bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۱۶۰۳
تاریخ انتشار: ۰۱ : ۲۰ - ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷
گیتی صفرزاده در گفت‌و‌گو با بامداد جنوب:
گیتی صفرزاده متولد مردادماه ۱۳۵۰ است. وی تحصیلات خود را در دو رشته ادبیات نمایشی و جامعه‌شناسی ادامه داد و از میان کارهای مطبوعاتی که انجام داده، طولانی‌ترین آن سردبیری نشریه ماهنامه «گل‌آقا» بوده است.
بامداد جنوب- وندیداد امین:
گیتی صفرزاده متولد مردادماه ۱۳۵۰ است. وی تحصیلات خود را در دو رشته ادبیات نمایشی و جامعه‌شناسی ادامه داد و از میان کارهای مطبوعاتی که انجام داده، طولانی‌ترین آن سردبیری نشریه ماهنامه «گل‌آقا» بوده است. در حوزه نمایشنامه رادیویی و فیلمنامه‌نویسی هم فعال بوده و داوری جشنواره‌هایی مثل جشنواره فیلم کمدی گل‌آقا، طنز مکتوب حوزه هنری، سفرنامه‌نویسی ناصرخسرو و داستان طنز اصفهان بوده است.
صفرزاده در نشریات مختلفی مقاله نوشته است اما فعالیتش محدود به اینها نشده و آثاری را خلق کرده که شامل یک مجموعه برای نوجوانان به نام «چگونه ترنج دانشمند شد» و دو رمان در حوزه بزرگسال با نام‌های «کوچه پاریس» (نشر قطره) و «یک روز بلند طولانی» می‌شود که سال گذشته در مجموعه داستان‌های ایرانی ققنوس (هیلا) به چاپ رسید. با این نویسنده ادبی گپ‌و‌گفتی صورت دادیم که در ادامه می‌آید.

نخست بفرمایید چطور شد که به عرصه نویسندگی رو آوردید؟ آیا تحت تاثیر محیط یا تحصیل به این وادی کشانده شدید یا این عرصه را ذاتی می‌دانید؟
فکر می‌کنم اشتیاق به نوشتن در بعضی آدم‌ها از همان اول بیشتر از دیگران است گرچه لزوما به این معنی نیست که نویسنده می‌شوند یا اگر کسی از اول این اشتیاق را احساس نکرد، نمی‌تواند بعدها نویسنده شود. برای خود من چیزی که یادم است، این است که از بچگی نامه نوشتن را دوست داشتم، همان اشتیاق به نامه نوشتن به پدر و مادر، دوست، معلم و... یک‌جورهایی مرا به نوشتن وصل کرد اما نوشتن به‌عنوان یک ماجرای جدی و اصلی زندگی به‌مرور اتفاق افتاد.

پس شما به‌نوعی نوشتن را حاصل «تجربه زیسته‌تان می‌دانید و نقش ذات‌گرایانه برای این شاخصه را کمرنگ‌تر لحاظ می‌کنید!
در حقیقت مخلوطی از هر دو! حقیقت این است که درباره دنیای درون انسان و پیچیدگی‌هایش و دلایل کارهایش نمی‌شود تک علتی یا خیلی تفکیک‌شده نظر داد. در هر حال نوشتن به نظرم یک نوع بیان است که از میل درون و تاثیر شرایط بیرون ساخته می‌شود. به‌عنوان‌مثال من هم نوشتن را دوست داشتم و هم کودکان را، اما کتاب اولم به اسم «چگونه ترنج دانشمند شد» حاصل شرایط بیرونی بود که در موسسه «گل‌آقا» برایم فراهم شد. من آنجا فرصت تجربه در نشریه بچه‌هاب گل‌آقا را پیدا کردم و از حاصل آن تجربه این کتاب به وجود آمد.

آیا این نوع «بیان» را می‌توان به‌مثابه یک پدیده اجتماعی به بحث گرفت؟ آنچنان‌که طرح مساله کنیم و از اضلاع متعدد به آن بنگریم؟
به گمانم بله از این ‌نظر که هر نوشته‌ای بخشی از فضای زمانه‌اش را انعکاس می‌دهد. فراتر از آن خود شکل‌های نوشتار را اگر نگاه کنیم، از قصه‌ها و افسانه‌ها تا مینی‌مال‌های امروزی نشان‌دهنده این هستند که نوع بیان سیری را داشته است. گرچه این ‌همه ماجرا نیست.

