گزارش ص 10
محمد مذکوری، تاریخ مستندی را روایت کرده است؛
«دبیزه بلوکات»؛ اثری باارزش در برهوت کتابهای
اسنادی محض
سیدقاسم یاحسینی
مطالعات بوشهرپژوهی دچار یک کمبود شدید سندی است. با وجودی
که صدها کتاب در چند دهۀ اخیر درباب موضوعات مختلف و متنوع بوشهرپژوهی، در اشل
گسترده آن چاپ و منتشر شده است، شمار کتابهای اسنادی محض بسیار کم و
محدود است و شاید از انگشتان یک دست نیز تجاوز نکند. در چنین چشماندازی است که ارزش کار محمد مذکوری، پژوهشگر، مورخ و کوشاگر اهل بندرریگ و
کتاب «دبیرۀ بلوکات» او مشخص میشود. کتابی حاوی 139 سند که
غالب آنها از آرشیو وزارت امور خارجه استخراج، بازخوانی،
تصحیح و چاپ شده است. مشخصات کتاب چنین است: محمد مذکوری، دبیرۀ بلوکات؛ اسنادی از
بلوکهای لیراوی، حیاتداود، رود حله و انگالی 1255 تا 1339 قمری/ 1218 تا 1300
شمسی، نشر هلیله، چاپ اول، بوشهر 1402.
آقای مذکوری در مقدمۀ کتاب، مطالب خوب و قابلقبولی درباب
سندپژوهی و ارزش اسناد چاپ کرده و خواندنی است. من در این مجال بسیارکوتاه، حتی
قصد معرفی اجمالی این کتاب و سندهای منتشر شده در آن ندارم. فقط میخواهم توجه
محققان و مورخان محلی را به دو سند درباب زنان در بوشهر عصر قاجار جلب کنم که برای
نخستینبار در این کتاب منتشر شده و یکی از آنها اهمیت فوق العادهای از منظر تاریخ
اجتماعی، تاریخ از پایین، تاریخ هجوم قوای انگلیس به جزیرۀ خارک و همچنین تاریخ
فواحش و فحشاء دارد.
سند اول، مربوط به قتل یک زن است، دختر احمد قصاب، به دست پسر
شوهر آن زن. متن سند این است: «استخراج تلگراف رمز از بوشهر. به توسط مفتاح
السلطنه حضور مبارک حضرت مستطاب وزارت پناهی، روحی فداه.
در بندرریگ که از توابع بوشهر است، حاجیمراد نام با دختر
احمد قصاب بوشهری تجدید فراش کرده، پسر حاجی مراد بعد از آبستن شدن زن پدر آن ضعیفه
را با گلوله هلاک میکند. خانهزاده، محمدعلی 18 رجب 1319[هجری قمری]
[حاشیه نامه]: جناب اشرف اتابک
اعظم، حکم و قراری که لازم است صادر کرده، احقاق حق نمایید.» ص159.
گزارش هیچ موضوع برجسته تاریخی ندارد! اما اگر از منظر
جامعه شناسی تاریخی و مطالعات زنان به آن نگریسته شود، حاوی چند موضوع جالب است: 1-
ثبت نام احمد قصاب بوشهری. ما بهدلیل
غلبۀ نخبهگرایی و نداشتن تاریخ اجتماعی و تاریخ از پایین، اطلاع چندانی از نام و
نشانی اصناف و حرفه در بوشهر عصر قاجار نداریم. نام احمدقصاب بوشهری که در بوشهر
مغازه قصابی داشته، از این منظر جالب است.
2- روابط خانوادگی بین اهالی
بوشهر و بندرریگ و دادن دختر به هم نیز از دیگر نکات قابلملاحظه در تاریخ اجتماعی
و مناسبات بوشهر و بندرریگ است.
3- گزارش قتل زن که از معدود
اسناد برجای مانده در این باب است. قصه ساده است و تکراری: مرد و پدری در فقدان یا
فوت همسر اول، از بندرریگ به بوشهر رفته و دختر یک قصاب را به عنوان زن دوم به
همسری میگیرد. زن آبستن شده و همین موجب خشم فرزند همسر اول شده و او زن بابای
آبستن خودش را با گلوله به قتل میرساند. قصه عادی است، اما بهدلیل
ساختار مردسالارانه تاریخنگاری و سیطرۀ «تاریخ مذکر»، بر کل روایات و اسناد تاریخی
این دیار در عهد قاجار، همین یک سند نیز مغتنم است و برای پژوهشگران مطالعات زنان
در بوشهر ارزشمند!
4-مهمترین موضوع، بافت ساختار مردسالارانه سند و «حرفهای ناگفته» بینالسطور است!
نام پدر دختر، احمد و اسم شوهر آن دختر، حاجیمراد در سند قید و ثبت شده، اما اسم
دختر که فعل قتل روی او صورت گرفته، نیست! چرا؟ همه میدانیم که در عصر قاجار، نام
بردن از اسم دختر و زن، نوعی تابو بود و حرمت داشت. حتی در مواردی مشاهده شده که
روی سنگ قبر زنی یا دختری نیز نام شوهر یا پدر متوفی قید شده است، مثل موردی روی
سنگ قبری در تنگستان اهرم که بهجای نام زن متوفی، «عیال زایرغلام» آمده است! (نگ:
حیدر قائدی، کنکاشی در تاریخ اهَرم و حاکمیت قائدان چهاردهتا (1248ـ1148هـ.ق.)، نشر هامون، چاپ اول، دشتستان/برازجان 1402، ص33)
5- همین یک سند در مواردی چون
«تاریخ روزمره» و حتی «تاریخ خشم» نیز قابل توجه و ملاحظه است.
6- قتل به وسیلۀ گلوله آن هم
قتل یک زن آبستن نیز فینفسه قابل اعتناست!
اما سند دیگری که از نظر من بسیار ارزشمند و قابلتوجه است،
سندی منحصربهفرد درباب دوران اشغال جزیرۀ خارک در سال 1273هجری قمری 1856 میلادی
است. آگاهی ما از عملکرد انگلیسیها در ماجرای اشغال جزیره
خارک در خلال هجوم قوای نیروی دریایی انگلیس به جزیره خارک در عهد ناصری فوقالعاده کم و ناچیز است. البته خوشبختانه به تازگی به همت محقق و مورخ خارکی،
بخشی از خاطرات شفاهی و مکتوب نشده همراه با اسناد و مطالب منابع انگلیسی در این
باب برای نخستینبار روایت شده که در جای خود جالب و قابل اعتناست. (نگ: سیدحسن
رضوی، تاریخ جزیره خارک، نشر هلیله، چاپ اول، بوشهر 1402.)
اما سند مندرج در کتاب دبیرۀ بلوکات از رنگ و لون دیگری
است. در بخشی از این سند بودن تاریخ آمده است: «... فرستاده معاودت نموده و خبر
آورده که حضرات انگلیسیها مداخله در امور داخلۀ [جزیره] خارک مینمایند، از خودشان کدخدا تعیین کرده، پلیس مُسطر و عملۀ پلیس چنانچه در بوشهر
داشته، در آنجا نیز دارند و در جای عَلَمِ [پرچم] دولت علّیه، عَلَم دولتی خود را
برپا می دارند، سهل است، تخلیۀ پلیس و بعضی زنهای... از اهل شیراز و دشتی در آنجا است...» (ص 65، تأکید از من است).
اگرچه در این سند فقط رمزگونه و فقط در چند کلمه به وضعیت
زنان فاحشه ایرانی اهل شیراز و منطقۀ دشتی، در استان بوشهر، به جزیرۀ خارک برای نیروهای
نظامی مستقر انگلیسی در این جزیره شده و
حتی مصحح محترم نیز کلمه حساس و تابو شده را در متن بازخوانی سند خالی گذاشته و جای
آن [...] آورده است، اما همین چند کلمه، برای محققان مطالعات زنان در بوشهر و خارک
عهد قاجار بسیار ارزشمند و قابل ارجاع است.
تاریخ فواحش در بوشهر عهد قاجار، وضعیت آنان، پراکندگی
جغرافیایی، مهاجرت آنان از این نقطه به آن نقطه و مناسبات جنسی آنان با قوای بیگانه،
از آن دست موضوعات بسیار جالب تاریخی است که ما حتی یک کلمه نیز دربارۀ آن نمیدانیم.
بر اساس همین چند کلمه میتوان بخش کوتاهی از آن قصۀ بلند
را چنین بازنویسی و بازنگاری تاریخی کرد: «بهدنبال هجوم نیروی دریایی بریتانیا به
بوشهر در عصر ناصری و به سال 1273هـ..ق/ 1856م.، نیروهای نظامی انگلیسی که بر کل
مقدرات مردم خارک مستولی شده بودند، برای خاموش کردن آتش شهوت خود، از زنان فاحشۀ
ایرانی استفاده میکردند. بخشی از این زنان را از شیراز آورده و بخشی را نیز از
منطقۀ دشتی در استان بوشهر، تأمین میکردند. همین گزارۀ کوتاه، از منظر تاریخ از
پایین، تاریخ فواحش و تاریخ روزمرۀ خارک در مقطع اشغال از سوی قوای انگلیس بسیار
قابلتوجه و اعتناست.
سومین سند، تلگراف چند تن از علما و روحانیون بوشهر در
واکنش به بازداشت و تبعید لیسترمان کنسول آلمان در بوشهر به همراه یک تاجر شرکت
وانکهوس و همسر او در اواخر ماه مبارک رمضان 1333قمری است. در بخشی از این تلگراف
آمده است: «... دیشب هم سه ساعت از نصف شب گذشته، مأمورین کنسولگری انگلیس با عدهای
سپاهی همراهشان کنسولگری شیراز [و] تاجر لمانی را احاطه، کنسول و تاجر و عیال او
را در نهایت بیرحمی گرفته به کشتی فرستادند.» (ص 295). یکی از امضاکنندگان این
تلگراف، آیتالله سیدعبدالله مجتهد موسوی بلادی بوشهری بوده که مصحح گرامی آن را
«الاحقر عبدالله الموسوی ملاری» خوانده و ثبت کرده است، حال آن که این «ملاری» باید
«بلادی» باشد. به همین خاطر نیز در بخش «رجالشناسی»، (صص 374ـ 353)، آخر کتاب که
افزودۀ مصحح است، هیچ نام و نشانی از آیتالله بلادی نیست! به هر حال برای دوست
پژوهشگر محمد مذکوری آرزوی توفیق روزافزون دارم و امیدوارم شاهد انتشار «دبیره»های
ارزشمند دیگری از وی باشیم.