
داود علیزاده:
غنچه وزیری داستاننویسی که پیش از این
در سالهای 84 و 91 کتابهای «هیاهوی سکوت» نشر واج و «آهسته گفت یادم نیست» نشر
تیرگان را منتشر کرده بود، در ماههای اخیر با رمان «گیسیا» به همت انتشارات هیلا (مجموعه
انتشارات ققنوس) به پیشخوان کتابفروشیها بازگشته است. واژه گیسیا نامی کردی، لکی
است و به معنای دختری با گیسوی بلند و سیاه. غنچه وزیری در توضیح کتابش میگوید :
«گیسیا، زنی است که دل در گرو فرهنگ و ادبیات سرزمین مادریاش (کردستان) دارد؛ ولی
سالهاست بین او و ریشههایش فاصله افتاده است. او در گیر و دار زندگی روزمره است؛
اما در آخرین شب تابستان با تغییری غیرمنتظره در زندگیاش روبرو میشود. گیسیا در تکاپوی
سر و سامان دادن به اوضاع و در تلاش برای برگردان زندگیاش به وضعیت قبل سفری میکند
به درون خودش و خاطراتش را با سه مرد مهم زندگیاش میکاود.»
در قسمتی از رمان آمده است: «گیسیا چشمانش
را باز کرد و به ساعت نگاه کرد. نزدیک ظهر بود. در رختخواب غلت زد. بیدار شو گیسیا!
تمام روز تعطیل را هم که بخوابی باز هم دلتنگی فرصتی برای خود پیدا خواهد کرد. بلند
شو گیسیا! دلتنگی سهم روزهای تنهایی توست. نمیتوانی و نباید از آن بگریزی. بلند شو
و زمان دلتنگیات را زودتر سپری کن. بلند شو بگذار امید هم فرصتی برای خود داشته باشد.
اگر تمام روز را بخوابی، دلتنگی نمیرود و امید نمیآید.»
رمان گیسیا برای این نویسنده بازخوردهای
مثبتی را به همراه داشته است و او را برای نوشتن رمانهای بعدی مصمم کرده است. در ادامه گفتگویی با این بانوی نویسنده داشتهایم
که خواندن آن خالی از لطف نیست.
در مقدمه تا حدودی شما را معرفی کردهام؛ اما لطفاً
برای آشنایی بیشتر خودتان را برای مخاطبان بامداد جنوب معرفی بفرمایید؟
غنچه وزیری هستم متولد 56 در شهرری. تحصیلاتم در رشته ادبیات
فارسی است و از کودکی داستان مینوشتم. تابهحال یک مجموعه داستانک و یک مجموعه
داستان کوتاه داشتهام و گیسیا سومین کتاب من است. درزمینه ادبیات کودک هم فعالیت
دارم.
از رمان
گیسیا شروع کنیم؟ چه شد که این نام را برای رمان انتخاب کردید؟
این نام را همسرم
( دکتر مجتبی دماوندی) برای رمان انتخاب کرد. من مطمئن نبودم اسم خاص که اسم شخصیت
اصلی داستان است، نام خوبی برای رمان باشد؛ ولی او گفت: «گیسیا نامی متفاوت و کهن
است و متناسب با شخصیت و حال و هوای رمان.» وقتی گیسیا را برای داوری به نشر «ققنوس»
سپردم، نظر یکی از داورها بر تغییر نام رمان بود؛ ولی من نمیتوانستم و نمیخواستم
نام رمان را تغییر دهم و گیسیا، گیسیا ماند.
بنابراین
نام رمان، یادگار استاد فقید، دکتر مجتبی دماوندی است- روحشان شاد و یادشان گرامی-
بفرمایید جرقه نوشتن رمان گیسیا از کجا زده شد؟
سالها قبل (حدود
ده سال پیش) یکی از دوستانم تعریف کرد که تحتفشاری که زندگی به او تحمیل کرده
بود، جلوی آینه ایستاده است و موهای بلندش را (که عاشقانه دوستش داشته) کوتاه کرده
است. این تصویر ساده و عمیق در ذهنم حک شد. عمل این زن برایم جنبه فردی و شخصی نداشت.