اگر هر نوشتاری، انعکاس عصر خویش است، پس مضامین طنزی هم که در بعضی از آثار شماست می‌تواند مصداق این پدیده اجتماعی باشد!
طنز به‌نظرم نوعی نگاه است و درباره خودم به‌طور قطع علاقه من به این نگاه در کارهایم هم دیده می‌شود اما اگر از نظر اجتماعی بخواهیم نگاه کنیم اتفاقا به‌نظر من رمان در دنیای امروز خیلی به نگاه طنز نزدیک شده. رمان‌های زیادی این روزها نوشته می‌شوند که با این‌که رمان طنز جزء دسته‌بندی ژانری به‌حساب نمی‌آیند اما دارای نگاه طنز هستند و من آن را تاثیر دورانی می‌دانم که در آن زندگی می‌کنیم. مثلا رمان‌هایی مثل جز از کل، یا پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره فرار کرد نمونه‌های خوبی از این نوع هستند. البته رمان‌های من به معنای رایج طنز نیستند اما شاید خالی از این نگاه هم نباشند. مثلا در رمان اولم «کوچه پاریس» صحبت از پیشرفت تکنولوژی است و ژن معیوب. به‌نوعی نگاه طنز در ماجرا وجود دارد که همه آن چیزهایی که تا به امروز به‌عنوان هویت و خود اصلی‌مان به آن تکیه می‌کردیم مثل جنسیت یا قومیت یا ژن یا مدرک، چقدر در آینده جزء هویت یا برتری ما به‌حساب می‌آیند و واقعا چه چیزی ماندگارترین بخش ماست.

گویی نگاه متشخصی به مقوله طنز دارید. چه تعریفی از طنز در نوشتار دارید و به کدام قسم طنز از قبیل طنز بیانی، طنز عبارتی، طنز موقعیت و... بیشتر تمایل دارید؟
من طنز را نوعی نگاه می‌دانم، یعنی طنزنویس به‌نظرم کسی است که می‌تواند از بالا به امور نگاه کند و طنزی در کل ماجراها ببیند. حالا این نگاه طنازانه می‌تواند از راه‌های مختلفی به‌دست بیاید، گاهی موقعیت ما در یک وضعیت شکل طنز دارد، شبیه به نگاه هدایت که طنزی در وضعیت انسان در کل هستی می‌دید، گاهی هم شکل‌های بیانی به خود می‌گیرد مثل نمونه‌هایی در دایی‌جان ناپلئون پزشک‌زاد. نگاه من بیشتر طنز موقعیت را می‌بیند گرچه بسته به نوع نوشته و کارکردش ممکن است به طنز کلامی هم نزدیک بشوم.
عده‌ای بر این عقیده‌اند که هرچه فضای اجتماع صلابت و تحکم بیشتری داشته باشد عرصه ادبی- هنری بالعکس رو به طنز می‌کند. موقعیت این روزها هم به‌نوعی بیانگر این ادعاست.
اگر منظور شما این است که محدودیت‌ها و خط قرمزها بیشتر به طنز امکان وجود می‌دهد، به‌نظر می‌آید که بله همین‌طور است. شاید از این‌ نظر که طنز نوعی نمادگرایی و پوشیدگی در خودش دارد که در چنین فضایی بیشتر نمود و کارکرد پیدا می‌کند؛ یعنی اگر به این شکل نباشد بیشتر شبیه هزل یا هجو می‌شود که در چنین فضایی قابل ‌ارائه یا تحمل نیست. اساسا طنزنویسی هنر پرده‌دری نیست، هنر پرده‌پوشانه سخن گفتن است یعنی حتی اگر موانع بیرونی هم نباشد، ماندگاری و ارزش طنز به‌نوعی از آن چندلایگی‌اش می‌آید. ما نمونه‌هایی از اشعار ناب فارسی را داریم که در آن طنز وجود دارد و شاعران ما حتی با خدا شوخی کرده‌اند اما این شوخی ظریف و پرمعناست، طنز است.

طی چند دهه اخیر، تعدد زنان نویسنده فزونی گرفته است. این پروسه را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا افزایش کمیت به روی کیفیت، اثر سوء نگذاشته یا به عکس این حوزه را تقویت کرده است؟
زنان به‌نظرم ذاتا قصه‌گو هستند به همین خاطر زیاد شدن نویسنده‌های زن عجیب نیست و اتفاق مبارکی است اما چون بخشی از این حضور و نوشتن به علت این است که حالا فرصتی برای بیان خود و مسائل و دنیایشان پیداکرده‌اند، لاجرم مقداری از این نوشته‌ها تبدیل به دفترچه خاطرات شده‌اند اما این مساله نگران‌کننده نیست، نیاز یک دوره است و حتما در مسیر شکل مطلوبش را پیدا می‌کند.

اگر این موضوع جای نگرانی ندارد، آیا می‌توان امیدوار بود که در آینده ادبیات ما خاصه آثار نویسندگان زن ایرانی در عرصه جهانی قابلیت عرض‌اندام داشته باشد؟ این مهم چگونه محقق می‌شود؟
حضور در عرصه جهانی خیلی به زن یا مرد بودن بستگی ندارد، بیشتر به نوع بیانی می‌تواند بستگی داشته باشد که در عین بومی بودن، زبان جهانی هم باشد. در ادبیات ما مساله‌ای وجود دارد که به‌نوعی انگار در دنیای خودمان و مسائل و مشکلاتمان غرق‌ شده‌ایم. نمی‌خواهم بگویم این عیب است، این حتما ضرورت دورانمان و مرحله‌ای ا‌ست که باید بگذرانیم اما تا وقتی‌که ما در کلاف خودمان پیچ‌ خورده‌ایم، راهمان برای پیوستن یا دیده شدن در دنیای بیرون طولانی‌تر است. البته حتما این تنها دلیل دیده نشدن ما نیست. مسائلی مثل ماجرای حرفه‌ای نشدن چاپ و نشر یا مساله زبان هم بی‌تاثیر نیستند. مثلا ناشران ما هنوز توان مناسب برای ارتباط با آژانس‌های ادبی برای وارد شدن در بیزنس جهانی کتاب را ندارند یا مترجمانی که بدانند از حمایت مالی مناسب برخوردارند تا وقت خود را صرف ترجمه مناسب یک داستان ایرانی به زبان دیگر کنند. این مسائل هم بی‌تاثیر نیستند.

انگار شما به نوشتار زنانه یا مردانه چندان معتقد نیستید! از دید شما، فاکتور «جنسیت» را به چه نحو می‌توان در یک نوشتار لحاظ کرد؟
من بیشتر زنانگی یا مردانگی را مربوط به کیفیت می‌دانم تا مبتنی بر جنسیت. توضیح بهتری که می‌توانم بدهم این است که مثلا عشق یک کیفیت زنانه دارد به نظر من و حتی اگر یک نویسنده مرد هم بنویسد فرقی نمی‌کند اما ممکن است نویسنده‌ای درباره مساله‌ای زنانه بنویسد مثلا تعدد زوجات، این ‌یک موضوع زنانه است. حالا این‌که در هر یک از این موارد زن یا مرد بودن نویسنده چه تاثیری دارد به طور قطع به تجربه زیسته‌شان و حساسیت درونی‌شان و نوع نگاهشان برمی‌گردد. تاثیر حساسیت‌های زنانه یا نگاه مردانه را کتمان نمی‌کنم، فقط قصدم این است که بگویم جنسیت معنایی فراتر از این دارد که فقط به مرد یا زن بودن نویسنده مربوطشان بدانیم.
قبول دارم که دست و پاگیری‌های فرهنگ عرفی ما گاهی اوقات باعث انفعال نویسندگان زن شده است اما نقش دولت‌ها را نمی‌شود کتمان کرد. بالاخره هر نظامی برای خودش، خطوط قرمز و تابوهایی دارد!
حتما همین‌طور است. این ماجرای این‌که مردم برایندی از حکومتشان هستند وجهه دیگری هم دارد؛ یعنی اگر یک حکومت مسوولیت فرهنگی اجتماعی خودش را درست انجام بدهد، روی مردمش هم تاثیر خواهد گذاشت. یک نویسنده زن در کارش همان‌قدر می‌تواند تحت تاثیر فرهنگ عرفی باشد که می‌داند در عرصه اجتماع هم قانون در مقابل فلان مساله حامی او نیست.

با آثار خود شما برخورد ممیزی نشده است؟ کارنامه دولت دوازدهم را در خصوص بسط و اداره فضاهای فرهنگی چطور ارزیابی می‌کنید؟
تا به‌ حال برای کارهای من مساله ممیزی پیش نیامده و احتمالا یک علت جالب آن این است که من در اولین رمانی که نوشتم، هیچ‌کدام از شخصیت‌هایم جنسیتشان معلوم نبود و به همین خاطر خیلی مطلوب بود! درباره کارنامه دولت دوازدهم نمی‌توانم نظر تخصصی بدهم جز این‌که به‌طورکلی این را بگویم که حداقل در فضاهایی که من بودم و افرادی که در حوزه‌های دولتی می‌شناسم اراده و میل کارهای فرهنگی مطلوب است اما مشکل اصلی بی‌قانونی یا ضعیف بودن اجرای قانون، شفاف نبودن و سیاسی شدن هر امری است که انجام حرکت‌های فرهنگی را سخت می‌کند.

این گله شما از سیاسیون به‌عنوان یک نویسنده قابل‌درک است اما چرا میان خود نویسندگان و خاصه شاعران، این‌همه چنددستگی و گاه کدورت و عداوت است؟
متاسفانه این مساله‌ای که اشاره می‌کنید به شکل ناراحت‌کننده‌ای وجود دارد. شاید یک‌بخشی از آن به شرایط اجتماعی و تاریخی ما مربوط باشد، یک نوع روحیه عداوت و بغض انگار درونمان تلنبار شده است، هنرمندانمان هم خالی از این خصوصیت نیستند اما چون اصولا برای هنر و هنرمند جایگاه قدسی قائل هستیم دیدن این ویژگی میان آنها برایمان سخت‌تر و عجیب‌تر است. چنددستگی در فضای هنر البته همه جای دنیا وجود دارد و لزوما بد هم نیست اما وقتی پای عداوت به میان می‌آید، ماجرا تلخ می‌شود. به نظر می‌آید جریان هنری و روشنفکری ما جای زخم‌هایش از تاریخ را سخت‌تر از مردم عادی توانسته درمان کند اما ما همگی می‌توانیم در یک پروسه همدلی و انجام مسوولیت این فضا را عوض کنیم. کتاب یک روزبلند طولانی من را نشر ققنوس منتشر کرد. برخورد ققنوس با کتاب من، چه در مرحله دریافت و بررسی اثر، چه آماده‌سازی و چاپ و بعد اطلاع‌رسانی و پخش، به‌قدری حرفه‌ای، متعهدانه و انسانی بود که ناخودآگاه به من هم حس مسوولیت و ارزشمندی در مقابل کارم و افراد فرهنگی که با آنها طرفم می‌دهد. با ایجاد همین فضاهاست که ما کم‌کم به خودمان و دیگران فرصت تغییر و برخورد مناسب را می‌دهیم.
ظاهرا شما در عرصه ژورنالیستی هم فعال هستید. مضافا در حوزه کودک و نوجوان هم دستی بر قلم دارید. این چندوجهی بودن قلم شما قابل‌تحسین است.

لفظ قابل‌تحسین که البته از لطف شماست ولی واقعیت امر این است که این خوش‌شانسی را داشتم که در فضاهایی قرار بگیرم که موقعیت فعالیت برای بچه‌ها را داشته باشم. در نشریات بچه‌های گل‌آقا، پرنده آبی و رشد فرصت حضور داشتم و چون نگاه بچه‌ها برایم جذاب است، سعی کردم تا خودم را به این نگاه نزدیک کنم. تجربه‌ای هم در سال گذشته در برگزاری کارگاه‌هایی برای ترویج کتابخوانی میان بچه‌ها با تعدادی از دوستان داشتیم که برایم بسیار شیرین بود. کار ژورنالیستی هم یک‌جورهایی شبیه کار تئاتر است برای اهل هنرهای نمایشی، یعنی همان‌طور که حضور در تئاتر احوال دیگری دارد، چون نفس تماشاگر را حس می‌کنید، کار ژورنالیستی هم یک ضربان زنده و روزانه‌ای دارد که خیلی دلچسب است. از همه مهم‌تر این‌که فکر می‌کنم کسی که می‌نویسد باید تجربه زیسته بیشتری داشته باشد، باید کنجکاو باشد، به حوزه‌های مختلف سری بکشد و خود را از یک‌بعدی بودن جدا کند.

از برنامه‌ها، آرزوها و فعالیت‌های آینده‌تان هم کمی برایمان بگویید؟
در حال کار روی رمان بعدی‌ام هستم که امیدوارم بتوانم امسال به پایان برسانمش. یک کار پژوهشی درباره یکی از محلات قدیمی تهران هم در دست دارم. بقیه برنامه‌ها حتما خودشان در وقت مناسب از راه می‌رسند و آدم را صدا می‌زنند و اما آرزو... عمیق‌ترین آرزویم این است که کلام و قلمم بتواند به قلب آدم‌ها گرما و امید بدهد.

سخن پایانی؟
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه ای هزاری، تو چراغ خود برافروز.

نام:
ایمیل:
* نظر: