شعر، نیاز به قلب‌های مطمئن دارد
کد خبر: ۱۲۳۳۵
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۸ - ۰۹ مرداد ۱۳۹۷
فیروزه محمدزاده در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

شعر، نیاز به قلب‌های مطمئن دارد

با به دنیا آمدن من/ مردی را جراحی می‌کردند/ که گلوله خورده بود/ بیمارستانی که در آن به دنیا/ آمدم/ همه نوع قرص داشت/ هان مادرم قرص بود/ حتی دهان دکتر/ مردی که گلوله خورده بود/ می‌گفت؛/ گاهی سکوت به‌خاطر قرص‌های زیرزبانی است/ تو خون‌آلود به دنیا می‌آیی/ من خون‌آلود می‌میرم/ و قرص‌ها/ هر جا که باشند/ به رفتار خود ادامه می‌دهند..
شعر، نیاز به قلب‌های مطمئن داردبامداد جنوب - وندیداد امین
«با به دنیا آمدن من/ مردی را جراحی می‌کردند/ که گلوله خورده بود/ بیمارستانی که در آن به دنیا/ آمدم/ همه نوع قرص داشت/ هان مادرم قرص بود/ حتی دهان دکتر/ مردی که گلوله خورده بود/ می‌گفت؛/ گاهی سکوت به‌خاطر قرص‌های زیرزبانی است/ تو خون‌آلود به دنیا می‌آیی/ من خون‌آلود می‌میرم/ و قرص‌ها/ هر جا که باشند/ به رفتار خود ادامه می‌دهند» («نوک زبان» سروده فیروز محمدزاده).
فیروزه محمدزاده شاعر و نویسنده دانش‌آموخته رشته تاریخ (کارشناسی) و رشته باستان‌شناسی (کارشناسی ارشد) است. وی از کودکی علاقه‌مند به نوشتنِ نمایشنامه و داستان کوتاه بود و به‌صورت جدی در دهه هشتاد به شعر و داستان‌نویسی پرداخت. دو مجموعه شعر در دست انتشار و یک مجموعه شعر هم با نام «نوک زبان» به همت انتشارات «بوتیمار» به چاپ رسانده است. از فعالیت‌های اجتماعی وی در حوزه شعر می‌توان به برگزاری نشست ادبی «ادات» مختص شعر زنان در استان البرز اشاره کرد. محمدزاده در حوزه داستان و رمان هم اثری به نام «اصالت هلو انجیری» به نگارش درآورد که شوربختانه تراژدی ممیزی شامل حال این رمان شد. او تاکنون اشعار و مقالات متعددی در روزنامه‌ها و سایت‌های ادبی منتشر کرده و عمده علاقه مطالعاتی‌اش در زمینه روانشناسی، ادبیات، تاریخ، جامعه‌شناسی و فلسفه است. در ادامه نظر شما را به مصاحبه با این نویسنده و شاعر حول دیدگاه‌هایش راجع به ادبیات و هنر جلب می‌کنم.

خانم محمدزاده چه ارتباطی بین ادبیات و سایر علوم از جمله هنر و فلسفه و اجتماعیات است؟
در فرهنگ لغت معین ارتباط در لغت به معنای «ربط دادن، بستن، بر بستن، بستن چیزی با چیز دیگر، پیوند، پیوستگی و رابطه است» اما در اصطلاح، هر نوع تبادل اطلاعات و افکار میان دو یا چند شخص را برای انتقال پیام، ارتباط گویند و از دیرباز برقراری ارتباط میان انسان‌ها از روش‌های متفاوتی امکان‌پذیر بوده است که بهترین این نوع ارتباط‌ها ارتباط کلامی است و کلام با یاری جستن از علم است که می‌تواند مقصود خود را برساند و ارتباط کلامی به چند شیوه مانند سوال و جواب مکالمه مناظره و دیالکتیک شکل می‌گیرد که در بین اینها دیالکتیک نیاز به یک زمینه کاملا منطقی و مستدل دارد اما نفوذ و تاثیر ادبیات چنان موثر است که سایر علوم را به خدمت می‌گیرد تا پیام درونی خود را با جان‌ها پیوند دهد؛ بنابراین رابطه تنگاتنگ علم با ادبیات رابطه‌ای ناگسستنی است. 
البته ناگفته نماند که در زمان ارسطو مجموعه علوم را «فلسفه» می‌نامیدند و علم در سه دسته ارائه می‌شد: فلسفه نظری (شامل ریاضیات، فیزیک و ماوراءالطبیعه)، فلسفه عملی (شامل اخلاق، سیاست و تدبیر منزل) فلسفه شعری (شامل خطابه و جدل). با توجه به این تقسیم‌بندی اگر شاعری بخواهد از آسمان و سیارات و نجوم و ریاضی در شعرش کمک بجوید، چاره‌ای جز وقوف بر علم نظری ندارد و نیز اگر در زمینه اخلاق و سیاست متمایل به سرودن و یا کتابت باشد، می‌بایست بر فلسفه عملی مسلط باشد؛ بنابراین ارتباط بین علوم ارتباطی است برای تکامل و بهره‌وری بهینه در زمینه ارائه نظرات موثر و هر علمی نیازمند به علوم دیگر است و ادبیات هم از این قاعده مستثنی نیست.

مشخصا چه شد که وارد عرصه ادبیات شدید؟ به‌نظر شما یک شاعر یا یک نویسنده را می‌شود به چیزی علاقه‌مند و یا از چیزی متنفر کرد؟
بخش نخست سوالتان را فقط می‌توانم از کلمات «علاقه و استعداد» کمک بجویم. ادبیات هنری ذاتی است. شعر در خون شاعر جاری است! ورود به عرصه ادبیات نیاز به‌اتفاق ندارد. کافی است قلم با تو راه بیاید و شعر خونت را به جوش بیاورد و کلمات با زبانت بیگانگی نکنند. شعر نیاز به قلب‌های مطمئن و جان‌های شوریده دارد! اگر جانت را با قلب هنر بیامیزی، آن‌ وقت می‌توانی از غرق شدن در باتلاق جهل و فراموشی نهراسی. علاقه‌مند و متنفر کردن انسان‌ها که شاعر هم جزء لاینفکی از انسان است. اتفاق دور از باوری نیست اما چگونه انسان‌ها و یا شاعرانی را می‌توان با چه اسلوبی به چیزی علاقه‌مند و یا منزجر کرد. خود نیاز به موشکافی و مطالعه بستر اجتماعی، فرهنگی، روانی و اعتقادی و... دارد. 
شاعر مدام می‌شنود، می‌بیند، فکر می‌کند، لمس می‌کند و سعی می‌کند سره را از ناسره تشخیص بدهد‌ اما به شست‌وشوی مغزی که تلاشی است برای تغییر افکار و باورهای فردی دیگر برخلاف میل و اراده او تن نمی‌دهد؛ البته در روانشناسی از شست‌وشوی مغزی به نام بهسازی و اصلاح عقاید یاد می‌شود و مربوط به حوزه «تاثیرات اجتماعی» است که این اتفاق نیازمند انزوا و استقلال کامل فرد است که بیشتر در زندان‌ها و مکتب‌های توتالیسم انجام می‌گیرد ولی باید اشاره کنم یک شاعر و نویسنده نمی‌تواند در زمینه جلب رضایت عام، همرنگ جماعت باشد؛ بلکه او چیزی را می‌بیند و به کلام می‌آورد که عوام عاجز از بیان آن هستند؛ بنابراین علاقه‌مند و منزجر کردن شاعر تنها به خواست خویش است!

در جامعه ملتهب کنونی ما نقش یک شاعر یا نویسنده ادبی دقیقا چیست؟ چه تقریری از تعهد ادبی دارید؟
باید بررسی کرد که در جامعه کنونی ما معیار تعهد در ادبیات متعهد چیست و چگونه می‌توان تعریفش کرد؟ اصطلاح ادبیات متعهد در قرن نوزدهم در اروپا پدید آمد و تعهد در ادبیات فارسی به‌صورت امروزی آن در یک قرن گذشته تحت تاثیر مکاتب ادبی اروپایی پدید آمده است. ناقدان و صاحب‌نظران معیارهای متفاوتی را در تعریف ادب متعهد برشمرده‌اند؛‌ معیارهایی مانند اخلاق و تربیت؛ دین، ملیت، مسائل اجتماعی و مسائل انسانی. هر یک از این معیارها می‌توانند ملاک تعریف ادبیات خاصی به‌عنوان ادبیات متعهد گردند اما این‌که کدام معیار قابل‌پذیرش و کارسازتر است،‌ نیاز به تامل و تحقیق دارد. به‌علاوه گاهی تناقضاتی در بیان معیارها به وجود می‌آید که باید به‌صورت ریشه‌ای آن را حل ‌و فصل کرد. به‌هرحال تعریف ادبیات متعهد طی زمان شاهد تحول و دگرگونی نیز بوده است و تحت تاثیر تحولات اجتماعی، به سمت معیارهای فراگیرتر و جهانی‌تر پیش رفته است. من برای شاعر جز این‌که انسان باشد و به مهربانی و حقیقت متعهد باشد، نقش بهتری نمی‌توانم پیشنهاد بدهم.

نقش دولت و نهادهای دولتی مثل وزارت ارشاد را چطور ارزیابی می‌کنید؟ سیاست‌ها و پروتکل‌های فرهنگی دولتی توانسته برای کنشگران ادبی راهگشا و مفید باشد؟
متاسفانه من نقش دولت را در راستای ممیزی بسیار فعال می‌بینم و فکر می‌کنم ممیزی و هر نوع اعمال فشار و سانسور برای توقف آزادی روشنفکرانی چون شاعران و نویسندگان کارساز نیست اما مسیر را برای اهالی قلم سخت‌تر و ناهموار می‌کند و به گمانم راهگشایی همیشه از جانب کنشگران ادبی اتفاق می‌افتد؛ نه از جانب سیاست‌گذاری‌های دولتمردان!
شعر، نیاز به قلب‌های مطمئن دارد
خانم محمد زاده چرا ادبیات ما توان جهانی‌شدن را ندارد؟ اساسا فرهنگ ادبی ما در کجای جهان ایستاده است؟
جواب این سوال را می‌شود در سیاست‌های فرهنگی دولت برشمرد. باید بگویم که ادبیات ما بیش از آنچه فکر می‌کنیم توان جهانی‌شدن دارد اما شوربختانه از قرار معلوم توان ادبیات ما را آنچنان تحت‌فشار و آسیب‌های متعدد قرار داده‌اند که راه را به چاه ترجیح داده است. به‌زعم من یکی از این آسیب‌ها ارتباط نداشتن ما با ادبیات جهان است. آثار ادبی ایران به‌ندرت ترجمه می‌شوند و هیچ‌گونه تلاشی در راستای جذب مخاطب در سطح جهانی نمی‌شود. شاعران و نویسندگان ما اگر بخت یارشان باشد به چاپ دوم کتاب خویش می‌بالند که شامل دو هزار نسخه می‌شود؛ بنابراین حتی اگر یک اثر فاخر و شاهکار در ایران متولد بشود با مخاطبین معدودی روبه‌رو می‌شود؛ وگرنه من فکر می‌کنم اگر اجحاف ترجمه و سیاست بسته نگهداشتن مرزهای فرهنگی نبود ما به بهترین شکل به جایگاه والای ادبی خویش دست می‌یافتیم.

آیا به آینده ادبیات فارسی امیدوارید؟ زنان را در کجای این پیش‌بینی قرار می‌دهید؟
ادبیات چون رودی خروشان در جریان و گذر است و مسلم است که هر چه سرچشمه رود غنی‌تر باشد، بیشتر به طغیان درمی‌آید؛ منتها باید این نکته را هم در نظر گرفت که شعر و داستان در ایران با توجه به سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و محدود و بسته بودن مسیر تبادلاتی این محصول با مشابه جهانی خویش و نیز نبود حس رقابت با نویسندگان برون‌مرزی باید از پیچ‌ و خم صعب‌العبوری بگذرد؛ اما با وجود این همه مصائب من به آینده ادبیات ایران نگاه روشنی دارم و حال حاضر را دوره تجربه کمیت‌ها در ادبیات می‌دانم و فکر می‌کنم زنان با توجه به سابقه اندکی که در ادبیات ایران دارند، از پس جنگ با تابوهای فرهنگی و عقیدتی و نیز دست شستن از ادبیات مذکر در جهت اثبات توانمندی‌های خویش به‌خوبی قلم زده‌اند.

شرایط و فضای ادبی استان البرز در چه وضعیتی است؟ ظاهرا شما در بعضی از انجمن‌ها فعال هستید؟
بله انجمن‌های متعددی در کرج تحت عنوان شعر و داستان برگزار می‌شود و من تجربه برگزاری انجمن شعر زنان به نام «نشست ادبی ادات» را داشتم که با استقبال خوب بانوان شاعر استان البرز روبه‌رو شد. فضای ادبی البرز فضایی پربار و تاثیرگذار بر ادبیات ایران بوده است و استان البرز هم‌اکنون محل زندگی بزرگان بسیاری در حوزه شعر و داستان است که می‌توانم از علی باباچاهی، هوشنگ چالنگی، هرمز علی‌پور، ابراهیم دمشناس، علی عبداللهی و نیز تعداد بسیاری از اعضای کانون نویسندگان ایران که ساکن کرج می‌باشند، نام ببرم.

آثاری که از شما منتشر شده، توانسته است قلم منتقدان را تحریک کند؟ کدام‌یک بیشتر مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت؟
مجموعه شعر «نوک زبان» که در سال 94 منتشر کردم با استقبال شاعران البرز روبه‌رو شد و شاعران و نویسندگان صاحب‌نامی چون مرحوم کیومرث منشی‌زاده، علی بابا‌چاهی، هرمز علی‌پور، رحیم رسولی، قباد حیدر، رضا عابد و نیز شاعران بسیاری در سطح کشور از مجموعه شعرم استقبال کردند.

به‌فرض اگر بخواهید فیروزه محمدزاده را تعریف کنید، چه خواهید گفت؟
من فیروزه محمد‌زاده را با تنها نقاشی‌ که در کودکی بلد بود و می‌کشید می‌شناسمش؛ «یک شاخه بریده، از یک درخت با سه برگ، افتاده بر مسیر یک رود!» یک سمت با توانایی اندکش در مقابل رود پافشاری می‌کند که لانه گنجشک کوچکی را با خود نبرد و در سمتی دیگر به تشنگی گیاهان رنگ و رو رفته می‌اندیشد. نه آرامشی دارد که قبل از طوفان، نه آسایشی که نگران آمدن توفان باشد. زندگی را از هر جهتی که باشد، دارد به دوش می‌کشد. گاهی روی پاهای خودش بار سنگین دیگران را هم به پیش می‌برد و گاهی به هوای نفسی تازه از قافله عقب می‌ماند از مذهب به مهربانی می‌اندیشد و اسلحه‌ای جز قلم ندارد و همه‌چیز را از پایانش شروع می‌کند. شکستن را با شاخه‌های درخت شروع کرد و بند آمدن را در خون جاری رود پایان بخشید. او دو بار در یک رود پا نهاده است؛ یک‌بار وقتی‌که کاغذ نقاشی «شاخه شکسته‌اش» در آب افتاد؛ یک‌بار هم در درون نقاشی به همراه شاخه‌ای در مسیر همان رود که با خود سنگی را به سنگینی حمل می‌کرد!

سخن پایانی؟
 در توانمان اگر اندکی اعتراف به خوبی‌هاست آن را با صدای بلند بنویسیم و با صدای بلند اعتراض کنیم! اگر نمی‌توانیم از جامه‌های عمل متاعی داشته باشیم از شعار، گوش‌های تیز را آلوده نکنیم! با همه جوانب زندگی شاعر باشیم. گاهی به‌جای حتی یک درخت هم می‌شود زیست تا رنج‌هایش را محکم‌تر شکست. شاعری تنها بیان سطرهای زیبا و کشف و شهودی منحصربه‌فرد نیست. یک نویسنده می‌تواند باشخصیت‌های داستانش رفیق باشد؛ بیگانگی را از تنش دربیاورد و با کلمات عریان‌تر روبه‌رو بشود!

نظرات بینندگان