بامداد جنوب- وندیداد امین:
شادی منعم در سال ۱۳۶۸ در تهران به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را در مقطع دبیرستان در رشته ریاضی به پایان رساند و چهار سال بعد مدرک کارشناسی خود را در رشته مهندسی برق الکترونیک از دانشگاه آزاد تبریز کسب کرد. منعم بهدلیل علاقهاش به نوشتن از همان سالهای کودکی با تمرکز و جدیت بیشتر نویسندگی را دنبال کرد و اولین رمان خود را با نام «عبور از پاییز» در سال ۱۳۹۳ به همت نشر علی به چاپ رساند.
این نویسنده بعد از این رمان، دو اثر دیگر به نامهای «حسی به رنگ سبز، از جنس آسمان» و «یکی از من» را در کارنامه خود ثبت کرد و تازهترین اثر او که «آجر کج» نام دارد، در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد. این کتاب نگاهی عمیق به مشکلات امروز زنان جامعه ایرانی داشته و سعی در آگاهسازی مخاطب دارد. شادی منعم در حال حاضر مشغول تحصیل در رشته روانشناسی است و یک اثر به نام «جزر و مد» در دست چاپ دارد. با این نویسنده جوان و صاحب اثر دقایقی را به گفتوگو نشستیم که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت میکنیم.
خانم منعم، تازهترین کتاب شما با عنوان «آجر کج» منتشر شده است. مضمون این اثر با طرح مسائل زنان جامعه امروز ایران محوریت یافته است. چطور شد که به این موضوع پرداختید؟
متاسفانه در حال حاضر زنها وضعیت خوبی در جامعه ما ندارند. منظورم فقط مسائل مادی و تن دادن زنها به سختترین کارها با پایینترین حقوق نیست. زنان و دختران جامعه ما متاسفانه پر از کمبود و عقدههای سرکوبشده هستند. بهواسطه رشتهای که در آن تحصیل میکنم هر روز با نمونههای زیادی از این زنان روبهرو میشوم. واقعیتش زمان نگارش «آجر کج» اصلا به فکر این نبودم که کتابی بنویسم که با معیارهای مخاطب امروز همخوانی داشته باشد تا پرفروش باشد و ... دغدغه من هنگام نگارش این کتاب فقط و فقط آگاهسازی و در درجه بعدی ارائه راهحلهای اولیه و ساده در مواجه با شرایط بحرانی بود. در این کتاب داستان زندگی حدودا 10 زن روایت میشود.
زنانی از قشر پایین، متوسط و حتی قشر مرفه. زنهایی که خیانت دیدهاند و خیانت کردهاند، زنهایی که مورد آزار و اذیتهای جسمی و جنسی قرارگرفتهاند، دخترانی که به هر دلیلی مجبور به فرار شدهاند، مادرانی که فرزندانی از لحاظ روانی مریض تحویل جامعه دادهاند و ... . در این اثر سعی کردم هنگام روایت قصه و جمعبندی نگاهی روانشناسانه هم به موضوع داشته باشم (در حدی که مخاطب را خسته نکند) و تاکید کردهام روی اهمیت گرفتن مشاوره درست از کسی که در این رشته تحصیل کرده است و نه هرکسی مثل خاله و عمه و همسایه. با توجه به اینکه میتوانیم نمونهای از تمام شخصیتهای کتاب را در اطرافمان پیدا کنیم (سه داستان دقیقا، روایتی از زندگی واقعی هستند) امید دارم «آجر کج» کتاب مناسبی برای ردههای سنی مختلف باشد.
پس با این حساب، از منظر شما ادبیات، تابع و آیینهدار اجتماع است. آیا عکس این حالت، صادق نیست؟
ببینید به جامعهای که در آن زندگی میکنیم هم بستگی دارد. به نظر من، یک رابطه دوطرفه بین وضعیت جامعه و ادبیاتی که در حال نگارش است، وجود دارد. جامعه با همه خوب و بد و با همه مشکلاتش من را در بستری قرار میدهد و به مسیرم، به قلمم جهت میدهد اما من هم بهعنوان یک نویسنده به فکر افرادی از همین جامعه خط میدهم و سمت و سوقش را تغییر میدهم. نباید فراموش کنیم که منی که دستبهقلم شدهام هم بخشی از این جامعه هستم و ناخودآگاه جمعی همین جامعه را گاهی لابهلای اندیشههایم با خودم یدک میکشم.
برای بیان این موضوعات، چرا داستاننویسی را بهعنوان تریبون خود برگزیدید؟ استان ایلام بالاترین درصد خودکشی (خودسوزی) زنان را در کشور داراست. آیا زنان و دختران حاشیهنشین که گاه در نیازهای بدوی خودشان ماندهاند، میتوانند مخاطب مناسبی برای رسانه شما یعنی داستان باشند؟
نه. واقعیت این است که من به بخش محدودی از این جامعه دسترسی دارم اما واقعا مگر من نوعی چند تریبون در اختیاردارم برای گفتن حرفهایی که شاید به زبان آوردنشان وظیفه دیگران است؟ انتخابهای من هم محدود است. به شما حق میدهم از زنان و دختران حاشیهنشینی که محتاج نان شب هستند، نمیشود انتظار کتاب خواندن داشت. نه وقتش را دارند و نه پولش را؛ اما نمیشود که دست روی دست گذاشت. از طرفی این راهی است که من بلدم. یکی از بزرگترین مشکلات جامعه امروز ما، این است که هیچکس سر جای خودش نیست و اکثریت در تلاش هستند کاری را انجام بدهند که هیچ تخصصی در آن ندارند. من حداقل سر جای خودم ایستادهام. خوشبختانه در دو سه سال اخیر موجی از اهدای کتاب از سوی ناشران و مخاطبان به مناطق دوردست و محروم به راه افتاده است که شک ندارم بهمرور فراگیر خواهد شد و همین من را امیدوارم میکند که خوانده شدن کتاب «آجر کج» از سوی یکی از همین زنان و دختران سرزمینم آرزوی خیلی دوری نیست.
اگر جنسیت شما را بهفرض در قالب جنس ذکور قرار دهیم، نوع نگاه شما به مساله زنان چگونه خواهد بود؟ میخواهم بگویم که دیدگاه غالب مردها نسبت به گرفتاریهای زنان را چطور ارزیابی میکنید؟
همیشه سعی کردم به مسائل نگاهی بیطرفانه داشته باشم. درست است که در ظاهر «آجر کج» کتابی زنانه است اما فراموش نکنیم که طرف مقابل همه این زنها یک مرد ایستاده است. جامعه ما جامعه مردسالاری است که بهمرور و گاه تغییرات جزئی در آن به نفع زنها اتفاق میافتد. بههرحال از قانونی که مردان آن را وضع کردهاند، نمیشود انتظار داشت به نفع زنها عمل کند. متاسفانه خیلی جاها در حق زنان ما اجحاف میشود. از نداشتن حق طلاق گرفته تا نداشتن حق حضانت و هزاران مشکلات ری زودرشت دیگر؛ اما فراموش نکنیم که همین مردها را (چه خوب، چه بد) یک زن تربیت کرده است. یکی از مواردی که در کتاب «آجر کج» روی آن تاکید داشتم هم همین بود. زنان این قدرت رادارند تا مردهایی را تربیت کنند که در بزرگسالی به حقوق زنهای اطرافشان و شخصیت آنها احترام بگذارند. یک سری چیزها دست ما نیست. یکبخشی از سرنوشت بدون خواست و آگاهی ما رقم میخورد اما بخش بزرگی از آینده دست خود ماست. دیدگاه غالب مردان امروز نهفقط به گرفتاریهای زنان که حتی به خودشان، به شخصیت و به وجودشان بهعنوان یک انسان خوب نیست اما وقتی برمیگردم و نگاهی به چند دهه پیش میاندازم، نفس راحتی میکشم. هرچند کم اما توانستهایم نگاه غالبی به زنان را بهعنوان جنس ضعیف و جنس دوم بشکنیم و در این راه بزرگترین حامی ما بدون شک مردهایی بودهاند از همین مرز و خاک.
خانم منعم، آثار دیگرتان هم مانند «آجر کج» مضامین اجتماعی- فرهنگی دارند یا تغزلی و عاطفه محورند؟
من همیشه سعی کردهام یک موضوع اجتماعی را در غالبی عاطفی بیان کنم. درست مثل خود زندگی. همانقدر واقعی و بهدوراز اغراق. ببینید عشق اصلیترین محور زندگی انسان است. از عشق پدر و مادر و همسر و فرزند گرفته تا عشق به طبیعت و هر چیز دیگری. برای همین هم اصرار برخی دوستان نخبهگرا به حذف عشق را از ادبیات متوجه نمیشوم. چیزی که انسان را از بقیه موجودات جدا میکند، همین احساسات اوست. بیانصافی است که بخواهیم بهترین هدیه خداوندی را با برچسب روشنفکری از ادبیات دور کنیم. بنمایه اصلی داستان کتاب «یکی از منی اهداء تخمک است. مسالهای که این روزها باب شده و رو به افزایش است. در این کتاب سعی کردم معایب و مزایای بچهدار شدن از این راه را به تصویر بکشم. داستان کتاب «حسی به رنگ سبز» حول موضوع زن دوم میچرخد. زن دوم الزاما و همیشه آدم بد قصه نیست اما خب ... زن دوم است. این کتاب دیدی به نسبت عرفانی و مذهبی را هم در دل خود جایداده است. کتاب «عبور از پاییز» به معایب ازدواج در سنین پایین، نبود تجربه و تعریف دقیق از زندگی مشترک اشاره دارد. در همه کتابها سعی کردهام روی این نکته مانور بدهم که تا حد امکان از قضاوت یکدیگر دوریکنیم.
در ادبیات مدرن ایران، زنانی مثل فروغ فرخزاد و سیمین دانشور بودهاند که نگاهی زنانه به اجتماع و به نحو اولی به هستی داشتهاند. در یکی دو دهه اخیر، چند تن از این سنخ نویسندگان زن را نام ببرید که واجد این نگاه باشند؟
کارهای فریبا وفی و زویا پیرزاد و نوع نگاهشان به زندگی را دوست دارم. برای مثال کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» کتابی است که وقتی تمامش میکنید، دوست دارید برگردید و آن را از نوع بخوانید و خیلی از مسائل در بار دوم برایتان آشکار میشود. تکین حمزهلو یکی دیگر از نویسندگانی است که نگاهی بسیار زیبا به اجتماع و مشکلات زنان دارد. برای مثال، کتاب «مهر و مهتاب»،« قصه ناتمام» و «دختری در مه» جزء آثاری هستند که ارزش خواندن را دارند. همچنین کتاب «کولی کنار آتش» از منیرو روانیپور هم کتاب زیبایی است.
نظرتان راجع به ادبیات جهانی شده و جهانیشدن ادبیات چیست؟ چرا زنان نویسنده ایران، امروز یارای همتراز کردن خود با مقوله جهانیشدن را ندارند؟
مگر مردان نویسنده امروز چنین توانایی دارند؟ تعداد نویسندگان ایرانی که جهانی شدهاند متاسفانه انگشتشمار است. در حوزه شعر خوشبختانه ما شاعرانی داریم که برای جهان بیشتر از خود ما شناختهشده است. از سعدی بگیرید تا مولانا؛ اما در حوزه داستان و رمان متاسفانه خیلی موفق نبودهایم. محمود دولتآبادی نه برای ایران که برای دنیا یک افتخار است اما یک تولستوی یا حتی یک خالد حسینی هم نیست، چرا؟ چیزی از آنها کمتر دارد؟ بهطور مسلم نه؛ اما ارزشی را که به آنها دادهشده، ما به دولتآبادی ندادهایم.
محدودش کردیم، اذیتش کردیم و بیشتر از تحسین بهدنبال نقطهضعفهای او گشتیم. ما خودمان، خودمان را قبول نداریم چه انتظاری از بقیه میتوان داشت؟ یک مثال ساده میزنم. کتاب «من پیش از تو را» خواندهاید؟ کتابی که جزء پرفروشترینها در این چند سال اخیر بوده است. نمیخواهم بگویم کتاب ضعیفی است. اتفاقا نگاه روانشناسانه کتاب و موضوع اوتانازی جالب است اما در همین ایران خودمان میتوانم حداقل 10 کتاب به شما معرفی کنم که به موضوع اوتانازی پرداختهاند و برخی خیلی قویتر از این کتاب بودهاند. چرا آنها دیده نمیشوند؟ چرا آنها تیراژهای بالا نمیخورند؟ چرا مردم ما آنها را نمیخوانند و تا اسم «من پیش از تو» میآید بهبه و چهچه میکنند؟ ما غربزدهایم. ما قدر چیزهایی را که داریم، نمیدانیم. ما عادت کردهایم چشممان بهدنبال داشتههای دیگران باشد. به قول جمالزاده از ماست که بر ماست.
اینکه تیراژ کتابهای شعر و داستان به حد نگرانکنندهای پایین آمده، فقط نباید پای مخاطبان و خوانندگان گذاشت. بالاخره کیفیت بعضی از تالیفات که تعدادشان هم کم نیست، بهشدت نزول پیداکرده است! نظر شما در این باره چیست؟
قبول دارم. متاسفانه تعداد کتابهای ضعیفی که به چاپ میرسد، در این برهه از زمان بیشتر از کتابهایی است که حرفی برای گفتن دارند. این هم برمیگردد به سیاست ناشر و یکسری مسائل دیگر که خودش مصاحبهای جدا نیاز دارد. من به مخاطب حق میدهم که اعتمادش خدشهدار شده باشد اما بهکل بیاعتماد شدن را هم قبول ندارم. برای جهانیشدن اول باید بتوانید در سطح شهر خود و کشور خود مطرح شوید. میشود با وسواس و دقت بیشتری کتاب انتخاب کرد و سراغ هر کتابی نرفت اما بازهم کتاب ایرانی خواند. ما کتاب ضعیف زیاد داریم اما کتاب خوب هم کم نداریم.
سیاست نشر؟ تحلیل خاصی در این رابطه دارید؟ یعنی در این اختلال، دست ناشران هم در میان است؟
بله، بههرحال ناشر هم اولویتهای خاص خود را دارد. او هم جهت میدهد به هر آنچه قرار است خوانده شود.
و البته منافع مادی را ظاهرا بر هر شاخصه دیگر ترجیح میدهند!
متاسفانه دقیقا همینطور است.
در حال حاضر به نوشتن اثر جدیدی مشغولید؟ ظاهرا یک اثر دیگر هم در راه دارید؟
بله. کتاب «جزر و مد» که باز هم نگاهی روانشناسانه به بن قصهاش و جامعه دارد به شکلی مکمل کتاب «آجر کج» هم بهحساب میآید. انتخابهای ما، واکنشهای ما، حتی خوب و بدهای ما، همه نسبی هستند و زمانی که این دو کتاب خوانده شوند، این نسبی بودن در ذهن مخاطب شکل میگیرد و باعث میشود دیگر دنیا را سیاه و سفید نبیند. در حال حاضر هم مشغول تحقیق روی موضوعی هستم که بهدلیل حساسیت زیاد پروسه قبل از نگارشش طولانی خواهد شد و به این زودیها استارت نخواهد خورد.
خانواده با شما در خصوص فعالیتهای ادبیتان همراه هستند؟ فارغ از تعارف و کلیشه، قبول کنیم که بسیاری از والدین بهای شایستهای به توانمندیهای ادبی فرزندان نمیدهند!
بیوگرافی من به شکلی پاسخ سوال شماست. رشتهای که من در آن تحصیلکردهام کاملا متفاوت است با زمینهای که در حال حاضر در آن فعالیت میکنم. البته من به والدین حق میدهم. بهایی به آثار ادبی در جامعه ما داده نمیشود. حداقل از لحاظ مادی به این شکل است. کدام نویسنده یا شاعر را میشناسید که به شکل حرفهای مشغول این کار باشد و از راه نوشتن امرار معاش کند؟ خانواده من با فعالیتهای ادبی من همراه هستند اما ترس از وضعیت موجود و بیم از آینده آنها را مجبور میکند که تاکید کنند حتما حرفه دیگری را هم در کنار نویسندگی ادامه دهم. حرفهای که از لحاظ مادی من را تامین کند.
خانم منعم بسیار سپاسگزارم برای حضور در این گفتگو. سخنی اگر باقی مانده است، بفرمایید؟
به نظرم شما بسیار خوب اکثر مسائل را پوشش دادید و نیازی به سخن بیشتر نیست. تشکر میکنم از شما و نشریه خوبتان. امیدوارم روزی برسد که کتاب خواندن مهمترین دغدغه تکبهتک مردم ایران باشد. سلامت باشید و مانا.