بامداد جنوب:
شعر مقولهای است که به آدمی مجال میدهد زندگی را از دریچه زیباتری ببیند. در حقیقت آیینهای است که هر کس از زاویه دید خود با آن دمساز و همنشین میشود. این گونه ادبی میتواند بهانهای برای دورهمیها فرهیختگان و اهالی دل باشد. خوشبختانه بوشهر از جمله استانهایی است که همواره پذیرای محفلهای مختلف ادبی است؛ محفلها و نشستهایی که به همت انجمنهای ادبی در گوشهگوشه این خطه برگزار میشود، مالامال از ادب و لطف و آگاهی است. یکی از انجمنهایی که از بدو تاسیس تا کنون نقش زیادی در پویایی ادبیات در بوشهر بهخصوص در جنوب استان ایفا میکند، انجمن حافظ شهرستان عسلویه است. این انجمن نشستهای تخصصی شعری خود را با حضور ادبا و شاعران آن منطقه دوشنبههای هر هفته بر پا میکند. نشست این هفته انجمن حافظ عسلویه به بهانه تقارن با سالروز صدور فرمان مشروطیت، به معرفی یکی از شاعران نسل مشروطه تعلق یافت.
«دست خود ز جان شستم، از برای آزادی»
دبیر انجمن حافظ این شهر پس از قرائت غزل مشهوری از فرخی یزدی با مطلع «آن زمان که بنهادم، سر به پای آزادی/ دست خود ز جان شستم، از برای آزادی» توضیحات مختصری را درباره زندگی پر فراز و نشیب این شاعر آزادیخواه ارائه داد.
احمد جمعهپور، محمد فرخییزدی (1263-1318) را در کنار شعرای همعصری چون ایرج میرزا و میرزاده عشقی -که یکی از جلسات پیشین انجمن به معرفی او اختصاص داشت- از طلایهداران نسلی دانست و گفت: این سه شاعر در اواخر عمر سلطنت قاجاریه، نخستین سنگ بناهای تغییر و تحول در زبان شعر کلاسیک فارسی و ورود آن به مسائل اجتماعی و سیاسی روز را پایه گذاشتند. تحصیل در مدرسه انگلیسی «مرسلین» یزد و اخراج و محرومیت از تحصیل به دلیل سرودن مسمطی (که تنها سه بند آن باقی مانده) در انتقاد از عملکرد مدیران مدرسه در 15 سالگی، شعری که در 26 سالگی و پس از پیروزی مشروطیت خطاب به ضیغمالدوله، حاکم مستبد یزد سروده و موجب خشم حاکم و دوختن دهان فرخی میشود! گریز از زندان و مهاجرت به تهران که منجر به آشنایی بیشتر او با محافل سیاسی صدر مشروطیت میگردد، آشکار شدن گرایش به سوسیالیسم در اشعار و رباعیهای فرخی، انتشار روزنامه انتقادی طوفان که بارها از سوی حکومت توقیف میگردد و فرخی تقریبا در هر شماره آن یک رباعی در وصف اوضاع روز میسراید، نمایندگی مردم یزد در مجلس ملی هفتم و ادامه انتقادات او از رضاخان، متواری شدن در آخرین روز نمایندگی از بیم دستگیری و سرانجام مهاجرت به شوروی و سپس آلمان و همکاری با مجله انتقادی پیکار در آن کشور، بازگشت به کشور با وساطت تیمورتاش و پس از چندی دستگیری و زندانی مجدد، یک خودکشی نافرجام در زندان و سرانجام قتل با تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی معروف، اهم وقایع زندگی پرتلاطم فرخی یزدی بود.
«شرح این قصه شنو از دو لب دوختهام»
علی رضی، مدیر انجمن حافظ هم در ادامه این نشست با اشاره به اینکه اشعار فرخی چند سال پس از مرگش به همت حسین مکی جمعآوری و به همراه اشعار و خاطرات دیگران درباره وی در قالب دیوان فرخی یزدی از سوی انتشارات امیرکبیر چاپ و منتشر شد، به خاطرات یکی از هم بندیهای وی اشاره کرد و گفت: ماجرای دوخته شدن دهان فرخی از سوی حاکم یزد را از قول خود وی شایعه دانسته و اصل ماجرا تنها تهدید حاکم به دوختن زبان او بوده که منجر به شکلگیری این شایعه تاریخی شده است.
در همین رابطه فهد صالحی، از اعضای انجمن حافظ، به بیتی از شعری که فرخی از زندان خطاب به دموکراتهای پایتخت سروده «شرح این قصه شنو از دو لب دوختهام/ تا بسوزد دلت از بهر دل سوختهام» اشاره کرد و به همین استناد خود فرخی را در ایجاد و تقویت این شایعه بینقش ندانست.
سپس علی رضی دوباره رشته کلام را به دست گرفت و با اشاره به محاکمات سیاسی پس از سقوط رضاخان و از جمله محاکمه و اعدام پزشک احمدی، متهم به قتل فرخییزدی (و بسیاری محکوم سیاسی دیگر) وکیل تسخیری پزشک احمدی در آن دادگاه را احمد کسروی عنوان کرد!
احمد جمعهپور نیز خاطره جالبی از دوران کودکی دکتر شفیعی کدکنی و نحوه آشنایی او با اشعار فرخی یزدی را نقل کرد که بر اساس آن دکتر شفیعی در کودکی پس از خواندن شعری از فرخی سیستانی در یک کتاب درسی علاقهمند به یافتن و مطالعه دیوان این شاعر میشود ولی هرچه میجوید کمتر مییابد، تا اینکه کتابفروش جوانی، دیوان فرخی یزدی را به جای فرخی سیستانی به او پیشنهاد میدهد و اینگونه زمینه آشنایی وی را با این بنیانگذار غزل سیاسی-عاشقانه فراهم میآورد.
در پایان بخش نخست، حاضران اشعاری را از فرخی یزدی به انتخاب خود قرائت کردند. غزلهای« شب چو در بستم و مست از می ناب کردم»،« نیمه شب زلف را در سایه مه تاب دادی»،« هرگز دلم برای کم و بیش کم نداشت» و« در غمت کاری که آه آتشینم کرده است» از جمله اشعاری بود که در این بخش خوانده شده.
«روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست»
پس از تنفسی کوتاه، بخش حافظخوانی با قرائت غزل 64 حافظ بر اساس تصحیح دکتر خانلری با مطلع «روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست/ در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست»آغاز شد. رضی در این بخش با اشاره به غزلی که هوشنگ ابتهاج با مطلع «زین گونهام که در غم غربت شکیب نیستکد/ گر سر کنم حکایت هجران، غریب نیست» در استقبال از این غزل حافظ و با تغییر ردیف آن از هست به نیست، سروده، ضمن قرائت غزل سایه، شیرینکاری او در قلب مضمون یکی از ابیات حافظ «عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟/ ای خواجه درد نیست، وگرنه طبیب هست» را مورد اشاره قرار داد که سایه اینگونه سروده است:« عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد/ ای خواجه درد هست، ولیکن طبیب نیست!» این غزل احمد جمعهپور را نیز به یاد غزلی با همین ردیف و قافیه از حسن فرهادی، غزلسرای گناوهای انداخت با مطلع: «سرما کنار پنجره یخ زد، عجیب نیست؟/ سرما هم از هوای تنت بینصیب نیست...».
خانم کازرونیف عضو انجمن حافظ نیز در ادامه این نشست با اشاره به شرح جلالی، نظر دکتر جلالیان درباره تاریخچه سرایش این غزل را به دوران کوتاه حکومت شاه زین العابدین، پسر شاه شجاع معطوف دانست که ظاهرا از دیدار نکردن حافظ با او، شاید به دلیل ملاحظات سیاسی در اوضاع آشفته آن روزهای فارس و خطر قریبالوقوع یورش تیمور گورکانی حکایت دارد.
فهد صالحی، دیگر عضو انجمن نیز واژه هزار در بیت نخست را دارای ایهام تناسب با غنچه و عندلیب دانست که در معنای غیر عددی خود«هَزار به معنی بلبل» این آرایه را شکل میدهد. همچنین یادآور شد که واژه رقیب، برخلاف معنای امروزین خود، در شعر حافظ و دیگر قدما، همواره به معنای مراقب و نگهبان معشوق که مانع دیدار عاشق با او میشده، به کار رفته است.
خالی بودن نسخه قزوینی از بیت حافظانه «هرچند دورم از تو که دور از تو کس مباد/ لیکن امید وصل تو ام عن قریب هست» بارزترین مساله اختلافی این غزل محسوب میشد. بیتی که سایه، خانلری، قدسی و نیساری، همگی آن را در تصحیح خود گنجاندهاند.
بحث بر سر نحوه قرائت مصرع «در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست» نیز دقایقی از گفتوگوی انجمن را وارد چالش کرد. کسرهای که دکتر خطیب رهبر، در انتهای واژه عشق قائل شده، ولی در نسخه سایه که غزلهای حافظ را علامتگذاری کرده، وجود ندارد، موجب امکان دو گونه قرائت مختلف از این مصرع شد که جمعهپور، در صورت قائل نشدن به کسره، ضبط یکی از نسخه بدلها نسبت به گزینش «شرط» به جای «فرق» را در این مصرع به سلامت زبان نزدیکتر دانست. «در عشق، خانقاه و خرابات شرط نیست» توصیف معانی و کاربردهای خانقاه و خرابات و نیز صومعه در بیت بعد نیز از موارد مورد بحث این بخش بود. همچنین رضی، مصرع دوم این بیت «هرجا که هست، پرتو روی حبیب هست» را تلمیح به آیه 115 سوره بقره عنوان کرد که میفرماید: «به هر طرف رو کنید، خدا آنجاست». برخی دوستان نیز ضمن اشاره به مفهوم پلورالیستی بیت بعد «آنجا که کار صومعه را جلوه میدهند/ ناموس دیر راهب و نام صلیب هست» به دیگر اختلاف ضبط قزوینی با سایر نسخ «ناقوس به جای ناموس» و به تفاوت نظر خرمشاهی-جاوید مبنی بر ترجیح ناقوس به دلیل تناسب با دیر و راهب و صومعه و صلیب، با نظر مسعود فرزاد مبنی بر ترجیح ناموس بهدلیل مراعات نظیر با نام که به اعتقاد وی شاعرانهتر از تناسب ادعایی ناقوس است، اشاره شد.
در بخش سوم نیز اعضای حاضر به شعرخوانی پرداختند. در همین بخش خانم پورامیری، عضو جدید انجمن، ضمن معرفی کتاب تازه خود به نام «خوابهای ابریشمی» چند سطری از سپیدسروده های خود را قرائت کرد که به اختصار مورد نقد و بررسی اجمالی حاضران قرار گرفت. نشست های تخصصی ادبی انجمن حافظ شهرستان عسلویه، هر هفته دوشنبهها، ساعت 19:30 در مرکز فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان واقع در میدان شهرداری نخل تقی، خیابان ساحلی، خیابان دکتر حسابی، برگزار میشود و حضور در جلسات آن برای عموم آزاد است.