هر نوع «رادیکالیسم افراطی» آسیب‌رسان است!
کد خبر: ۹۱۶۱
تاریخ انتشار: ۳۹ : ۱۵ - ۰۴ شهريور ۱۳۹۶
جواد شجاعی‌مهر در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

هر نوع «رادیکالیسم افراطی» آسیب‌رسان است!

فرهنگ و ادب ایرانی از روزگار باستان تا کنون همواره مورد توجه و رویکرد دیگر ملل جهان بوده است. سبب این عنایت آن است که ایرانیان خود یکی از بانیان فرهنگ و تمدن جهانی هستند و همواره چون پلی میان فرهنگ‌ها، هنرها و تمدن‌های شرق و غرب عمل کرده‌اند، به‌خصوص شاعران و نویسندگان ایرانی که در برهه‌هایی، در شاهراه‌های اطلاعاتی، بیرق اثرگذاری فرهنگی و هنری-ادبی را به‌دست کشیده‌ و تا عصر حاضر پیش رانده‌اند.
بامدادجنوب- وندیداد امین:
فرهنگ و ادب ایرانی از روزگار باستان تا کنون همواره مورد توجه و رویکرد دیگر ملل جهان بوده است. سبب این عنایت آن است که ایرانیان خود یکی از بانیان فرهنگ و تمدن جهانی هستند و همواره چون پلی میان فرهنگ‌ها، هنرها و تمدن‌های شرق و غرب عمل کرده‌اند، به‌خصوص شاعران و نویسندگان ایرانی که در برهه‌هایی، در شاهراه‌های اطلاعاتی، بیرق اثرگذاری فرهنگی و هنری-ادبی را به‌دست کشیده‌ و تا عصر حاضر پیش رانده‌اند. به‌نظر می‌رسد که خاصه شعر ایران در یک سده اخیر در اوج و حضیض‌های متعددی سیر کرده است که تا به امروز هم به این روند دچار است. شاعران بسیاری پا به عرصه وجود گذاشته‌اند و به ذوق‌آزمایی در سرتاسر ایران و حتی جهان، اشتغال یافته‌اند.

جواد شجاعی‌فرد متولد 22 مهر 1321 در لاهیجان است. وی از همان کودکی زندگی پر فراز و نشیبی داشته تا اکنون که ساکن بلژیک است. سال‌ها در ادارات و نهادهای دولتی مشغول فعالیت بوده و اکنون پس از گذر ایام متعدد، در کنار خانواده‌اش در اروپا روزگار می‌گذراند. وی سال 49 از دانشگاه دانش‌آموخته و به‌عنوان کارشناس مالی و بودجه قزوین استخدام شد. بعدها به ریاست امور مالی اداره‌کل کشاورزی گیلان و... رسید. سال 69 دو سال در ژاپن کار می‌کند و سپس به وطن باز می‌گردد تا سال 81 ایران می‌ماند اما پس از 10 سال برای دیدار فرزندانش به اروپا می‌رود و ناخواسته ماندگار می‌شود. شجاعی‌فرد، شاعر و منتقد دیرآشنایی ست. از وی کتاب‌های متعددی به چاپ‌رسیده و علاوه بر ادبیات، در عرصه هنر خوانندگی هم فعالیت‌هایی داشته است. به‌مناسبت انتشار آخرین کتابش (دوکتاب) با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‎آید.

به‎تازگی از شما کتاب شعری با عنوان «دو کتاب» منتشر شده که با توجه به زیست پر فراز و نشیب شما، اثر قابل توجهی است، نظرتان در این‌باره چیست؟
والله من شاعر بلندگوی سر خودی نیستم و معمولا خودم را غیرمترقبه جا نمی‌زنم، چراکه در پسندم شاعری نه مرقدی است که بر آن قبه‌ای بتنی نه مسندی که در آن «جار لمن المکی» بزنی مصیبتی است، حادث شده در برخی که قائل هستند جز با سرایش زایل نمی‌شود، مرصی لاعلاج که مولانا را از کوهه فقاهت به ورطه وجد و سماع می‌کشد، بدون آن‌که بداند خلقی برایش قونیه بنا می‌کند؛ یعنی برخلاف تعریض سعدی و دیگران معلم و دانشمند هم نباشد، چارپایی بر او کتابی چند نیست، دلی دارد و به‌مرور داغی که سعی می‌کند.

 آن را جایی بکارد، من هم تاکنون چهارده یا پانزده فقره ارتکاب‌های شعری‌ام را چاپ کرده‎ام که بسیاری ناخوانده مانده‌اند. (شاید به‌علت عرصه بی‌وقت‌شان در سال‌های هم‌دوش انقلاب یا شاید کیفیت کارها این دو کتاب را هم که ذکر می‌کنید)، در واقع جلد دومی است که انتشارات دوات پنجه‌ای چاپش کرده؛ یعنی پیش از آن دوکتاب دیگری هم نشر ایلیای آقای میرزا‌نژاد درآورده که در واقع جلد اول است که به‌خاطر هم‌نامی در سایه مانده است. حقیقت امر این بود که دیدم نعش‌های فراوانی از شعر روی دستم مانده، باید فکری به‌حال‌شان بکنم، حرف چاپ که پیش آمد، بد ندیدم شش‌تا کتاب دو تا یکی در جلدی یکه بگنجانم بشود، سه جلد و خلاص! و همین کار را کردم و جلد سومش هنوز پیش من است که به‌قول معروف به زیور طبع آراسته نشده است. حالا که امین بودن فامیلی‌تان با وندیداد اسمی و رسمی شما چفت شده و می‌فرمایید جلد دومش قابل توجه است، امیدوارم فارغ از هندوانه زیر بغل کرت‌بندی جالیز ما را دنبال کنید. دو کتاب نشر ایلیا را هم بخوانید شاید به قول شما زیست پر فراز و نشیب ما اثرات دیگری هم روی‌تان بگذارد تا برسیم به جلد سومش. از باب این‌که می‌پرسید نظر خودم در این‌باره چیست؟ می‌گویم ماست‌بند که نباید از ماست خودش تعریف کند. ولی به‌هر حال کور چه می‌خواهد دو چشم بینا. ان‌شاءالله به این بصیرت رسیده باشم اما غربال به دست در تعاقب می‌آید.

 صبغه‌های انسان‌شناختی و هستی‌شناختی دو مولفه ویژه شعر شما هستند. آیا می‌توان شما را شاعری «انسان‌مدار» با دغدغه‌های هستی‌شناسانه به حساب آورد؟
به گمانم تیر سوال شما درست به وسط هدف ما خورده باشد. بله این دو مولفه در اغلب کارهای من به چشم می‌آید. انسان‌مداری با دغدغه هستی‌شناسانه. مقدری که هر چه تدبیر می‌کنی به تریج قبایش بر می‌خورد و می‌گوید تو چه دانی که پس پرده که خوب است وکه زشت؟! مخصوصا از وقتی که فرضیه نسبیت افتاده دست نا‌اهل و هر پلشتی را توجیه لفظی می‌کند. ای‌کاش ارزش جان آدمی کمتر از نان بود تا در شعارشان اول میگفتند آزادی بعد نان و مسکن. گویا بیشتر به خاطر رعایت وزن بوده است.

شما از دیرباز با شعر و ادبیات ارتباط تنگاتنگی داشته‌اید. سیر سرایش را از دهه سی و چهل تا به امروز چطور ارزیابی می‌کنید؟
سیر سرایش در دهه سی و بیشتر چهل درخشان بود. در واقع کم‌و‌بیش درخت انقلاب مشروطه که با ادامه نیما به بار نشسته بود، بارآورتر شد. بهترین شاعران ما در همین ایام به ثمر رسیدند که هنوز هم اعتبارشان محفوظ است. گذشته از قباحت کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو که منظر شعر ما را غالبا به سمت مخالفت با دیکتاتوری سوق داد اما دورخیزی که بعدا جامعه از بستر فئودالیزم به سمت بورژوازی کرد و بحث سنت و مدرنیته را تازه‌تر کرد تمام رشته‌های هنری از جمله شعر ما را به سمت تعالی و تنوع کشاند. فرم و ساختار و زبان و صورت را اولویت بخشید. تحولات سال پنجاه و هفت تکانه شدیدی بود که دهه پنجاه و شصت را گیج کرد اما برآیند آن در دهه هفتاد خود را نشان داد. با ترجمه کتاب‌های تئوریک که سیر تعابیر متفکران غربی از وضعیت فکری هنری‌شان هم بود، آشوبش دامن ما را نیز گرفت و مانع ورود ما به دوره بازگشت شد. سیر سرایش این سال‌ها مجالی دقیق‌تر می‌خواهد که در این مجال تنگ نمی‌گنجد.

از دید شما، تصنع و تکلف چه آسیب‌هایی به بسیاری از اشعار تئوری‌زده بعضی از شعرای امروز وارد کرده است؟
غالبا نیما سعی می‌کرد شعر ما را از درون به بیرون هدایت کند، اگرچه می‌دانست درون شاعر حرف اول را می‌زند؛ منظورش این بود که تعهد شاعر را نسبت به مسائل اجتماعی و پدیده‌های دور و برش برجسته سازد اما بدون تصنع و تکلف و تئوری‌زدگی تکامل مدرنیزم به‌علل مختلف انسان را به‌قول مارکوزه، به سمت تک ساحتی برد. علت پیدایش مکتب فرانکفورت و نظرات انتقادی آدورنو و هورکهایمر و فروم و... هم این بود که کفابه‌ها را از جمله در نحله‌های هنری بگیرند. ورود‌ها را به ملتقای مصب راهنمایی کنند. حالا شما می‌پرسید تکلف و تصنع چه آسیب‌هایی به شعر بعضی‌ها می‌رساند، البته که می‌رساند. به‌نظر من هر نوع رادیکالیزم افراطی در هر پدیده‌ای آسیب‌رسان است. قانون وظیفه حق تکلیف اشتراک مساعی مدارا و تساهل و... بعید است، در قرن بیست و یکم جز از راه تعادل توازن، گفت‌وگو و... به‌دست آید. گیرم بو جار لنجان حسنعلی جعفر هنوز دنبال باد هوا باشد.

شعر خطه شمال خاصه گیلان را در چه جایگاهی می‌بینید؟
من نمی‌دانم چه رابطه‌ای بین تنگناهای اقلیمی یا دست‌بازی طبیعی در اولویت‌بخشی به ذوق هنری وجود دارد اما این را به تجربه دریافته‌ام گاهی محرومیت از امکانات سبب‌ساز نشو و نمای هنری می‌شود مثل جنوب شما و گاهی محرومیت کمتر به رشد بیشتر هنری دامن می‌زند مثل شمال ما. این خطه گذشته از احساسات ناسیونالیستی شاید به علت آب و هوای مساعدتر زمین و جنگل و دریای بخشنده‌تر بعید نیست برای زمینه‌های هنری مناسب‌تر بوده باشد. گیلماز یا گیلان و مازندران هر چند نام‌آورانی را در خود پرورده مثل سیدشرفشاه، امیری، حزین، نیما، افراشته، کسمایی، نسیم شمال و شیون فومنی و دیگران که جایگاه درخور و گاه مبدعی در شعر فارسی و محلی دارند. از جدید‌ها از ترس جا افتادن بعضی نام‌ها مرا معذور بدارید که راه آنان را تکاملی‌تر ادامه می‌دهند اما جاهای دیگر مثل خراسان، آذربایجان، خوزستان، فارس و اقوام و ملل دیگر ما را نباید فراموش کرد.

از آنجا که همسر شما شاعر و نویسنده هستند، آیا فی‌نفسه این وضعیت را در زندگی‌تان، یک مزیت برمی‌شمارید؟
من اصولا زن‌های آش‌رشته‌ای یا زنانی که به‌جای خودشان به وزن شوهران‌شان وابسته‌اند، کمتر گرایش دارم. البته توجه دارم به فشار مضاعفی که دید سنتی جامعه بر دوش آنان می‌گذارد و چقدر آنان را به این سمت‌ها سوق می‌دهد ولی معتقدم آدمی چه زن، چه مرد تنها فرآورده جبر اجتماعی نیست؛ بلکه اختیار و برگزیدنی هم در کار است. در مورد خود ما اگر فی‌نفسه مزیتی در کار باشد، شاید این است که میان تمام پیام‌آوران چسبیده‌ایم به جرجیس و به اصطلاح ویروس مشترکی به‌نام شعر در ماست که زنجیره حیات را بر گردن‌مان تنگ‌تر می‌کند و ما را به هر جا که خاطرخواه اوست، می‌برد. این برداشت من است تا نظر خودشان چه باشد!

اکنون که ساکن اروپا هستید، این هجرت، چه تاثیراتی در اندیشه و زبان ادبی شما وارد ساخته است؟
اولین تاثیرش در اندیشه من این بود که دریابم از کوزه همان برون تراود که در اوست. به‌ندرت پیش می‌آید اندیشه و زبان که پروریده دوران اجتماعی و ارثی آدمی است، زیر ورو شود! جز این‌که دائم حوش بزنیم که چرا ما این‌طوری هستیم. حال و هواها و عوارض به مرور زمان در اینجا تغییر می‌کند اما اصل و اساسش فکر نمی‌کنم. بی‌خود مرحوم تقی‌زاده از بنیانگزاران جنبش مشروطه، هوارش در نیامده بود که ما از سر تا پا باید غربی شویم.

 آیا به جهانی شدن ادبیات خاصه شعر اعتقادی دارید؟
شعر ما بدون این‌که وسایل تبلیغ مجازی یا حقیقی امروز را داشته باشد، از سال‌ها پیش جهانی شده بوده است. حافظ، سعدی، فردوسی، خیام، مولانا و... منظورم است. من فکر می‌کنم منظورتان شعر معاصر و امروز باشد. نیما، اخوان، شاملو، فروغ، سپهری و.... نیز پای هنرشان به بیرون از مرز کشیده شده، حتی شنیده و خوانده‌ام شاملو چند سالی کاندیدای جایزه نوبل بوده است. شعر امروز ماست که زورش را می‌زند تا موندیال باشد و هنوز به ثمر نرسیده. به‌دلیل اینکه انترناسیونال اول ناسیونال است. اول باید ببینیم در داخل به کجا رسیده‌اند تا بعدا برسیم به خارج. در عین حال به علل مختلف جهانی شدن شعر فارسی گسترده نیست. بله من هم اعتقاد دارم به جهانی شدن شعر، چرا نداشته باشم؟!

بیشتر اوقات، دلتان برای چه چیز ایران تنگ می‌شود؟
من فراق و غربت فراوان داشته‌ام؛ چه داخلی، چه خارجی. گاهی در وطن خویش غریب بوده‌ام و گاهی هم بیرون از وطن. اگرچه سعدی دستم را باز گذاشته که از قول او گلایه کنم: «سعدیا حب وطن گرچه عزیز است ولی/ نتوان مرد در آنجا که من آنجا زادم». امیدوارم درست به ذهنم رسیده باشد ولی دلم برای همه چیز وطن تنگ می‌شود؛ چون هم دیار یار است و هم مکمن اغیار. گاهی بسامانی حسرت نابسامانی می‌خورد تا لحظاتی در بلبشو محاط باشد که با آن بزرگ شده است. مکابوج یا بابا گندم ریش‌ریش و آب نمک‌زده روی منقل زوار دررفته خیلی وقت‌ها از پخته شده و آلامد آن خوشمزه‌تر است. بالاخره حب‌الوطن به قول معرب آن نصف الایمان است. ببینید سوالات شما ما را به کجا می‌کشاند آقای امین! آمین.

به‌جز ادبیات، چه هنرهای دیگری را اختصاصی دنبال می‌کنید؟
کار اصلی من شعر است. فن یا صناعت یا هنری که همیشه با من است؛ در کوچه، خیابان، خانه، رختخواب، میزبانی و میهمانی و ... .  دوم به‌علت یکی دو دانگ صدایی که از پدر و دایی‌ام به ارث برده‌ام، سال‌های درازی خواننده مراسم آیینی بوده‌ام. مدتی بعد تغییر رویه داده، هشت نه تا ترانه فولک گیلکی در رادیو و تلویزیون گیلان قبل از انقلاب اجرا کرده‌ام که یکی‌شان مرا به ساواک هم کشانده است. به قول اخوان گویند که «امید و چه نومید و ندانند/ من مرثیه‌خوان وطن مرده خویشم» اما سال‌هاست که دیگر حتی زمزمه نمی‌کنم. میکروفن را طلاق داده تنها به باند و بلندگو رسیده‌ام. من فقط گوش می‌کنم به منه و کرمه. سوم حدود سال هفتاد و یک که از ژاپن برگشتم چندی بعد رفتم پتروشیمی و نیروگاه اتمی. به مقتصای عقده برنیامده کودکی و خستگی از کار، آنجاها پناه بردم به طراکاری گراشی که آمیزه‌ای است از طراحی و کاریکاتور و گرافیک و نقاشی که هیچ‌کدامش را بلد نیستم و تنها با آشنایی به شعر برای پرکردن دلتنگی‌ها و خستگی‌هایم. حالا حدود چهار پنج هزار تا از آنها به قطع A چهار بی‌قاب و نقاب نعش‌های جدیدی است که پیشم تلمبار شده که گاهی بعضی‌هایشان را در فیس‌بوکم می‌گذارم، ببینند. شما هم اگر مایل به تماشایشان باشید، بسمالله. و این است بقیه کارهای اختصاصی که مرتکب آنها شده یا می‌شوم. فاعتبرو یا اولی‌الباب!

آیا یک شاعر «بازنشسته» می‌شود؟ و آیا به «پیشکسوت» شدن در حوزه شعر اعتقادی دارید؟
آقای امین لطفا از این بازی، نشسته این سوالات را نفرمایید که پس و پیش لخت عند بابا طاهر عریانم. این مادر‌مرده لباسش کجا بود تا پیشکسوت شود یا اعتقادی به این چیزها داشته باشد. «شب و روزی تلف می‌سازم اینجا/ پی آب وعلف می‌تازم اینجا/ برای خوردن مشتی نواله/ بهای عمر می‌پردازم اینجا...».

از شاعران قدیمی‌تر و جوان‌تر گیلان، به کدام‌ها علاقه‌مند هستید و آثارشان را دنبال می‌کنید؟
والله آجیل مشکل‌گشای چهارشنبه‌سوری ما هاتیل و پاتیل است. من همه جور شعر می‌خوانم! قدیم و جدید و محلی و غیر محلی. لاجرم سبک سنگی عمومی راجع به شعر گیلان دارم اما همیشه به‌خاطر دوری نمی‌دانم کی جوان و کی پیر است. مگر آنهایی که از سال‌ها پیش می‌شناسم. وانگهی صافی و سرندم خیلی ریزباف است و نرمه می‌پاشد که اغلب دانه درشت‌ها هم در آن گیر می‌کنند ولی به‌طور کلی از گذشته‌ها سیدشرفشاه، افراشته، کسمایی، سراج، نصرت، شیون، گاهی بشری مرادیان‌گروسی، فارسی، رحمت و اندکی دیگر را که الان در ذهن ندارم و عذر خواهم بیشتر می‌پسندم. در مورد جدیدترها که برخی شهرت هم دارند، مرا از نام بردن معاف کنید! که من یا نمی‌شناسم یا خودشان اینقدر بلندگو دارند که نیازی به نام بردن من نباشد.

چه توصیه‌ای به نوجویان عرصه ادبیات و شعر دارید؟
توصیه نهایی من به نوجویان عرصه ادبیات و شعر چه دختر؛ چه پسر این است که بگویم نخست بدانند حوزه ادبیات و شعر عرصه گنجشک روزی است مگر به استثنا. شما در دنیای مصرف‌گرایی و پول هرچه زور بزنید، حداکثر جزء همان اقشار متوسط غالب رو به پایین باقی خواهید ماند. اگر حاضر هستید و پشیمان نمی‌شوید بسم الله وگرنه سر خود گیرید به جهان صنعت فرهنگ امروز بپیوندید، چرا‌که هنر متعهد همواره معترض بی‌ثمر عدالت اجتماعی و... خواهد بود. دوم اگر از روی نام و آوازه دنبال ادبیات و شعر هستید، این نام را می‌توانید در تخصص‌های دیگر بیشتر و بهتر به‌دست آورید. جامعه سالم معمولا روح علمی و تحقیقی‌اش بر روح ادبی می‌چربد! توصیه‌های دیگری هم دارم ولی به همین دو تا اکتفا می‌‌کنم تا از صراط صواب دور نیفتاده باشم. اگر گرد باد شور جنون در شماست که هیچ توصیه‌ای کارگر نیست؛ والسلام نامه تمام.

سخن پایانی؟
سخن فرجامینم این بیت فی‌البداهه ست: «چندان به فکر خوب و بد این و آن نباش/ آن‌کس که می‌رود به سر‌انجام می‌رسد».

نظرات بینندگان