وندیداد امین:
محمدرضا
طاهرنسب متولد 1359 دزفول و تحصیلکرده مقطع کاردانی هنرهای تجسمی (نقاشی) از دانشگاه
امام علی یزد است. وی نفر دوم رشته نقاشی دزفول (1381)، نفر دوم رشته مجسمهسازی خوزستان
(1382)، نفر اول نقاشی منطقه یک کشور (1383)، نفر دوم نقاشی کل کشور (1384)، نفر اول
داستاننویسی دانشگاههای کل کشور (1385) و برگزیده جشنواره ملی یزد (1378) است.
طاهرنسب
همچنین مولفِ کتابِ شعر «آفتابه شاد» است و مجموعه داستان کوتاه «رساله شیخ استروس
اویس و داسپرین» از او به چاپ رسیده است. با این نویسنده و هنرمند خوزستانی، گفتوگویی را
ترتیب دادهایم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید.
آقای
طاهرنسب گفتوگو را حول چیستی «هنر» آغاز کنیم. از دید شما هنر چیست و چه نیست؟
خُب
واقعیت این است که پاسخ به این سوال تا حدودی سخت است؛ از نظر لغوی قابلتعریف است
و اما از نظر ماهیت شناخت اثر هنری قدری سخت و مشکل؛ اما آنچه نظر بنده هست، هنر
طرح چیستی و یا چگونگی یک پدیده یا شیء یا مفهوم را مطرح میکند. این چیستی و
چگونگی و دستیابی به حقیقت شی ممکن است بهوسیله تولید یا بازتولید آنشی صورت
پذیرد و اما درصورتیکه ایده آن اثر اولین بار از سوی یک انسان متمدن شهرنشین به
اجرا درآید (خواه بهصورت عاملهای تجسمی نظیر نقاشی، مجسمه، گرافیت، ویدئو آرت،
لند آرت، کانسپت، استریت آرت، پرفورمنس آرت و...) یا در قالب دست سازهای گلی از
سوی یک انسان بدوی در
دورترین نقطه جهان، هنر است بهشرط آنکه جنبه زیباییشناسی آن اثر بر جنبه کاربردی
بودن صرف آن غالب باشد؛ اما آنچه یک شی هنری را از اصالت خارج میکند تولید انبوه
و کپیبرداری از نسخه اولیه آن اثر، بهگونهای که برای بیننده و مخاطب تبدیل به
عادت شده و از حقیقت ایده و مفهوم نو دور شود. لازم به ذکر است که اصالت اثر اولی همچنان
مثل قبل در جای خود برقرار است و نسخههای ثانویان اثر جنبه کاربردی و دکوراتیو
پیدا میکنند. وقتی با یک اثر مواجه میشویم که مشابه قبلی ندارد اولین چیزی که
بعد از زیباییشناسی اولیه آنکه شامل (کمپوزیسیون، هارمونی، رنگ و فرم) به آن
ورود میکنیم، روایت است. روایت اثر ما را به چیستی و چگونگی و چرایی اثر هدایت میکند
و تاویل بر این اساس در ذهن مخاطب شکل میگیرد؛ اما تصور کنید با اثری مواجه باشید
که مشابه قبلی آن را پیشتر بارها و بارها دیدهاید؛ هرچند این اثر ممکن است
رئالیستی و یا انتزاعی باشد؛ اما چون به تولید انبوه رسیده از جذابیت هنری آن
کاسته و تبدیل به صنعت شده. در وهله اول آنچه در مورد کیفیت آثار اهمیت پیدا میکند،
میزان خلوص آن اثر در طرح ایده و مفهوم نو است.
چه
ارتباطی میان دو نحله مانند نقاشی و ادبیات (شعر یا داستان) یافتهاید؟
نقاشی
یک زبان است؛ درست مانند شعر و یا داستان. در نقاشی به همان میزان که تکنیک و
روایت و ترکیببندی اهمیت دارد، در داستان یا شعر هم به آن پرداخته میشود. تنها
وجه تمایز آنها تفکر در باب چگونگی استفاده از زبان است. هرچند در دنیای امروز
روابط هنرها و ادبیات باهم آنقدر فشرده و به هم تنیده شده که گاهی تمیز دادن
بسیار مشکل میشود و باید دید خود پدیدآورنده چه تصمیمی برای اثر خود اتخاذ خواهد
کرد. برای مشخص شدن این بحث اجازه دهید مثالی بیاورم. فردی یک اثر خلق میکند،
آنچه شما خواهید دید یک شعر است که با قلم و رنگ بر بوم نقاشی مکتوب شده. سوالی که
مطرح میشود، این است که آیا بهصرف استفاده از ابزار رنگ و قلممو و بوم نقاشی میتوان
بهیقین گفت این اثر در حوزه تجسمی قرار میگیرد؟ اگر آن فرد اثر خود را بهعنوان
شعر در نشستهای ادبی برده و قرائت کند چه؟ اینجا ما تصمیم نهایی را به عهده آفریننده
اثر میگذاریم که او ترجیح بدهد که براثر خود نام شعر یا نقاشی بگذارد. البته ما
از میزان کیفیت شاعرانگی و یا کیفیت تجسمی صرفنظر کردیم و بنا را بر کیفیت بالای
اثر چه در حوزه شعری و چه در قالب اثر بینقص تجسمی میگذاریم. با این تفاسیر آنچه
برای شخص بنده کمککننده بوده، شناختم از مبانی هنرهای تجسمی و مکاتب هنری، ادبی است.
