bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۵۸۳۳
تاریخ انتشار: ۳۸ : ۱۴ - ۰۵ آبان ۱۳۹۵
بچه که بودیم یه بازی داشتیم به اسم «بشور و بگرد»، «بشور» همان شستن است که در واقع کتک زدن تمام عیار در گویش دشتستانی و غالب مناطق جنوبی کشور تعبیر می‌شود.
امین بندری:
بچه که بودیم یه بازی داشتیم به اسم «بشور و بگرد»، «بشور» همان شستن است که در واقع کتک زدن تمام عیار در گویش دشتستانی و غالب مناطق جنوبی کشور تعبیر می‌شود. وسیله بازی هم چیزی نبود جز پیراهن یکی از بچه‌ها که دو سه دور می خورد و به‌عنوان وسیله «زدن» از آن استفاده می‌کردند. برخی‌ها که خیلی دیگر بی‌رحم بودند از طناب و داعشی‌ها از کمربند استفاده می‌کردند.
جریان از این قرار بود که بچه‌ها دو قسمت می‌شدند. دو نفر که کنار هم می‌نشستند و مسوول برگزاری مسابقه بودند و بقیه که در محیط پراکنده بودند که احیانا کتک نخورند. دلیلی اینکه دو نفر می‌نشستند این بود که کسی تقلب نکند. قرار بازی این بود که این دو نفر باید اسب یکی را در نظر می‌گرفتند و با هم طی می‌کردند و در حالی که یک سر پیراهن دستشان بود، بچه‌ها یکی یکی می‌آمدند و اسم صاحب اسب را حدس می‌زدند. کسی که اسم را حدس می‌زد به شمارش یک تا 20 یا 30 فرصت داشت که بچه‌ها را دنبال کند و کتک بزند.

حالا یکی خیلی زرنگ بود و می‌توانست ذهن مسوولان بازی را بخواند و اسب‌ها را می‌گفت، بیشتر اوقات هم کسی نمی‌توانست حدس بزند، چرا که بازی به‌گونه‌ای طراحی شده بود که کسی توانایی تقلب در آن را نداشته باشد. معمولا اسم صاحب اسب باید مورد توافق دو نفر باشد و عموما هم دو نفر از کسانی انتخاب می‌شدند که در رفاقت خوبی با هم نداشتند و اینجا بود که ما فهمیدیم قدرت چطوری کنترل می‌شود.
یک روزی داشتیم بازی می‌کردیم این خان عمو هم چند متری آن‌ورتر قلیانش چاق بود – آن موقع هنوز وضعش خوب نبود و به کُر وصل نشده بود – داشت ما رو نگاه می‌کرد و وقتی پیرهن دست یکی می‌افتاد، فقط می‌گفت بزن، بدو از دستت در نره، آفرین، باریکلا. خلاصه این بچه‌ها هم جَو می‌گرفتشون و چنان همدیگه رو می‌زدند که نگو و نپرس. فقط خدا را شکر می‌کنم که اون روزها کمربند دستمون نبود و یه تیکه پارچه بود.

یکی از این روزها که خان عمو نشسته بود و منم با پسر دایی کنار هم – همیشه با هم اختلاف داشتیم – مسوول بازی بودیم، یه صاب اسب در نظر گرفتیم، بچه‌ها یکی یکی میومدن و هر کسی یه چیزی می‌گفت، این وسط یکی از پسر عموها اسم یه نفر و آورد که دیدم دود قلیان رفت پَسِ تِنگِلِ نامبرده رفت. بلند شد و فحش را کشید به بچه بدبخت و گفت: کره خر این بی‌شرف تو عمرش خر نداشت، می‌خوای اسب داشته باشه؟ پاشو برو گورت و گم کن. نه تنها این پسر عموی ما در رفت، بلکه همه ما فلنگ و بستیم و رفتیم.
حالا وضع استان ماست، یه بشور و بگردی توش افتاده که نگو و نپرس. طرف تو عمرش خر نداشته، حالا دنبال اسب حاکم می‌گردند. 

نام:
ایمیل:
* نظر: