|
سیدقاسم یاحسینی
یکی از زشتترین،
هولناکترین
و منفورترین و در عینحال
شرمآورترین ماجراهای
تمدن و حیات بشری، موضوع برده و بردهداری
است. این موضوع در تاریخ حیات اجتماعی بوشهر نیز صادق است. تاریخ بردگان در بوشهر هنوز
بهطور کامل و جامع
نوشته نشده و فکر میکنم
به این زودی نیز نوشته نشود. هرچند بهطور
جسته و گریخته، مطالعات اندک و پراکندهای
در این بار صورت گرفته است. سالها
پیش خانم ونسا مارتین، محقق انگلیسی، در کتاب ارزشمند «عهد قاجار؛ مذاکره، اعتراض و
دولت در ایران قرن سیزدهم»، بخشی از کتابش را به قصه یکی از همین بردگان بوشهری اختصاص داد.
این کتاب به قلم
شیوای زندهیاد
حسن زنگنه به فارسی
ترجمه و از سوی انتشارات ماهی طبع و منتشر شده است. همچنین مرحوم زنگنه سالها قبل کتابی درباب بردگی در خلیج فارس
(اعراب و تجارت برده در دریای پارس، 1383) ترجمه و جمعآوری کرد که در آن کتاب نیز اشاراتی بهوضعیت بردگان در بوشهر کرده است.
چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه خوشمان بیاید و یا خوشمان نیاید، پیشتاز
مبارزه با بردگی در تاریخ عصر قاجار در منطقه خلیج فارس و بوشهر انگلیسیها بودند. انکار نمیتوان کرد که آنها در راستای مبارزه با
بردهداری
در بوشهر و خلیج فارس، اهداف استعماری دیگری نیز دنبال میکردند، اما هرچه بود، این انگلیسیها بودند که برای نخستینبار پرچم مبارزه
با نظام و سیستم بردهگیری،
بردهفروشی،
حمل و نقل برده و بردهداری
را در بوشهر ممنوع اعلام کردند. اگر روزگاری محقق انگلیسیدانی به آرشیو و اسناد وزارت خارجه بریتانیا
و ایندیا آفیس، مربوط به کنسولگری
انگلستان در بوشهر، مراجعه کند، با انبوهی از اسناد درباب مبارزه با بردگی و بردهداری مواجه خواهد شد. شمار این اسناد چنان
است که میتوان برپایه آنها
تحقیق پُر و پیمانی را سامان داد. به امید آن روز و پیدا شدن آن محقق!
چند روز پیش دوست محقق و نکتهسنج؛ آقای علیرضا مظفریزاده از طریق فضای مجازی، سندی منتشرشده
از کتاب اسناد کارگزاری انگلیس در بوشهر برایم ارسال کرد که من تا امروز متوجه آن سند
نشده بودم. کتاب «اسناد کارگزاری بوشهر» کتابی است که به کوشش دکتر مرتضی نورایی گردآوری و تدوین
شده و در سال 1385 از سوی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و بنیاد ایرانشناسی شعبه استان بوشهر طبع و منتشر شده
است. کتابی است ارشمند و حاوی اسنادی خام برای تدوین تاریخ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی
بوشهر در عصر قاجار.
سند
مورد نظر ما، مربوط به تاریخ
26 رمضان 1331هجری قمری/ 29 اگست 1913 میلادی است؛ یعنی حدود یک سال قبل از شروع جنگ
جهانی اول در اروپا و دو سال پیش از اشغال بندر بوشهر در خلال جنگ بینالملل اول از سوی قشون انگلیس. برپایه همین سند کوتاه، تاریخ
تلاش یک زن برده، اسیر در بوشهر، برای کسب رهایی و آزادی را میتوان بازسازی کرد! هر چند اول و آخر داستان
این کنیزکِ سیاه پوست بر ما مجهول است!
تصور کنید که دختر یا زنی سیاهپوست بردۀ یکی از اشراف بوشهر بوده است.
میدانیم که اشراف
و تجار بوشهری در خانۀ خود برده داشتند. آنان براساس عُرف و شرع میتوانستند حتی بدون رضایت بردگان زن با آنان
بخوابند و آمیزش جنسی داشته باشند. امری که تقریباً شایع بود. من در کتاب «سدیدالسلطنه
و مطالعات زنان در خلیج فارس»، بهشمهای از این رفتار با زنان برده و چرکسی
(سیاه پوست و سفیدپوست) در بوشهر اشاره کردهام.
اسم قهرمان داستان کوتاه و ناتمام ما «سعیده» است. سعیده فرزند مبروک
بوده است که خودش نیز احتمالاً برده و غلام بهشمار میرفته است. در بوشهر عصر قاجار نظام بردهداری خانگی حاکم بوده است؛ یعنی بردگان
در خانه اشراف و تجار مشغول انجام کار و وظایف خانگی بودند. حتی روحانیون و مجتهدان
برجسته بوشهری نیز کنیز و غلام داشتند. همچنین از آنان بهعنوان کارگر و ابزار جنسی نیز بهطور وسیع استفاده میشده است.
زنان و دختران برده را در بوشهر «کنیز» مینامیدند. اگر برده دختر بود، او را «کنیزک»
مینامیدند. برده
اگر مرد بود او را غلام و در گویش بوشهری «غلوم» مینامیدند. همچنین برخی از بردگان مرد را
با تحمل درد و شکنجه بسیار از مردی انداخته و به اصطلاح «خواجه» میکردند. در فرهنگ عامیانه بوشهر بهچنین مردان خواجه شدهای «خاله» گفته میشد. بوشهریهای سالخورده هنوز نیز با اسامی «عباس خاله»،
«محمود خاله» و «کریم خاله» آشنا هستند! برخی از این «خالهها» حتی تا بعد از انقلاب نیز زنده، اما
سالخورده بودند.
سعیده بنت مبروک در منزل یکی از اشراف یا تجار اسیر و برده بود. نمیدانیم دختر بود یا زن؟ ظاهراً بردهزاده هم بوده است، زیرا پدرش نیز برده بوده
است. آیا صاحب و آقای خانه با سعیده مراوده و کُنش و روابط جنسی هم داشته است؟ بعید
نیست و بسیار محتمل است که سعیده نیز بسان دهها دختر و کنیز برده دیگر، در بوشهر دچار
چنین سرنوشت شومی شده باشد.
بردگان در بوشهر چندان رام و آرام و مطبع هم نبودند، اما بهتعبیر آنتونیو گرامشی، هژمونی فرهنگی و
اجتماعی چنان قوی بود که اعتراض و ناآرامی آنان یا خیلی زود سرکوب و یا نادیده گرفته
میشد. بردگان ناچار
بهبردگی تن و رضا
میدادند، زیرا چاره
دیگری نداشتند. دستگاه تبلیغات بهظاهر
مذهبی نیز از همان کودکی در ذهنشان چنین القاء کرده بود که سرنوشت، تقدیر و پیشانی
نوشت آنان از هنگام تولد، بردگی بوده است! نوعی هژمونی فرهنگی!
سعیده اما دختر/زنی چموش بود. نمیتوانست تن بهبردگی و اسارت بدهد. میخواست رها باشد و سرنوشتش را خودش رقم بزند.
تبلیغات و القائات سنتی/مذهبی محیط و هژمونی فرهنگی در او چندان کارساز نبود. او کنیزی
رام و آرام نبود و بهیک
ابزار جنسی صرف تبدیل نشده بود. حتماً با خود میاندیشید که خدا او را آزاد آفریده و چرا
نباید مثل دخترها و زنان صاحبش، دختر/زنی آزاد نباشد؟
شاید در منزل صاحب بردهدارش
مورد ظلم و بدرفتاری نیز قرار گرفته و طعمه هوسهای جنسی فلان تجار و مالدار نیز قرار گرفته
بود. سعیده دچار سه نوع تبعیض بود: 1) زن بود. 2) کنیز بود و 3) سیاه بود؛ یعنی زنی
دچار تبعیضهای
سهگانه مضاعف!
آندیشه آزادی و رهایی از ظلم و وضع موجود، سعیده را بر آن داشت که فکری
برای آزادی خودش بکند! چیزی که چندان در دیگر کنیزکهای بوشهری رایج نبود. نمیدانیم از کجا شنیده بود که کنسولگری بریتانیا
در بوشهر با کنیز و غلامداری
مخالف است و بردگان را آزاد میکند.
چه کنیزها و چه غلامها
را!
بوشهریها
از دیرباز کنسول انگلیس را «بالیوز» و کنسولگری را «بالیوزگری» و شخص کنسول را «صاحب
بالیوز» مینامیدند.
من حدود بیست و چند سال قبل، در یکی از سفرهایی که دوست عزیزم دکترویلم فلور به بوشهر انجام داده و در هتل دلوار مقیم بود،
از او درباره واژه بالیوز و بالیوزگری پرسیدم. به من گفت که کلمه بالیوز، واژهای است هلندی به معنای کنسول. چون هلندیها نخستین ملل اروپایی بودند که در بوشهر
کنسولگری تأسیس کردند، مردم بوشهر بهتبعیت
از هلند، به کنسول
هلند در بوشهر «بالیوز» و مکانی که ساکن آن بود «بالیوزگری» گفتند. بعدها نیز که انگلیس
در بوشهر کنسولگری تأسیس کرد، این نام بر او نیز اطلاق شد.
نمیدانیم
سعیده سواد خواندن و نوشتن داشته و یا نه؟ میدانیم که برخی از بردگان، در خانۀ بردهداران بوشهر سواد خواندن و نوشتن یاد میگرفتند و حتی برخی از آنان به بانوی خانه تبدیل میشدند. موردی که دهها سال پیش فرضاً برای کنیز چرکسی حاجیمهدی ملکالتجار بوشهری، در اوایل دهۀ 1300 هجری
قمری اتفاق افتاده بود. ملکالتجار
بوشهری 10 کنیز چرکسی را در سفر به استامبول خریده و با خود به بوشهر آورده بود. یکی
از این کنیزها، چنان در خانه و قصر ملکالتجار،
واقع در منطقه ییلاقی نشین ریشهر، رشد کرد که به بانوی اول قصر مبدل شد. این ماجرا را حاجیمحمدعلی پیرزاده نائینی که در صفر سال
1304هجری قمری/ نوامبر 1886 میلادی به¬بوشهر سفر کرده و گذرش به قصر ملکالتجار در ریشهر افتاده بود، در جلد اول
سفرنامه خود ذکر کرده است. این سفرنامه را حافظ فرمانفرمائیان در سال 1342 تصحیح و
از سوی انتشارت دانشگاه تهران منتشر کرده است. سفرنامه دو جلد است و حاوی اطلاعات ریز
و درشت خوبی درباره وضعیت بوشهر در سالهای
نخستین قرن چهاردهم هجری است.
سعیده اگر هم سواد خواندن و نوشتن نداشت، بهفردی با سواد متوسل شد و از او خواست تا
مکتوبی (به قول بوشهریهای
قدیمی «خط») برای کنسول (بالیوز) انگلیس در بوشهر بنویسد و شخص کنسول (صاحب بالیوز)
را از حال و روز تیره و سیاهش آگاه کند، تا فرمان رهایی او را صادر کند.
در فقه اسلامی به آزاد کردن برده «عتق» گفته میشود. «عتق» یعنی رها و آزاد کردن برده،
چه زن باشد و چه مرد. (در کتاب مشهور «لُمعه دمشقیه» نوشتۀ شهید اول بابی در همین باره
وجود دارد با عنوان «کتاب عتق»، نگ: ترجمه کتاب لمعه؛ دورۀ فقه امامیه، ترجمه، دکترعلیرضا فیض، دکترعلی مهذب، انتشارات دانشگاه
تهران، 1394، دو جلد).
بههرحال
هرطور بود، نامه نوشته و تحویل کنسولگری انگلیس در محله کوتی بوشهر شد. چطور این نامه
نوشته و چگونه بهدست مقامات کنسولگری بریتانیا در بوشهر رسید را نمیدانیم. اما میدانیم که حوالی رمضان سال 1331هـ.ق. مقامات
کنسولگری بریتانیا در بوشهر مطلع شدند که کنیزی بهنام سعیده فرزند مبروک در منزل یکی از اهالی
بوشهر بهبردگی
گرفته شده و تقاضای رهایی از بند بردگی را کرده است.
بلافاصله تلاش برای آزادی سعیده آغاز شد. در آن زمان ظاهراً کنسول بریتانیا
در بوشهر، کلنل سر پرسی کاکس، حضور نداشت و در بوشهر نبود. از این روی نایب اول کنسول،
کاپیتان بردوُد، دست بهقلم
شد و نامه محترمانهای
به نمایندگی وزارت
امور خارجه ایران در بوشهر (کارگزاری بوشهر که در آن تاریخ بر عهده میرزا احمدخان مسعودالسلطان
بود) نوشت و خواهان آزادی فوری سعیده از بردگی و کنیزی شد. در این وقت، حکمران بوشهر
محمدعلی موقرالدوله، برادر مسعودالسلطان بود.
براساس تنها سندی که در اختیار ماست، ما فقط تا اینجای ماجرا مطلع هستیم
و چنان که پیش از این هم گذشت، اول و آخر داستان تلاش سعیده برای رهایی و آزادی، برای
ما روشن و مشخص نیست. متن آن سند تاریخی، که در صفحه 123 کتاب «اسناد کارگزاری بوشهر»
طبع شده، چنین است:
«سند 174ـ بالیوزگری و جنرال قنسولگری انگلیس
[به نمایندگی وزارت امور خارجه ایران ـ بوشهر]
بوشهر 26 رمضان 1331[هـ.ق.] مطابق 29 اگست 1913[م]
معظمِ دوستِ مشفقِ محترمِ مهربان. محترماً تقریر یک کنیز مسمات سعیده
بنت مبروک که به این بالیوزگری ملتجی شده و استدعای عتق کرده است، انفاد خدمت میدارد. چون معلوم میشود که مشارالیها .
فرصت را مغتنم شمرده احترامات فایقه خود را نسبت به آن معظم دوست محترم
تجدید می¬نماید.
[امضا........] کپتان بردوُد
نایب اول بالیوز و قنسول دولت بهیه انگلیس مقیم بوشهر
(در غیاب جناب بالیوز صاحب).
در گزارشهای
سالانه کنسولگری انگلیس در بوشهر، ترجمه استاد کاوه بیات، بارها ذکر شده که در فلان
سال، فلان تعداد برده شناسایی و آزاد شده است. شاید سعیده نیز یکی از آن بردگان بوده
باشد. شاید!
بقیه ماجرای سعیده را نمیدانیم!
آیا آزاد شد؟ چگونه آزاد شد؟ واکنش صاحب آن کنیز چه بود و آیا مقاومتی هم انجام داد
یا نه، به آسانی تسلیم شده و فرمان عتق سعیده را صادر کرد؟ سعیده پس از آزادی چه کرد؟
آیا در بوشهر ماند؟ اگر نماند، کجا رفت؟ پس از آزادی ازدواج کرد؟ با چه کسی؟ فرجام
کارش چه شد؟ اینها
پرسشهایی
است که برای آنها
پاسخی نداریم. تاریخ، پُر است از چنین قصههای ناتمام و نیمه روایت شده!
ماجرای سعیده برای رهایی از این منظر بهنظر من در تاریخ جنبش زنان و بردگان، این
حاشیهنشینان تاریخ بشریت و بوشهر، مهم است که بهصورت فردی و اتمیزه، روایت یک رهایی از
اسارت و کنیزی است. اگرچه این حرکت فردی در بوشهر به جنبش عمومی، حتی در میان کنیزهای
اسیر بردگی در بوشهر، تبدیل نشد و منجر به رهایی دیگر زنان و بردگان کنیز در این بندر
نگشت، اما سند و مورد جالب و قابل توجهی است در عصری که در مغرب زمین، زنان پیشرفتهای بسیار زیادی کرده بودند و در آستانۀ
کسب حق رای و حتی سفارت و وکالت مجلس بودند.
یک مقایسۀ تطبیقی نشان میدهد
که وضعیت بردگان در بوشهر چطور بوده و وضع زنان در دیگر کشورها، تا چه ساحت-هایی پیش
رفته بوده است. اگر بخواهم ترمینولوژی هانا آرنت، در کتاب درخشان «انقلاب»، را بهکار گیرم، فرق است بین «رهایی» و «آزادی».
و بهقول
آیزایا برلین «آزادی از...» و «آزادی در...». در مرحله رهایی (آزادی از...)، کنیزک
بوشهری تلاش کرده تا از بند اسارت رها شود. از قید کنیزی بیرون بیاید؛ اما در مرحلۀ
آزادی در، زنان غربی کوشیدند تا حق برابر با مردها به¬دست آورده و به حقوق برابر برسند.
آیا صحیح است تلاش و تکاپوی سعیده کنیزک بوشهری را با زنان معاصرش در
مغرب زمین از جمله کسانی چون رُزا لوکزامبورگ، کلارا زتکین، اِما گلدمن و یا آلکساندرا
کولونتای مقایسه کرد؟
خیر! هرگز! اما برای ایجاد یک چشمانداز جهانی و فهم تطبیقی شکاف در وضعیت
فلاکتباری
که زنان در بوشهر داشتند با مطالبات زنان اروپایی، گوشه چشمی مقایسهای البته روشنگر و راهگشاست. قصه زندگی سعیده، نمونهای است از روایت صدها کنیز و غلام بردهای که در بوشهرِ عصر قاجار زندگی میکردند. اکثر آنان هژمونی فرهنگی ـ ذهنی
نظام بردهداری
را پذیرفته، تن به بردگی
اجباری داده و تلاشی برای آزادی خود نکردند. اما بودند کنیزهایی مثل سعیده، که تن به کنیزی ابدی ندادند، از چهارچوب گفتمان وضع
موجود بیرون پریده، برای رهایی کوشیدند و سرانجام نیز آن را بهچنگ آوردند. بهیاد داشته باشیم: آزادی گرفتنی است نه دادنی!
(از استاد ارجمند علیرضا مظفریزاده که متن این سند را برایم ارسال کرد
و همچنین تلفنی برخی راهنماییها
ارائه داد صمیمانه متشکرم. خداوند اجرشان دهد).