bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۱۸۷۸
تاریخ انتشار: ۳۶ : ۲۱ - ۲۳ خرداد ۱۳۹۷
مجتبی مقدم در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
مجتبی مقدم متولد شهریور 65 در باغ‌ملک خوزستان است. وی فعالیت هنری خود را با بازیگری تئاتر در کودکی آغاز کرد و در هفده‌سالگی به کشف نوشتن از طریق داستان و نمایشنامه رسید.
ایده‌آلم، همیشه نوشتن است!بامداد جنوب- وندیداد امین:
«... زن‌ها را می‌کشت تا موهایشان را مال خود کند. موی زنانه سیستم عصبی‌اش را به هم می‌ریخت. یک مو باز بود... »(خرس در آغوش درخت، ص 94). مجتبی مقدم متولد شهریور 65 در باغ‌ملک (خوزستان) است. وی فعالیت هنری خود را با بازیگری تئاتر در کودکی آغاز کرد و در هفده‌سالگی به کشف نوشتن از طریق داستان و نمایشنامه رسید. مقدم سال 90 برنده لوح افتخار داستان صادق هدایت و سال 91 برگزیده جشنواره نمایشنامه‌نویسی افراز شد. او نوشتن اولین رمان (مرد کارون) و مجموعه داستانش (خرس در آغوش درخت) را در سال 92 به پایان رساند و سال 96 آنها را به چاپ رسانید. این نویسنده که دانشجوی سال آخر دکتری روانشناسی است، شیفته ادبیات، تئاتر و سینما است و تعدادی یادداشت در نشریات و مجلات الکترونیکی نوشته و برای سال 97 دو نمایشنامه «تبر و خاکستری» و مجموعه «این داستان حسابی شما را می‌خنداند» و رمان «آرش: در سایه، پنهان از تابش آفتاب» را در دست ممیز برای نوبت چاپ دارد. با این نویسنده جوانِ خوزستانی، گفت‌وشنودی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌آید.

برای شروع گفت‌وگو، نخست از جهان رو به رشد نمایشنامه‌نویسی در ایران برای ما بگویید. این روزها شاهد ارائه آثار درخوری هستیم؟
لازمه پاسخ به چنین پرسشی باکلیتی گسترده و چندوجهی پژوهشی درخور است که فرصت توضیحی دقیق و مقایسه‌ای منصفانه را فراهم آورد اما در مقام یک خواننده و بیننده آثار نمایشی و سپس کسی که کار تئاتر می‌کند، می‌توان در وهله اول به رشد کمیت فراوان نمایشنامه‌نویسی و چاپ آن اشاره داشت و باکمی احتیاط از رشد کیفیت آن نیز سخن گفت. در سال‌های اخیر تئاتر رشد چشمگیری داشته که نمایشنامه‌نویسی را هم در برمی‌گیرد.

از دید شما چه اشتراکی میان دانش روا‌شناسی، ادبیات و نمایش است؟ با توجه به این‌که شما در هر سه زمینه، فعالیت جدی دارید!
هر سه بر ملاکننده و کشاف روان آدمی‌ هستند. روان‌شناسی به‌طور ویژه این مهم را بر عهده دارد و ادبیات نمایشی و داستانی به‌طور اعم. روان‌شناسی با زبان علم و ادبیات با زبان ادبی روایتگر ذهن و روان آدمی هستند. سال‌هاست که روانشناسی و ادبیات (نمایشی و داستانی) با هم ارتباطی بین‌رشته‌ای دارند و در ساخت و محتوا و حتی عنوان از هم استفاده می‌کنند. مصداق‌ها در این زمینه بسیار است. روانشناسی از قصه درمانی و سایکودرام و تکنیک‌هایی چون ایفای نقش و نوشتن شرح‌حال و افکار درمان بیماران روانی کمک می‌گیرد و عنوان‌هایی چون عقده ادیپ و الکترا و عقده رستم و سندروم دوشیزه هاویشام و ... را از ادبیات برای نامگذاری بیماری‌ها و مفاهیم خود به کار گرفته است. رابطه درمانگر و بیمار بی‌شباهت به رابطه نویسنده و شخصیت داستانی نیست و وضعیت بیمار به‌مثابه داستانی است که درمان حکم بازنویسی آن جهت بهتر شدن را دارد. از سویی دیگر، ادبیات از یافته‌های روانشناسی در زمینه شخصیت و انگیزش و هیجان و مکتب‌های درمانی و مفاهیم فرویدی چون تداعی آزاد و تحلیل رویا در ساخت داستان و شخصیت‌پردازی استفاده می‌کند و از طریق نقد روان‌شناختی اثر و مولف، برای تحلیل و بررسی خود سود می‌جوید. نیچه گفته که روانشناسی را از داستایوفسکی آموخته و این نشان‌دهنده این است که ادبیات چه امکان پر باری برای شناخت روان هم بیمار و هم سالم بشر است و از دیگر سو، روانشناسی چه امکان مناسبی برای پرداخت شخصیت‌های ماندگار در اختیار قرار می‌دهد. دامنه تاثیر متقابل این دو فراتر از این است و می‌توان رد آن را در زبان و ساختار و شیوه شناخت سوژه موردمطالعه‌شان (انسان) جست‌وجو کرد.

حال و هوای کدام‌یک از این سه مقوله با روحیات خودتان بشخصه سازگارتر است؟ به کدام‌یک بیشتر گرایش دارید و چرا؟
هر سه! محدود کردن خودم به یک مقوله را دوست ندارم که این، هم مزایایی دارد و هم معایبی و خیلی‌ها معایبش را بیشتر می‌دانند؛ چراکه بازدارنده تمرکز جدی و تخصصی بر یک مقوله و پیشرفت و موفقیت در آن است. با ‌وجود این، هر طور شده خودم را با هر سه سازگار می‌کنم؛ چراکه هرکدام به شیوه مخصوص به خود روح و روان و شخصیت من را می‌سازند و برایم لذت آفرین هستند اما درنهایت کفه ترازو به سود ادبیات و هنر سنگینی می‌کند.

نحله‌ای در نقد ادبی و هنری است که به‌نقد روان‌شناختی معروف شده؛ آیا این نوع نقد بیش از آن‌که جوانب بدیعی از نوشتار را تحلیل کند به مباحث صرفا ذهنی نمی‌پردازد؟
مثل دیگر نحله‌های نقد امکاناتی برای تحلیل بدیع و منحصربه‌فرد در اختیار می‌گذارد و بسته به ذوق منتقد می‌تواند چیزی براثر ادبی بیفزاید، در غیر این صورت در حد مبحثی صرفا ذهنی باقی می‌ماند و چیزی را در متن مراد می‌گیرد که ممکن است در آن موجود نباشد یا با نقد روان مولف اثر را به یک اتو بیوگرافی صرف کاهش دهد. 

خوزستان و خاصه باغ‌ملک این روزها در چه سودایی به‌سر می‌برد؟ وضعیت فضاهای ادبی- هنری‌اش چگونه است؟
خوزستان با پیشینه درخشان ادبی، نمایشی و سینمایی‌اش همچنان چراغ خود را با وجود نوسانات و ناملایمات روشن نگه ‌داشته است و فضا و محافلش از رونقی نسبی برخوردارند. باغ‌ملک شهر کوچکی است با امکاناتی کم و از فضایی سنتی و محدود برخوردار است که زمینه برای ظهور و بروز روشنفکران و نویسندگان را به‌سختی فراهم می‌کند. با ‌وجود این، محدود افرادی که در این زمینه فعال‌ هستند، سعی کرده و می‌کنند چراغ گونه‌ای دیگر اندیشیدن را در این شهر معتدلِ توریستیِ سرسبز با مردمانی بختیاری‌نشین روشن نگه‌دارند. 

