بامدادجنوب- سیدعلی موسوی: پس از اینکه حدود 10 روز پیش مصر و عربستان با یکدیگر توافق ترسیم خطوط دریایی امضا کردند و ریاض به وکیلی برای اجرائی کردن تعهدات صلح مصر در قبال رژیم اشغالگر اسرائیلی با تضمین امنیت، آزادی کشتیرانی تجاری و جنگی از مسیر تنگه «تیران» تبدیل شد؛ امنیت ملی اعراب در این تنگه سقوط کرد.
تمام شواهد و قرائن حاکی از آن است که عربستان خواستار امضای توافق ترسیم مرز دریایی با مصر شده است تا اینکه بهای آنچه ریاض در قبال بازپسگیری حاکمیت بر این دو جزیره پرداخت میکند بسیار سنگینتر از باقی ماندن آنها خارج از حاکمیتش باشد و هم اینکه حاکمیت بازپسگرفته شده عربستان بر این دو جزیره حاکمیتی مشارکتی با رژیم اشغالگر اسرائیلی ترسیم مرزها باشد.
در یازدهم آوریل سال جاری در عنوان اصلی روزنامه «الاهرام» در هشت ستون با خط قرمز نوشته شده بود: «تعهدات مصر به توافق آشتی درباره آزادی کشتیرانی در خلیج عقبه به عربستان منتقل میشود» تفسیری برای این موضوع وجود ندارد مگر اینکه تنگه تیران در سمت شرق از سوی تل آویو گسترش پیدا کرده تا مرزهای امنیت رژیم اشغالگر به سواحل غربی در خلیج فارس منتقل شود تا اینگونه تضمینهای عربستان به تضمینهای مصر، اردن و امریکا برای آزادی کشتیرانی در خلیج عقبه، در دریای سرخ از طریق بابالمندب تا اشغال فلسطین در سال 1948 افزوده شود.
آیا اصلا هیچ تفاوت بنیادی در این وجود دارد که دو جزیره تیران و صنافیر واقع در بین خلیج عقبه و دریای سرخ تحت حاکمیت مصر یا عربستان باشد تا زمانی که نه مصر و نه عربستان نمیتوانند بدون پیشتازی رژیم اشغالگر اسرائیلی، حاکمیت ملی بر این دو جزیره داشته باشند. این اشغال راهبردی آبهای عربی از سوی اسرائیل از زمان اشغال فلسطین درباره آن سکوت شده است. توافق مصری و عربستانی در سفر «سلمانبن عبدالعزیز» پادشاه عربستان که هر دو طرف آن را تاریخی توصیف کردند چیزی جز پوششی برای این نفوذ اسرائیلی به امنیت عربی نبود؛ این سر و صدای رسانهای درباره اینکه مالکیت این دو جزیره متعلق به مصر است یا عربستان بیفایده بود چون در واقع اراضی عربی است که تحت اشغال اسرائیل است و تحت حاکمیت هیچ کشور عربی نیست بلکه فقط از شلاق مصری-مصری و سعودی-مصری خارج شد تا اینکه شهر امالرشراش در راس خلیج عقبه برسد شهری که در دهم مارس 1946 پس از کشتن تمام حامیان مصری آن اشغال شد.
تاکنون؛ نه طرف مصری و نه سعودی آنچه که «موشه یعلون» وزیر جنگ رژیم اشغالگر اعلام کرده با این مضمون که تضمینی سعودی به مصر درباره تعهد عربستان به بندهای صلح مصر با تلآویو در سال 1979 دریافت کرده، تکذیب یا تائید نکردهاند بلکه حتی «عادل الجبیر» وزیر خارجه عربستان در روزنامههای مصر اعلام کرده به تعهدات مصر در این زمینه پایبند است، از جمله آنها استقرار نیروهای بینالمللی بر جزیرهها بدون مذاکرات است، زیرا ریاض با تلآویو مذاکره نمیکند.
خلاصه اینکه توافق ترسیم مرزهای مصری-عربستانی بدون توافق قبلی رژیم اشغالگر و حامی آن امریکا ممکن نیست، بهرغم انتقادات ملی و مردمی عربی برای «طرح صلح عربی» که سازمان اجلاس سران عربی در سال 2002 به اجماع در بیروت آن را تصویب کرد این طرح در اصل در رحم عربستان زاده شد و ریاض قابلهای است که میتواند آن را نجات دهد، اگرچه زنده باشد؛ عربستان این طرح را بدون توافقات از یک کشور حامی «ائتلاف صلح» عربی با رژیم اشغالگر به بخش عملی تعهدات این ائتلاف در قبال رژیم اشغالگر منتقل نکرد درست شبیه همان کاری که در ترسیم حدود مصری-عربستانی انجام داد.
قبل از این توافق، کشتیهای تجاری و ناوهای جنگی رژیم اشغالگر در تنگه تیران جولان میدادند و اینها از سمت غرب بهدلیل پیمان صلح با مصر در حمایت بودند اما در سمت شرق کشورهایی عربی بودند که طبق دیدگاهی نظر در حالت جنگ با رژیم اسراییل بودند و این توافق ترسیم مرزهای دریایی مصری و عربستانی این تهدید نظری را از بین برد تا کشتیرانی نظامی و غیرنظامی رژیم اشغالگر در این تنگه در غرب و شرق مطمئن باشد.
حل کردن مساله تیران فقط بهخاطر باز کردن این تنگه به روی رژیم اشغالگر بود؛ در اینجا دور بودن اردن از مشارکت در این مساله و اینکه هیچ درخواستی از این کشور برای مشارکت در مشخص کردن سرنوشت حاکمیت تیران و صنافیر نداشته، جلب توجه میکند؛ عوامل مشارکت اردن همان عوامل مشارکت رژیم اشغالگر هستند بلکه قویتر، قدیمیتر. این تنها به این دلیل نیست که خلیج عقبه نامی اردنی دارد بلکه برای اهمیت راهبردی باز بودن کشتیرانی دریایی اردن به روی دریای سرخ بهعنوان تنها ورودی دریایی این کشور به آبهای بینالمللی است، اینکه تنها ورودی دریایی امتیازی انحصاری برای اردن است نه رژیم اشغالگر که ساحلی طولانی در دریای مدیترانه دارد اما در صحنه فلسطین، هرگونه افزایش تسلیم عربی به دیکتههای رژیم اشغالگر که با زور در قاهره و نیز با حمایت امریکا آن را دیکته میکند، تقویت تواناییهای نظامی این رژیم، افزایش امنیت مرزهای راهبردی و نیز کم شدن حمایت عربی گم شده از آرمان فلسطین که دیگر در صدر دستور کار هیچ کشور عربی نیست را منعکس میکند و این بدان معناست که در نهایت کار محاصرهای که بر فلسطینیها تحمیل شده، تقویت میشود و دامنه امید روز به روز کمتر.