شایدم اگر بنا بود در حیطه سینما یا عکاسی وارد شوم باز این مبانی و استفاده صحیح
از ترکیببندی کادرها و شناخت از طولموج رنگها و نورها به یاری بنده میآمدند.
امروزه
خوزستان و بهتبع آن استانهای جنوبی چه جایگاه و پتانسیلی در حوزههای ادبی هنری
دارند؟
بر هیچکدام
از مخاطبان حرفهای پوشیده نیست که استانهای جنوبی طی دهههای گذشته نقش بسزایی
در جریانهای ادبی داشتهاند، در حوزههای تجسمی قضیه متفاوت است و باکمال احترام
به دوستانم در حوزه هنری و تجسمی استان خوزستان، باید بگویم پویایی تجسمی را برای
هنرمندان شمالی قائلم و اما برگردیم به سراغ ادبیات! به نظر من به همان اندازه که
در کوچهپسکوچهها و روستاها، نوک کوهها و تپهماهورهای جنوب جمعیتی کودک،
نوجوان، جوان یا بزرگسال را خواهید دید که به دنبال یک توپ افتادهاند، به همان
میزان ادبیات در جنوب ریشه دوانده و جزئی از رویه روزمره و زیستی جنوبیها شده؛ اما
ضعفی که طی این چند دهه باوجود خلاقیتهای بالای شاعران و نویسندگان جنوبی حس میشود
نبود دانش تخصصی کافی در حیطه فعالیت خود است. معادل عامیانهاش میشود گفت مثل. فوتبالیستهای
جنوبی تکنیکی هستند؛ اما آکادمیک نیستند، منفرد و تکرو هستند و این مساله منجر به
خنثی شدن پتانسیلها میشود بهگونهای که خیل عظیمی از شاعران و نویسندگان خوب ما
زیر دست و پای خودمان له میشوند.
از
دید شما برای موفقیت و کسب مدارج بالای هنری چه تدابیری را باید مدنظر داشت؟
پاسخ
به این سوال از سوی بنده که همیشه در حال یادگیری و کسب تجربه و آزمونوخطا هستم،
سخت است! تنها چیزی که میتوانم بگویم: هنر و ادبیات به خار کنگر شبیه هستند، چه
چیز میتواند یک آدم سالم ازنظر عقلی را مجاب به دست بردن در خارها کند؟ به نظر من
با کنکاش و زخمی شدن است که این دو نمود عینی مییابند و در راه بهتر و سریعتر
رسیدن و البته فنهای بهرهبرداری، مطالعه، مشاهده و تجربه در باب پدیدهها میتواند
ما را یاری رساند.
وضعیت
نابسامان اجتماعی چه رابطهای با تولیدات هنری و ادبی دارد؟
بهتبع
نقش جامعه چه از بُعد فرهنگی، چه مادی یا سیاسی در خلق و بروز آثار ادبی هنری اجتنابناپذیر
است. گاهی معضلات اجتماعی منجر به کشف و خلق ایدههای نو و گاه موجب راکد شدن میشوند.
یک آرتیست یا نویسنده موفق از شرایط در جهت ابدا بهره میجوید. یک نویسنده خلاق از
کلمات جنونی میسازد، پرچمی میبافد، از کلمات خمیری میسازد و جهانی را از فقر میرهاند؛
اما وقتی صحبت از تولیدات هنری ادبی سفارشی باشد بهیقین اوضاع نابسامان و آشفته
اجتماعی در میزان عرضه و تقاضا نقش قابلملاحظهای ایفا میکند. پس ابتدا باید
مشخص شود ما قرار است رابطه اثر خلاق را با شرایط جامعه بررسی کنیم یا آثار
سفارشی؟ نظر من بر این است که یک شاعر یا هنرمند حرفهای خلاق در زمان زایش اثر به
نتیجه کار فکر نخواهد کرد؛ به اینکه موردقبول واقع میشود یا خیر؟ آیا به فروش میرسد
یا خیر؟ منتقدین چه خواهند گفت؟ به این مساله توجه نخواهد کرد که در فلان منطقه
زمین زلزله یا سیل بوده، پس او مجبور به استفاده از این واقعه و رخداد در اثر خود
است. نه آنچه در لحظه خلق اثر اهمیت پیدا میکند، ضرورت خود اثر است هرچند چهبسا بهضرورت
و نیاز آن اثر، شاعر از گرانی، فقر، زلزله، سیل یا جنگ و هر چیز و مفهوم خرد و
کلان از جمله جامعهشناسی و عرفان و چیپس و پفک و دنداندرد و یا شاخه گلی در دست معشوقهای
اقتباسشده از کاراکتری در انیمیشن تام و جری یا حشرهای سبزرنگ، از همه اینها
سخن بگوید.
خودِ
شما تحت عنوان مولف چه تحلیلی از مخاطب ایرانی دارید؟
زیباییشناسی
مخاطبین ما به سمت آثار سطحی سوق پیدا کرده، این مساله میتواند نشاتگرفته از سرانه
پایین مطالعه، نبود آموزش صحیح در مراکز آموزشی و کیفیت پایین برنامهها و سریالهای
رسانهای چون تلویزیون است. تبلیغات سلبریتیهای آبکی و تظاهر به مدرنیته با خرید
چند کالا برای خانه، همه و همه ما را از اصالتها دور کرده. این روزها مخاطبان حرفهای
آثار ادبی همان شاعران و نویسندگان هستند و مخاطبان آثار تجسمی، دانشجویان و افراد
مرتبط با این حوزه. مطالب تخصصی ما در حوزه ادبیات و هنر چند دهه پیشتر تنظیم
شدند و آنگونه که باید بروز رسانی نشدند پس میتوان حدس زد حتی اگر مخاطب ما مصمم
به مطالعه، یادگیری و فهم آثار معاصر باشد، باز عملا با اطلاعات و دانش قدیمی و منسوخشده
راه بهجایی نخواهد برد. برای همین است که مخاطبان امروز ما با آثار نویسندگان،
شاعران و هنرمندان ما ارتباط پیدا میکنند؛ اما در مواجه با آثار معاصر گیج و سردرگم
هستند.
روند
و راهبرد جشنوارهها، مسابقات و نشستهای فرهنگی کشور را مناسب یافتهاید؟
متاسفانه
فاصله رده سنی افرادی که برای داوری جشنوارهها دعوت میشوند با شرکتکنندهها
بسیار است و این فاصله موجب میشود تا داورها که غالبا تجربهگراهای چند دهه پیشتر
هستند، بر اساس فاکتورهای دوران خود دست به ارزیابی آثار زنند و در این میان غالبا
آثار با نگرشهای نو و خلاق کنار گذاشته شوند. صرفنظر از باندبازیهای خُردسالانه
در جشنوارهها.
برای
نسل جوانتر بهویژه علاقهمندان حوزههای فرهنگی و هنری چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
فکر نمیکنم
آنقدرها پیر شده باشم که موعظه و پند و اندرز کنم؛ اما اگر قرار است دوستانی بهصورت
جدی وارد حوزه فرهنگی و هنری شوند، پیشنهاد میکنم ابتدا با خودشان صادق باشند. راههای
زیادی برای دیده شدن، معروفیت و یا تخلیه روحی و جسمی وجود دارد که نیاز نیست آدم
خودش را بهزحمت بیندازد و دردسر تراشی کند. مثلا میشود تمرین کرد، زبان را
چسباند به نوک بینی یا میشود با اندک تلاش و اقبال در یکی از میلیونها مورد انجامشده
و نشده رکوردی در گینس ثبت کرد، میشود بهعنوان کوتاهترین، بلندقامتترین،
زیباترین، بامزهترین، زشتترین، غمگین یا شادترین آدم روی زمین کاری متفاوت با
سایرین کرد و شناخته شد؛ اما ادبیات و هنر در هر شاخهاش باید در سلامت بماند تا از گزند و فساد ایمن باشد. هنر و
ادبیات ریاضت میطلبد، مطالعه و زحمت طاقتفرسا میخواهد، با چند عکس گرفتن با چند
پیشگام توفیقی حاصل نمیشود.
سخن
پایانی؟
از
همین رسانه به نمایندگی از مولفان و هنرمندان از نمایندگان مجلس میخواهم در
راستای رفع نقیصهها و اعمال قوانین شفافتر و تعیین مجازات سنگینتر برای متخلفین
در آییننامه حمایت از حقوق مولفان، اقدام کنند تا هنرمندان، محققان، مولفان در
امنیت روانی بیشتر بتوانند دست به خلاقیت و نشر بزنند.