و این کار هم فقط از عهده زبان‎شناسان برجسته برمی‎آید. امیدوارم که روزی زبان‌شناسان در این خصوص تحقیق خوبی انجام بدهند. با هم این شعر را می‌خوانیم: «سبت سلمی بصدغی‌ها فوادی/ و روحی کل یوم لی ینادی/ نگارا بر من بی‌دل ببخشای/ و واصلنی علی‌رغم الاعادی/ حبیبا در غم سودای عشقت/ توکلنا علی رب العباد/ امن انکرتنی عن عشق سلمی/ تزاول آن روی نهکو بوادی/ که همچون مت به بوتن دل و ای ره/ غریق العشق فی بحر الوداد/ به پی ماچان غرامت بسپریمن/ غرت یک وی روشتی از امادی/ غم این دل بواتت خورد ناچار/ و غر نه او بنی آنچت نشادی/ دل حافظ شد اندر چین زلفت/ بلیل مظلم و الله هادی».
پیام بهرامیان در خصوص این شعر می‎گوید: این غزل تنها سروده مثلث حافظ است که به سه زبان فارسی دری، عربی و لهجه قدیم شیرازی سروده شده است؛ لهجه قدیم شیرازی که همان پهلوی متغیر است گونه‌ای از پارسی بوده که در مرحله گذار از حالت میانه (پهلوی جنوبی) به نوین (پارسی دری) قرار داشته است. تقریبا به‌صورت فارسی در آمده بوده اما هنوز برخی آداب پهلوی را می‎توان در لهجه آن زمان مردم فارس یافت. اندکی بعد آن حالت‌ها نیز کنار گذاشته شد و گویش مزبور به‌صورت لهجه شیرازی کنونی درآمد (این زبان نوشتاری نبوده و فقط در محاوره‌های محلی به‌کار می‌رفته است و حالت نوشتاری‌اش همان فارسی دری بوده است).

شرح ابیاتی را که با گویش شیرازی سروده شده، در اینجا می‌آوریم؛ شرح ابیات محلی غزل مثلث خواجه: «امن انکرتنی عن عشق سلمی/ ته ز اول آن روی نهکو بوا دی: ای که مرا از عشق سلمی نهی می‎کنی، تو از اول آن روی نیکو را باید دیدی (می‎دیدی)، که همچون مـُت ببوتن دل و ای ره/ غریق‌العشق فی بحر الودادی: برای همچون من ببودن (شدن) دل به این راه بده و غریق عشق در دریای دوستی شو. به «پی ماچان» غرامت بسپریمون/ غرت یک وی روشتی از اما دی: به «پاماچان» (تنبیهی صوفیانه) غرامت بسپاریم (می‌سپاریم)، اگر تو یک بی‎روشی (سرپیچی و کجروی) از ما دیدی/ غم این دل بوادت خورد ناچار/ وغرنه وابینی آنچت نشادی: غم این دل ببایدت خورد ناچار / وگرنه بازبینی آنچه ترا نشاید.

برچسب ها: فرهنگ ، شعر ، حافظ ، یادداشت
نظرات بینندگان