
بامدادجنوب- عباس اوجیفرد:
عالیترین زبان ادبی در دنیا زبان شعر است؛ حتی موفقیت نیمی از شاهکارهای ادبی که در فرم و قالب نثر بهوجود آمده، مدیون همین زبان افسونگر و جذاب شعر بوده است. آثاری مثل تاریخ بیهقی، گلستان سعدی، کلیدر، لذات فلسفه از ویل دورانت، نمایشنامههای شکسپیر چه در اصل زبان و چه در ترجمه شاهدی بر این ادعاست.
حالا باید دانست ریشه و منشا جذابیت و افسونگری یک زبان آن هم زبان شعر در کجاست؟ یک زبان بر اساس شرایط خاص طبیعی، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی یک قوم، یک ملت، یک جامعه در ناحیهای یا در گوشهای از جهان بهوجود میآید، شکل میگیرد که این زبان میتواند زبان فارسی، انگلیسی، عربی، زبان روسی و یا هر زبان دیگری باشد و زبان رسمی و ملی هر جامعه یا ملتی خود، مجموعهای است از تمام خردهزبانهایی که بر اساس فرهنگ و آداب و رسوم گوناگون و متداول آن کشور به شکل یک سنت زبانی درآمده و توسعه پیدا کرده است.
هر زبانی در طول تاریخ دستخوش تحولات و دگرگونیهایی میشود؛ چه در زبان شفاهی و چه در زبان مکتوب. مثلا طرز نوشتن و صحبت کردن جامعه امروزی ما ایران با عصری که سعدی در آن زندگی میکرد و یا با عصر بیدل دهلوی و دوره مشروطیت که هر کدام مطابق با زمان خود سخن میگفتند یا مینوشتند؛ هم مردم و هم نویسندگان و شاعران آن دورهها، زمین تا آسمان فرق میکند. زبان همان زبان است؛ زبان فارسی است اما روش بهکار بردن و چگونه استفاده کردن از زبان فرق میکند؛ لحن یک زبان، ظرافتها و دقائقهای موجود در یک زبان و همچنین نازککاریها و رنگآمیزیهای بهکار رفته در ساختمان یک زبان، انرژیهای مرموز و نهفته در یک زبان، همه نشان از یک قدرت برتر و جدید یک زبان میدهند و دست آخر این شاعران و نویسندگان هستند که زبان یک دوره و یا یک عصر را رتوشکاری میکنند و به تکامل میرسانند و فراگیر میکنند.
در هر زبانی حتی در بیارزشترین کلام معمولی، محاورهای و عادی که مردم در شبانهروز بدانوسیله گفتوگو میکنند، لحنهای آهنگین و جذاب وجود دارد، چه رسد به کلامهایی که جنبه ادبی و ملی پیدا کردهاند. برای مثال«سلام، صبح بخیر»، «سفر به خیر و خوشی گذشت؟» و نمونههای دیگر. هر قشر و گروه و صنفی برای خود زبان و اصطلاحات خاصی دارد و این زبانها به زبان اصلی یا مثلا همان فارسی گره میخورند، پیوند دارند. ورزشکاران، رانندگان، بازاریان، دانشگاهیان، ادارهجات و... هر کدام با لحن و زبان خاص خود، مفاهیم را به دیگران انتقال میدهند اما در این میان باید عدهای همیشه باشند که این زبانها، لحنها، مفاهیم و اصطلاحات رایج را بهشکل جدی و هنرمندانه کار کنند، کم و زیاد کنند، تمیز دهند و با توجه به مقتضیات، سلیقهها، اندیشهها و فرهنگ خود، آنها را تبدیل به یک اثر ادبی و یا جلوه های ادبی کنند و این کار نویسندگان و شاعران هر مملکت است. هنرمندان برخلاف مردم با دو نوع زبان افاده کلام میکنند. یکی همان زبان عادی و معمولی است که همه بدانوسیله با هم تکلم میکنند و دیگری زبان فرامعمولی یا هنری است که در هر نوع این زبان ویژگیهای دلپذیر و بارز که باعث جذابیتهای فوقالعاده هنری میشود، وجود دارد.
هیچ شاعر و نویسندهای نمیتواند ادعا کند که خود بهتنهایی عامل بهوجودآورنده یک زبان در سطحی عالی است، بلکه در ایجاد یک زبان همه گروهها و قشرهای در سطح پایین و بالا، دست دارند و همه میتوانند محافظ زبان ملی خود باشند و هنرمندان، تنها کاری که میکنند به رتوشکاری زبان میپردازند و آن را تا سطح بالای هنری ارتقا میدهند. زبان پدیدهای است که در ادبیات و هنر اتفاق میافتد. زبان را نهتنها باید شنید، بلکه باید آن را فهمید، چشید تا به دقائق و ظرافتها و حالتهای بهکار رفته در یک زبان رسید.
این کلمات هستند که اگر بجا و بهموقع بهکار گرفته شوند، یک حالت خاص هنری به زبان و به کلام میدهند و هر شاعر و نویسندهای باید در طول عمر خود، تجربه کار با کلمات را بهدرستی کسب کرده باشد؛ مثل یک بنای ماهر که بهخوبی میداند یک سنگ، آجر و بلوک را تا آخر چگونه و به چه شکلی در بالا بردن یک ساختمان بهکار گیرد که هیچ نقصی آن ساختمان نداشته باشد و در اینجاست که تجربهها به کمک دست او میآیند تا مصالح یک ساختمان را طبق یک نقشه روی هم سوار کند و از این روی هم سوار کردنها، یک ساختمان، یک آپارتمان، یک اداره، یک زندان و یا یک خانه به شکلی خاص و ماهرانه بهوجود آید. همانگونه که میدانید یا نمیدانید، یک شعر برای اینکه آفرینش خود را کامل کند، باید از سه مرحله بگذرد تا قابل نوشتن، دیدن و شنیدن شود؛ مرحله قبل از الهام، مرحله الهام و مرحله بعد از الهام.
مرحله قبل از الهام، همان استعداد بالقوه و نهفته درون شاعرست که اگر این استعداد در او نباشد، نه شاعر است و نه شعر میتواند بگوید و اگر شعری هم از سر تکلف و بهزور گفت، باید در شعر گفتن او شک کرد. مرحله الهام مرحلهای است که کلید و جرقه آن بهطور ناخودآگاه در ذهن و روح شاعر زده میشود از طریق مطالعه، تجربه، ذهنیات و حوادث که در آغاز به شکل ترکیبی، تشبیهی، مصراعی و تصویری حاضر میشود. مرحله بعد از الهام مرحلهای است که هم ضمیر ناخودآگاه و هم ضمیر خودآگاه و هوشیار شاعر در روند و ادامه و تشکل یک شعر دست دارند و زبان از همان مرحله دوم یعنی مرحله الهام، با آفرینش شعر همراه و توام میشود و خود را در ساختار شعر نشان میدهد.
زبان از لحاظ درجه و اعتبار بالاتر از شعر قرار میگیرد. زبان، موجودیت و همه چیز شعر است. اگر گاهی میبینید شعری چنگی به دل نمیزند باید عیب را در زبان آن شعر جستوجو کرد؛ خواه زبان آن شعر ساده باشد یا پیچیده. بههر حال آن زبان بیاساس و ضعیف بوده و سراینده آن شعر نتوانسته با زبان معاصر و با دنیای معاصر ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ برقرار کند. پس یک زبان برای اینکه دوام داشته باشد و طراوت و پویایی خود را در طول تاریخ بتواند حفظ کند، باید از تمام فراز و نشیبها و صافیها بگذرد و مثل یک رودخانه جریان داشته باشد تا به مرحله تکامل و سر زندگی نائل شود و این حرکت مردم یک جامعه را همراه با خلاقیتهای هنرمندان، شاعران و نویسندگان هر عصر در کنار هم میطلبد.