آقای مقدم، به‌شخصه مشوقی داشتید که وارد این عرصه شدید یا تحت تاثیر محیط پیرامونی بوده‌اید؟ شاید هم برای هنر و ادبیات یک وجهه‌ای ذاتی در نهاد انسان قائل باشید!!
مشوق خاصی نداشتم، هرچند گه گاه مورد تشویق و ترغیب قرارگرفته‌ام و محیط پیرامون اگر نگویم بازدارنده در بیشتر مواقع خنثی بوده و خلأ آن نوع ادبیات و تئاتری را که من به آن علاقه‌مند بودم، همیشه حس می‌کردم و با مطالعه و به‌روز بودن سعی کردم آن را جبران کنم. البته که این استعداد وجهی ذاتی است اما محیط در متبلور کردنش نقش بسزایی دارد. 

از نظر شما، با توجه به شرایط متلاطم اجتماعی و سیاسی امروز، جایگاه یک نویسنده در این اوضاع فعلی کجاست؟ یک نویسنده ادبی- هنری باید کجای اجتماع خودش بایستد؟
درست است که نویسنده چون قبل، نقش پیامبرگونه ندارد و نویسنده امروزی پذیرفته که ادبیات آن قدرت اثرگذاری آنی و شدید را ندارد و دیگر رمان یا تئاتر رسانه غالب نیست اما همچنان نویسنده نقش واسطه‌ای را در آگاه‌سازی مردم و دیگر نخبه‌ها و حساس ساختن آنها به فرهنگ و شرایط اجتماعی و سیاسی بر عهده دارد. زندگی در جهان کنونی بیشتر از هر وقت دیگری به انسان‌هایی آگاه نیاز دارد، چراکه فرصت اشتباه و آسیب زدن به خود، دیگری (انسان) و زمین (هستی/ محیط‌زیست) دیگر وجود ندارد. 

عده‌ای بر این عقیده‌اند که مرکزگرایی و پایتخت‌نشینی باعث پیشرفت و شهرت دوچندان در عرصه ادبی می‌شود! شما این موضوع را در فرهنگ ما، یک حسن می‌بینید یا یک ضعف؟!
مساله گفتمان اقلیت و اکثریت و مرکزگرایی و حاشیه‌نشینی در تمام دنیا وجود دارد و بین این دو همیشه جنگ و جدل و گاهی صلح وجود داشته اما ازآنجایی‌که بیشتر مسائل جهانی در کشور ما دچار موتاسیون شده و تغییر کرده و کارکردی دیگرگونه می‌یابند، به‌زعم من این‌یک ضعف است، چراکه در مقایسه با جهان در اینجا حاشیه‌نشینان بیشتر آسیب می‌بینند و نادیدنی و ناشنیدنی می‌مانند. 

ایده‌آل شما در عرصه نویسندگی چیست؟ چه آرزوهای ادبی و هنری‌ دارید؟
مختصر بگویم همیشه نوشتن. هر بار بهتر نوشتن. به چالش کشیدن خود. نو ماندن و کهنه نشدن. حفظ لذت و دل‌زده نشدن و در نهایت نویسنده‌ای ملی و جهانی‌شدن و ماندگاری! 

از تماشا و خواندن آثار ادبی و هنری امروز ایران، چه احساسی دارید؟ اساسا فرهنگ ادبی و هنری ما به کدام سمت می‌رود؟
پاسخ به این پرسش سخت است چون‌که من حتی نمی‌دانم خودم به کجا می‌روم! گاهی نسبت به مثلثِ جایگاه کنونی، گذشته و آینده ادب و هنر ایران‌زمین احساس یک بیمار دوقطبی را دارم. خواندن یا تماشای یک اثر هنری عالی، بهبود در شرایط ادبی و فرهنگی، استقبال مخاطبان، امید به چشم‌انداز آینده، دلگرمیِ پشتوانه تاریخ ادبی‌مان من را وارد فاز سرخوشی می‌کند و گاهی به فاصله کمی، خواندن یا دیدن آثار ضعیف و باسمه‌ای و سختگیری ممیزی و رواج آثار مبتذل و به حاشیه راندن آثار درخور و انقطاع ارتباط گذشته با اکنون و برعکس و چشم‌انداز تاریک آینده و چرخیدن در بر همان پاشنه همیشگی به چاه غم و اندوه و افسردگی می‌اندازدم. متاسفانه تا می‌آییم به یک شرایط باثبات ادبی و فرهنگی، به درخشش چند اثر، به باز شدن فضا، به حساس شدن همگانی شاخک‌ها به فرهنگ و ادب دل ‌خوش کنیم همان موانع قبلی با چند مانع تازه سنگ راه می‌شوند. ما دچار یک دوران گذار حالا دیگر صدساله‌ای هستیم که انگار قرار نیست حالا حالاها تمام شود. عوامل درونی (درون خانواده ادبیات داستانی و نمایشی) و بیرونی (شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی) موجب شده انقطاع‌های کوتاه‌مدت و بلندمدتی فرهنگ و ادب این ملک را دچار کنند و راه را بر شکوفا شدن آن ببندند. با این‌حال، نگاه دوقطبی سیاه یا سفید دیدن دیدگاه درستی نیست و باید واقع‌بینانه نگاه کرد. امروز در حوزه ادبیات داستانی و نمایشی با وجود همه مشکلات آثار درخوری خلق می‌شود که هم با متون قبل از خود و مخاطب‌ها وارد گفت‌وگو می‌شوند و هم قابلیت ارتباط و گفت‌وگو با ادبیات جهان و آینده رادارند.

آقای مقدم، از بین رمان و مجموعه‌تان، کدام با اقبال بیشتر مخاطب مواجه شد؟ آثارتان را در چه فضایی خلق کرده‌اید؟ آیا صرفا نگاهتان به بازار و پسند مخاطب بوده یا دلایل دیگری داشته‌اید؟
من این دو کتاب را با هزینه شخصی چاپ کرده‌ام. ناشر دوست من بوده و نشرش را برای چاپ آثار مستقلی که فضای نشر کنونی اجازه بودن به آنها نمی‌دهد در اختیار گذاشته. ارتباط با طراح صفحات و جلد و چاپخانه دیجیتال و تا حدی ممیزی بر عهده خودم بوده و ناخواسته این فرایند را تجربه کرده‌ام و به‌دلیل بحث مالی و همین‌طور در اختیار نداشتن سیستم پخش گسترده تعداد کمتری ازآنچه در تیراژ کتاب آمده چاپ کردم تا پس از فروش بقیه را نیز چاپ کنم. پس برای فروش و بازخورد مخاطب برنامه بلندمدت‌تری را در نظر گرفتم. با این ‌حال، با همین تعداد و زمان اندکی که از چاپ آنها می‌گذرد، استقبال تقریبا خوبی از هر دو اثر به‌خصوص مجموعه داستان شده. رمان دارای حجمی ششصد صفحه‌ای است و شخصیت محور بوده و جهان درون و برون جوانی به‌نام روزبه را بیان می‌کند و فضای واقع‌گرا و فراواقعی و وهمی به‌هم‌ آمیخته‌ای دارد. مجموعه دارای بیست‌ و سه داستان کوتاه است که سعی شده در شیوه روایت هر کدام از آ‌ها نوآوری‌هایی دیده شود و متفاوت بودن و خاص بودن آنها به چشم مخاطب می‌آید. 

سخن پایانی؟
از شما برای در اختیار دادن این فرصت سپاسگزارم.

نام:
ایمیل:
* نظر: