داستان‌نویسی برشی از یک زندگی است
کد خبر: ۹۷۴۴
تاریخ انتشار: ۱۸ : ۲۰ - ۲۹ مهر ۱۳۹۶
معصومه بهارلویی در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

داستان‌نویسی برشی از یک زندگی است

معصومه بهارلویی در زمستان سال 59 در خانواده ای اصالتا جنوبی و پرجمعیت به دنیا آمده است. او در سال هفتاد بنا به دلایلی مجبور به انصراف از دانشگاه میشود اما چند سال بعد (پس از وقفه‌ای شش ساله)در رشته تاریخ، در دانشگاه الزهرا قبول می‌شود.
داستان‌نویسی برشی از یک زندگی استبامدادجنوب- وندیداد امین:
معصومه بهارلویی در زمستان سال 59 در خانواده ای اصالتا جنوبی و پرجمعیت به دنیا آمده است. او در سال هفتاد بنا به دلایلی مجبور به انصراف از دانشگاه میشود اما چند سال بعد (پس از وقفه‌ای شش ساله)در رشته تاریخ، در دانشگاه الزهرا قبول می‌شود. خودش در این‌باره می‌گوید: «زمانی که می‌خواستم برای فوق لیسانس ادامه بدهم، چون خط و مسیر حرفه‌ای یعنی نوشتن را انتخاب کرده بودم، فکر کردم به‌جای این که وقتم را در دانشگاه‌ها بسوزانم، بهتر است دنبال یادگیری حرفه مورد علاقه ام باشم. البته این یادگیری بهگونه‌ای خودآموز بود، چون که ما در هیچ جای ایران، هنوز کلاس مفیدی که به درد نویسنده عامه بخورد، نداریم و بیشتر کلاس‌های نویسندگی برای نخبه‌نویس‌ها است و نه عامه نویس! از همان دوران کودکی تخیل قوی داشتم و شب‌ها قبل از خواب، خودم برای خودم قصه ها می‌گفتم و شبی نبود که داستان‌بافی نکنم. آن زمان فکر می‌کردم همه بچه‌ها این طوری هستند و متوجه این تفاوت نبودم تا این‌که به مرحله نوجوانی رسیدم. قلم به دست گرفتنم با یک حسادت ساده خواهرانه شروع شد که وقتی خواهرم می‌تواند داستان‌نویس برتر منطقه بشود، من هم می‌توانم. خواهرم خیلی زود قلم را زمین گذاشت اما من تازه قلم را پیدا کرده بودم و ادامه دادم و از آن تاریخ تا الان همیشه درگیر نوشتن بوده‌ام و هستم!»

این نویسنده در ادامه می‌افزاید: «سال ها نوشتم اما جسارت چاپ کردن را در خودم نمی‌دیدم تا این‌که به تشویق برادرم یکی از کتاب‌هایی (به نام «انتهای سادگی») که چند سال قبل نوشته بودم و به قولی در کشو خاک می‌خورد، پیش ناشر بردم و مورد موافقت قرار گرفت و بعد از آن، کتاب های «مجنون‌تر از فرهاد» و «این روزها» هم یادگار همان روزهای آماتورنویسی بود ،به چاپ رسیدند. بعد از این سه کتاب بود که راه حرفه‌ای‌نویسی را در پیش گرفتم و در پی علمش رفتم. این انتخاب، همزمان شد با کار مشترکی با همکار و دوست عزیزم، خانم منجزی. سال نود کتابی به‌صورت مشترک نوشتیم که می‌توانم با ضرس قاطع ادعا کنم در نوع نوشتن اولین کتاب مشترک به این مدل بود تا پیش از این، کتاب‌های مشترک زیادی از نویسنده‌های مختلف داریم اما تفاوت کار ما، نوع نوشتن آنلاین بود؛ یعنی هر دو همزمان در ساعتی از شبانه‌روز پای سیستم آنلاین می‌شدیم و در یاهو مسنجر قسمت به قسمت کتاب را پیش می‌رفتیم.

 نوشتن کتاب در مجموع خیلی وقت‌ها فی‌البداهه است اما این نوع نوشتن یک گام از فی‌البداهه پیش بود، چراکه باید فی‌البداهه ذهنت را با فی‌البداهه ذهن دیگری هماهنگ کنی. بعد از «شب چراغ» که اولین کار مشترک ما بود، مجموعه کتاب «گل و سکه و ماه» هم، کار مشترکم با اوست و بعد دو کتاب مجزا از هم که تنیدگی و اشتراک‌هایی هم با هم داشتند به اسم «نطلبیده» و «یکی نبود» را نوشتیم. البته در لابه‌لای کارهای مشترک، کارهایی مثل «می‌درخشد» و «بهت اصلا نمی‌آد!» و «بلاگردون» را نوشته ام که چاپ شده‌اند و کتاب «نامهربان من کو؟!» هم در پروسه چاپ هست».
در خصوص داستان عامیانه با معصومه بهارلویی گفتوگویی صورت دادیم که در ادامه می‌آید.

چه جایگاهی برای مقوله داستان عامیانه در اجتماع امروز ایران قائل هستید؟
داستان عام‌پسند در جامعه امروز ایرانی، دارای دو بازخورد کاملا متفاوت است. متاسفانه رسانه‌های رسمی و افراد وابسته به آن و جدی‌نویسان و جدی‌خوان‌های غیر‌منعطف، برای این سبک از داستان‌نویسی شمشیر را از رو بسته‌اند. ما بارها و بارها شاهد جبهه‌گیری‌های بد و متخاصم این گروه بودیم و این سال‌ها باور این‌که هر کسی داستان عامه می‌نویسد و می‌خواند، کار سخیفی می‌کند، بهگونه‌ای در اذهان ریشه انداخته که بعضی‌ها از گفتن عامه‌نویسی و عامه‌خوانی خودشان شرمنده هستند و پنهان می‌کنند. در کنار این دسته، هستند کسانی که با عامه‌خوانی و عامه‌نویسی بزرگ شده‌اند، متوجه التزام آن هستند و سعی می‌کنند جلوی این جبهه‌گیری‌ها مقامت کنند. با این حال، در این سال‌ها تخاصم چند سال پیش کمرنگ شده و کتاب‌های عامه توانسته نشان بده حرفی برای گفتن دارد و حتی نظر مساعد برخی از منتقدان جدی‌نویس را هم نسبت به این سبک تغییر داده است. 

آیا جریانات نوین داستان‌نویسی ایران در چند دهه اخیر، فرهنگ‌ساز بوده است؟
صد درصد. داستان‌نویسی برشی از یک زندگی است، بیان فراز و فرود آدم‌هایی که ما نمی‌شناسیم، مقایسه زندگی‌ها، عملکردها، قضاوت‌های متفاوت، واکنش‌ها با چیزی که ممکن است از خود ما در مقابل حوادث رخ بدهد، جهان‌بینی جدید به مخاطب می‌دهد. البته این را هم منکر نمی‌شوم که داستان‌های ضعیف و گاهی بدون اصول اخلاقی می‌تواند فرهنگ را به سمت قهقهرا پیش ببرد. در واقع به‌نظر من باید داستان خواند اما نباید هر داستانی نوشت. اگر جریان فرهنگ‌سازی اشتباه بوده، به‌‌خاطر خوانده شدن نیست، به‌خاطر نوشتن یک‌سری کتاب‌های بی‌محتوا و بی‌نظارت به‌خصوص در دنیای مجازی بوده است.

تا چه میزان نقش تئوری‌های وارداتی را در عرصه داستان جایز می‌دانید؟
تئوری، تئوری است و تا وقتی قالب عمل به تن نکند، در حد تئوری هم باقی می‌ماند. در واقع من فکر می‌کنم، نمی‌شود چشم و گوش بسته تئوری‌هایی که از نقاط دیگر دنیای داستان‌نویسی دیده می‌شود، وارد حیطه داستان ایرانی کرد، آن هم به‌ یکباره. چون مخاطب ایرانی به نوشته ایرانی خو کرده و تجربه به من نشان داده که کتاب بین مخاطب‌ها بازخورد منفی می‌گیرد. ما باید تئوری‌های وارداتی را لباس ایرانی ب‌پوشانیم یا به قولی «ایرانیزه» می‌کنیم تا در معیارهای داستان فارسی جا بگیرد. 

هنجارها و ارزش‌ها را در ادبیات داستانی ایران چگونه تعبیر می‌کنید؟
ما نویسنده‌ها در بین خودمان واژه‌ای داریم به نام «عفت قلم». این عفت قلم دایره بزرگی است که خیلی از هنجارها و ارزش‌ها را در برمی‌گیرد و به‌قاعده ناهنجاری‌ها را بیرون می‌ریزد. ارزش‌های اخلاقی شخصا برای خود من خیلی مهم است، آنقدر که بارها و بارها شده با خودم فکر کنم، ممکن است مخاطب کم‌سنی کتاب من را بخواند و تعبیر اشتباهی داشته باشد از نوشته‌ام و مجبور شوم قسمتی را پاک یا بازنویسی کنم. در واقع هنر عامه‌نویسی و یکی از ویژگی‌های مهمش همین بازی کردن روی ارزش‌ها و اخلاقیات است. اگر بخواهیم هر کتابی را در یک جمله خلاصه کنیم، باید بتوانیم بگوییم در مجموع فلان کتاب در مذمت دروغ بوده. در نکوهش تندخویی و کینه. در ستایش صبر. و... و... و... اصولا یکی از بزرگ‌ترین ویژگی کتاب‌های عامه همین آموزندگی آنهاست و چون این نوع سبک داستانی مستقیم با احساس و هنر مرتبط است، همین طور قدرت همذات‌پنداری شدیدی در مخاطب ایجاد می‌کند، می‌تواند تاثیر بیشتری از تمام شعارها و پیام‌های صرفا فرمایشی داشته باشد، حتی تاثیرگذاری‌اش از فیلم و موسیقی هم بیشتر است... و البته به‌دلیل همان همذات‌پنداری شدید، اگر از آن استفاده درستی نشود، میزان تخریبش هم به مراتب بیشتر است. 

محیط بیرونی چه نقشی در شکل گیری ذهن و ضمیر ادبی شما داشته است؟
به‌طور مسلم نه تنها نوشتن که زندگی کردن هر انسانی بر اساس یک‌سری تعامل با دنیای خارج از ذهن و زندگی خودش است که خوب نوشتن هم از این قاعده مستثنی نیست. وضعیت اجتماعی، اقتصادی، روانی، فرهنگی مردم خیلی تاثیرگزار است روی نوشتن کتاب. برای مثال کتاب «نطلبیده» را من زمانی نوشتم که فشار تحریم‌های اقتصادی باعث بروز یک‌سری افسردگی و ناامیدی‌های عمومی در میان مردم شده بود، همین مساله مرا بر آن داشت تا سعی کنم این ناملایمات اجتماعی و سختی اقتصادی را در قالب طنز و خنده بیان کنم و نشان بدهم که می‌شود با وجود سختی‌ها، هم امید داشت و هم شاد بود و پرانرژی.

از دید شما داستان‌نویس کیست؟
داستان‌نویس، تا چند سال گذشته کسی بود که ذهن خلاقی داشت و ذات قلم؛ شاید زمانی که خود من هم شروع به کار کردم، بر اساس همین دو عامل، پیش آمدم اما امروزه داستان نوشتن و عنوان داستان‌نویس گرفتن به‌راحتی گذشته نیست. در کل داستان‌نویسی امری پویاست که جنبه علمی دارد و روز‌به‌روز در حال تکامل است. امروزه نوشتن قواعد دارد، اصول دارد و تنها تکیه کردن به این‌که من یک‌سری تخیلات دارم، می‌نویسمشان پس من «داستان نویس» هستم، نیست. البته که هنوز هم ذات قلم و استعداد حرف اصلی را می‌زند اما نویسنده امروزی باید نیمچه حکیمی باشد که به فراخور سر از همه چیز درمی‌آورد. باید مرتب در حال کسب علم‌آموزی باشد، به‌خصوص در زمینه داستانی که می‌نویسد. مخاطب امروز مخاطب باهوش و باعلمی است، نویسنده نباید بشیند و جا بزند. باید پا‌به‌پای مخاطب، خودش را بالا بکشد وگرنه در دنیای امروز نویسندگی غرق می‌شود.

با توجه به این‌که ادبیات اصول بنیادینی دارد، شما در رعایت این اصول از فرد خاصی الگو پذیرفته‌اید؟
من هیچ‌وقت به شخص خاصی اقتدا نکردم و شاید هیچ وقت دیگری هم این کار را نکنم. اصول کاری من این بود که زیاد کتاب بخوانم و سعی کنم در هر کتاب و هر نوشتار، نکات مثبت را بیابم و روی نوشته خودم پیاده کنم و اگر نکته منفی هم در آن نوشتار دیدم، ببینم من هم قبلا در نوشته‌هایم چنین چیزی بوده، پس اگر این مورد منِ مخاطب فلان کتاب را اذیت کرده، حتما مخاطب کتاب من را هم آزار داده، پس در کتاب‌های بعدی‌ام رفع و رجوع کنم. در واقع برای من نویسنده ملاک نیست، کتاب ملاک است.

با توجه به انتشار چندین اثر از شما، از بازار نشر و توزیع رضایت دارید؟
همزمان با تیراژهای چند صد هزاری و میلیونی کتاب در تمام نقاط دنیا، تیراژهای ما دو هزارتا بوده و نهایت سه هزارتا! که همین تیراژ پایین هم این روزها به زیر هزار و گاهی به پانصدتا رسیده. این یعنی رضایت نداشتن! وضعیت کتابخوانی و کتاب در سبد خرید خانواده از فاجعه هم قدمی آن طرف‌تر است. عده‌ای به بهانه گرانی کتاب، خیلی راحت آن را از سبد خانواده کنار گذاشته‌اند، بی‌آن‌که فکر کنند کتاب شاید قیمت وعده غذای خارج از خانه هم نیست. به نظر من گرانی بهانه است وگرنه چه چیزی ارزان مانده است که انتظار ارزانی از کتاب دارند، آن هم با وجود کاغذهای گران. بعد از داشتن9 عنوان کتاب روی گیشه‌های فروش، سال به سال درآمد پایین و پایین‌تر آمده است. روزی در نمایشگاه کسی از من و همکارم پرسید، شغلتان چیست؟ وقتی جواب دادیم، سری به تاسف تکان داد و گفت «شما نویسنده‌ها بدبخت‌تر از همه هستی» که تا میزانی همان شخص، لب مطلب را رساندند. در این کار فقط باید عشق داشت، وگرنه که عطایش را باید به لقایش بخشید. به قولی «تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل».

داستان امروز ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟
داستان امروز ایرانی، بچه بی‌صاحب و مادر مرده‌ای است که دارد زیر دست و پای ناپدری و سرکوفت بچه همسایه له می‌شود اما همین بچه کوچکِ له شده با جسارتی که در خودش می‌بیند، امیدوار است به بزرگ شدنش. ناپدری همان کسانی هستند که باید حمایتش کنند و نمی‌کنند! از رسانه‌های رسمی و ارگان‌های دولتی مسوول بگیرید تا هر کسی که خودش را صاحب قلم می‌داند. انگار به همه وحی منزل شده که در سر این سبک نوشتن بزنند و با آن دشمنی کنند بی‌آن‌که دقیقا بدانند چیست. 

متاسفانه درد واقعی هم اینجاست که اگر از همین منتقدان بپرسید آخرین... یا شاید هم اولین کتابی که در این زمینه خواندید چه بوده و چه زمانی، جوابی برای گفتن ندارند و با جمله‌ای که من «داستان‌های زرد نمی‌خوانم» مواجه می‌شویم. در واقع چیزی را قضاوت می‌کنند که هیچ درباره‌اش نمی‌دانند و فکر می‌کنند دنیای عامه‌نویسی و داستان گیر کرده در تله «دخترهای افسانه‌ای و زیبارو، پسرهای پولدار و بی‌نیاز و یک زندگی فانتزی». بی‌آن‌که بدانند چقدر این سال‌ها نوشته‌ها تغییر کرده، باز هم جبهه می‌گیرند! اما بدتر از ناپدری نامهربان، سرکوفت شنیدن این بچه بدون‌صاحب «داستان سبک عامیانه» در مورد بچه مردم است. مصداق بچه همسایه همان «داستان‌های خارجی عامه» است. کتاب‌هایی که در مقابل نوشته ایرانی علم می‌کنند و چنان به به و چه چه‌ای در موردش راه می‌اندازند که هر کسی کتاب می‌خواند، حس می‌کند اگر فلان کتاب تائید شده نیویورک تایمز را نخوانند، کور از دنیا رفته و با همین القائات باعث شده‌اند کسانی که نوشته مولف ایرانی را نمی‌خوانند، خواندن کتاب‌های عامه خارجی را فرهیختگی بدانند اما متاسفانه این فقط یک‌سری تبلیغات زرد است که برخی از ناشرها برای منفعت بیشتر به کار برده‌اند
 دست‌های پشت پرده فقط سود کوتاه‌مدت مالی ناشر را در نظر گرفته و فراموش کرده است با این کارشان چطور دارند ریشه مولف ایرانی را خشک می‌کنند. متاسفانه، اگر چند ناشری که کار تخصصی‌شان چاپ رمان فارسی است، کنار بگذاریم، سال به سال کتاب داستان فارسی کمتر از سال پیش می‌شود. ناشرهای سودجو انگار تعهد داده‌اند که مدل خارجی را که هیچ سنخیتی با فرهنگ ما ندارد، بالا ببرند در مقابل نمونه ایرانی! با این‌که به ضرس قاطع می‌توانم کتاب‌هایی را اسم ببرم که از کتاب‌های خارجی که این چند سال اخیر در ایران چاپ شده، به مراتب یک سر و گردن بالاتر هستند، هم از نظر پیرنگ داستانی، هم شخصیت‌پردازی و فضاسازی، هم بعد انسانی و فرهنگی!

داستان کدام‌یک از شاعران جوان و نوجو را دنبال می‌کنید؟
برای من هیچ وقت سن و سال مهم نبوده و نیست. قبلا گفتم، برای من مهم این است که چه گفته شده و نوشته شده است، نه این که کی گفته. بارها شده که از خوندن حتی یک خط از یک نوجوان خوش‌ذوق لذت برده‌ام.

چه پیشنهادی برای داستان‌نویسان نوجو دارید؟
کتاب بخوانند. کتاب بخوانند. کتاب بخوانند. باز هم کتاب بخوانند. هیچ کس غوره نشده مویز نمی‌شود. البته در کنار کتاب خواندن باید گوش تیز و چشم هوشیار هم داشته باشند و البته مهم‌تر از همه پشتکار.

سخن پایانی؟
تشکر از شما و به امید روزی که عامه‌نویسی به جایگاه خودش برسد و با دیدگاه‌های از پیش تعیین شده قضاوت نشود.


برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، داستان ، ادبیات
نظرات بینندگان