داود علیزاده
عطر جزء جداییناپذیر شعر کلاسیک فارسی است.گویی
هرچقدر شعر عاشقانهتر باشد، رایحههای بیشتری از بین واژگان در ذهن تداعی میشود.
از عطر گیسوی یار تا بوی پیرهن یوسف، از بوی مرموز کافور تا عطر یاس و نرگس... از گلاب
و عنبر تا مشک نافه آهوان ختن؛ اما چرا شاعران اینقدر از روایح در شعرشان سود
جستهاند؟
دهه اول
و دوم زندگی من بدون هیچ عطری سپری شد. آسم کودکی باعث شده بود از هر چیز معطری دور
باشم. در کودکی تنها ادکلنی که در خانه ما بود، ادکلنی بهجامانده از دوران عروسی پدر
و مادرم بود. رایحهاش مثل صبحی مهآلود در کنج دنجی از ذهنم باقیمانده است. کسی از
اعضای خانواده اسم آن را نمیداند. بعدها البته اکثریت عطرهای دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی رایج
را امتحان کردم؛ اما آن رایحه مرموز نوستالژیک برایم تداعی نشد.
دهه سوم از زندگیام شروع آشنایی من با دنیای عطر
بود. آنهم به طرز وسواسی و محتاط تنها سمت عطرهایی میرفتم که بوی ملایمی دارند. در
ذهنیت خانوادهای که چند دهه ناخواسته از عطر فاصله گرفته بودند، عطر، مساوی بود با
بوی تند عطرهای سردرد آور بعضی مهمانها و بهعلاوه مقداری عطر حرم که تحفه زیارت فامیل
دست چندم و آشنایان بود. ماجراجویی بویایی معنایی نداشت و دیگر پوشیدن عطر بر ظاهری
آراسته تجملی محسوب میشد که ضرورتش را مدتها پیش ازدستداده بود.
تازه در دهه چهارم زندگیام جسارت کردم تا خودم
را در میان رایحهها شناور کنم و بعد سعی کنم میان این نتهای سرگردان در هاله اشخاص،
پلی بزنم به احساسهای تودرتوی آنها… اعجاب عطر در بازخورد چندگانه آن بود. عطری میتوانست
مثل پر قو، سطح صیقلی احساس کسی را نوازش کند و عین حال همان عطر میتوانست روح دیگری
را چون سنگ خارا مخدوش کند. جادویی که سریعتر از جستجوی گوگل میتوانست هر خاطرهای
را از پستوی هزارتوی ذهن بیرون بکشد و درعینحال میتوانست مثل ورقی لحظهلحظه یک دیدار
را در خود ثبت کند.
اکثریت نمیدانند چرا عطر خاصی را دوست دارند.
آنها از بازی بردوباخت ضمیر ناخودآگاهشان در مصاف با حواس پنجگانه بیخبرند. درعینحال
بسیاری دو ویژگی برایشان مهم است. ماندگاری و پخش بو… حتی این دو دلیل را بر اصالت
عطر یا ادکلن میدانند. دوست دارند وقتی جایی میروند فضا آکنده از عطر آنها شود و
حتی بعد از رفتن هم همچنان رد عطرشان احساس شود. به نظر ایده اغواکنندهای میرسد؛
اما در واقع این کار تجاوزی به حریم بویایی دیگران است. اصالت عطر الزاماً با پخش بو
و ماندگاری رابطه مستقیمی ندارد و البته باعث میشود که شخص و مخاطب از بازی نتهای
سرگردان عطر در فضای اطراف و شاخکهای شامه محروم شود.
عطری که پخش بوی کمتری داشته باشد باعث میشود
مخاطب به فرد نزدیکتر شود و حس کنجکاوی بویاییاش تحریک شود. آنوقت همان حالی است
که گفتم؛ یعنی نتهای عطر در شامه مخاطب، شاخکهای ذهنش را به بازی میگیرد. دوست دارد
بداند قبلاً هر نت کجا به جانش نشسته است؟ کجا میتواند دوباره همان را طلب کند؟ این
پل زدن از حال به گذشته آنهم از رد یک رایحه، این بازی شگفتانگیز ذهن و خاطره،
این اغوای روح ستایشگرانه، این پرنیان نامرئی زینت نگار بر تن هر آدمی، راز و
رمزی است که هر شاعری دوست دارد در بین واژگانش از آن بهره ببرد. که شعرش تداعی آن
حال و هوا باشد.