انگار هر زنی میتوانست جای او باشد. سالها به این بریدن و یا برعکس آن رسیدن اندیشیدم.
که در ذهنم نتیجه بلوغ فکری بود. تا اینکه گیسیا را پیدا کردم. زنی که میتوانست نماینده
همهی کسانی باشد که هویت حقیقی خودشان را گم کردهاند.
در تار و
پود رمان گیسیا اطلاعات بومی و گاه جملههای محلی
کردی استفاده شده است. منابع تحقیقاتی جداگانه داشتید یا این موارد از
زندگی شخصی شما سرچشمه گرفته بود؟
هر دو. من نه سال
سنندج زندگی کردم. تا حدودی با سرزمین مادری گیسیا آشنا هستم. بااینحال در زمان
نوشتن گیسیا مرتب با دوستم، «په پوله سید زاهدی» صحبت میکردم. کتاب به او تقدیم
شده است چون روی همه بخشهای مربوط به کردستان با دقت نظر داده است. بسیاری از قسمتها
به پیشنهاد او اضافه یا کم شده است. جملههای کردی را هم او ترجمه کرده است.
در رمان
گیسیا با راویان مختلف روبرو هستیم. این تغییر راوی دلیل خاصی داشته است؟
بله این تغییر
راوی عمدی بوده است. سعی کردهام سیر بازگشت به خویشتن گیسیا را از طریق زاویه دید
هم نمایش دهم. گیسیا زنی است که از خود واقعیاش فاصله گرفته است در بخش اول (گیسی)
راوی سوم شخص محدود است. در بخش دوم هم باز راوی سوم شخص محدود است و قسمتهایی که
بازگشت به گذشته و کودکی گیسیا است؛ راوی اولشخص میشود و گیسیا دارد سعی میکند
به سمت خودش بازگردد. در بخش سوم (گیس سیاه) بخش عمدهای از داستان را شاهو روایت
میکند (مردی که گیسیا را به ریشههایش وصل کرده است) و همینطور در این بخش گیسیا
بهطور مرتب مورد خطاب خودش قرار میگیرد. در بخش آخر (بنفشه) راوی اولشخص میشود
و گیسیا به خود حقیقیاش برمیگردد.
چه مدت
زمان نگارش گیسیا طول کشید و برای نگارش آن برنامه خاصی داشتید؟
نوشتن گیسیا حدود
نه ماه طول کشید. من یک طرح کلی در ذهنم بود. برای اینکه به نوشتن ترغیب شوم،
تصمیم گرفتم تعدادی از دوستان و آشنایانم را با داستان همراه کنم. پس یک گروه
تلگرامی درست کردم و هر شب یک پاراگراف مینوشتم. در این مدت این دوستان با صبوری
همراه من و گیسیا بودند. اتفاقات جالبی هم میافتاد؛ مثلاً دوستان در مورد داستان بحث
میکردند، اعتراض میکردند، ابراز خوشحالی میکردند، ایراد میگرفتند و...
یا یکبار فرصت
نوشتن نداشتم و اعضای گروه منتظر بودند و من گفتم: «ببخشید امشب منتظر داستان
نباشید. کارهایم مانده است.»
یکی از دوستانم
گفت: «من میآیم وهر کاری داری انجام میدهم ولی تو فقط بنویس.»
بههرحال گیسیا
را مدیون همراهی و همدلی این عزیزان هستم.
در حال
حاضر شما هم تجربه داستان کوتاه دارید و هم تجربه نگارش رمان، آینده ادبی خودتان
را دوست دارید در چه مسیری ادامه دهید؟
تمایل دارم رمان
بنویسم. رمان جهانی است با چشمانداز بیانتها. شخصیتهای رمان خیلی بیشتر از
داستان کوتاه آدم را مجذوب خودشان میکنند. برای من و دو سه نفر از دوستانم که در
نوشتن گیسیا همراهم بودند، گیسیا شخصیتی خیالی
نیست. وقتی در موردش حرف میزنیم انگار وجود دارد. انگار یکی از ماست؛ بنابراین
تمایل دارم باز همچنین تجربهای را تکرار کنم. علاوه بر این، وقتی گیسیا را نوشتم
بیشتر از قبل با ضعفهای خودم در نوشتن آشنا شدم.
از ویژگی
های قلم شما ، جملات کوتاه و گاهی متمایل به سجع دیده می شود. این امر را تحت
تاثیر کدام کتاب یا نویسنده می دانید؟
راستش نمیدانم. این تأثیر قطعاً غیرمستقیم بوده
و من چه در درونمایه چه در سبک نگارش سعی کردهام تحت تأثیر نباشم؛ ولی بههرحال
خودم هم آگاهم که تأثیر اجتنابناپذیر است و البته شاید هم بد نباشد.

بن مایه
اصلی رمان گیسیا چیست؟ به نظر شما مخاطب اصلی این کتاب چه کسانی می توانند باشند؟
بنمایه اصلی داستان
همانطور که اشاره کردم نشناختن خود و نشناختن هویت خود است و تلاش برای یافتن خود.
به نظر من هر کس میتواند مخاطب گیسیا باشد. شاید گیسیا به سبب اسمش و شخصیت اصلیاش،
داستان زنانهای به نظر برسد؛ ولی مخاطب داستان هم زنان هستند هم مردان. هویت مسئلهای
زنانه نیست هرچند که از دید یک زن به مسئله نگاه شده است و گره اولیه و اصلی
داستان، معضلی زنانه است. در عین حال داستان سه شخصیت مرد دارد. در داستان زیاد با
شهداد آشنا نمیشویم، خواستهام مخاطب خودش جاهای خالی را در مورد شهداد پر کند؛
ولی هیوا و شاهو دو شخصیت مرد تأثیرگذار در داستان هستند.
نکته بعدی اینکه تابهحال
بازخوردهای زیادی از مخاطبان گیسیا دریافت کردهام. زن و مرد و در سنین مختلف با
گیسیا ارتباط برقرار کردند؛ بنابراین نمیتوانم بگویم مخاطب خاصی دارد.
این را هم بگویم که
دخترم کتاب را به دوستش معرفی کرد و این نوجوان چهاردهساله در یک بعدازظهر صد و چهل
از صفحه از کتاب را خوانده بود و من بسیار خوشحال شدم که نوجوانان هم میتوانند
مخاطب گیسیا باشد.
ازبانوان نویسنده هم نسل خودتان آثار چه کسانی را می
پسندید و دنبال می کنید؟
سعی میکنم تا جایی
که میتوانم بیشتر آثار مطرح را بخوانم و دنبال کنم؛ ولی از همه بیشتر آثار خانم
زهرا عبدی و خانم بلقیس سلیمانی را دنبال میکنم.
شما تجربه
برگزاری کلاسهای داستان نویسی خلاق را هم دارید. در کلاس داستان نویسی بیشترین
تأکید و توصیه ای که به کارآموزان دارید، بر چه چیزی است؟
بیشترین توصیهام
به دوستان این است که بخوانند، فکر کنند و بنویسند و دیگر اینکه با دقت ببینند و
بشنوند و باز هم فکر کنند.
سخن آخر؟
سخن آخر اینکه،
فضای مجازی امکان تعامل بین نویسنده و خواننده را بیشتر کرده است و خرسندم که تابهحال
از این طریق با برخی از خوانندگان گیسیا گفتگو کردم. همچنین از شما به خاطر این
گفتگو بسیار سپاسگزارم.