بامداد جنوب - وندیداد امین:
نویسنده کتاب «سایههای مخروطی» دوران کودکی را آغاز ساختهشدنِ ذهن جسور و کنجکاو همراه با شیطنتهای گاهوبیگاه خود میداند. دورانی که با قصهگویی افراد بزرگتر خانواده شکل گرفت و زندگی را تبدیل به گویِ چرخان و درخشانی کرد که در چرخش مدام و در معرض رنگهای متفاوتش، هرلحظه شکل و رنگ دیگری را جذب میکرد و بازتاب میداد. زهره طحامی با قصه و افسانههایی که میشنید، دنیای پیرامون را رازآلوده و رمزگونه میپنداشت. آدمها همانی نبودند که میدید و از هر چهره و نگاه، مفهوم و ادراک خاص خودش را دریافت میکرد. کامهای قصهگو هرچند گرم و صمیمی بودند اما با موجودات ناشناخته و فضاهای وهمآلودی که همراه داشتند، هیجانی و ترسناک نیز بودند. اولین قصه را در سال پایانی دوره ابتدایی نوشت و با تشویق مادرش، دنیایی که با قصه توام بود، تکمیل شد. دیگر او بود و کاغذهای سفید که کوچک و تا مچاله و پنهان و کهنه و زردرنگ میشدند. صفحههایی که لب میبستند اما تجربه ترسها، دروغها، «نه» گفتنها و عشق و... را با او به دوش میکشیدند.
علاقه به شیمی و ریاضی در رشته تحصیلی دبیرستان خللی در تمایلش به نوشتن ایجاد نکرد؛ زیرا جوانههای نوشتن در طی سالها با او رشد کرده بود. در دوران دانشآموزی و در خلال گذراندن امتحانات درسی نیز از مطالعه کتابهای غیردرسی دست نمیکشید. خواندن مجلات، نوشتههای عزیز نسین و خواندن زودهنگام بوف کور و کتابهای نویسندگان دیگر، مانند صادق چوبک و بهرام صادقی، در کتابخانه پدر، همچنان حال و هوای نوشتن را در وجودش نهفته نگه میداشت و شدت میبخشید.
ادامه تحصیل در رشته علوم انسانی بدون شک تاثیرگذار بوده اما آنچه دستمایه نوشتنش شد همان تجربهها بود که البته با مطالعه و تاثیر از آثار نویسندگان بزرگ جهان مانند چخوف، آلن پو و کافکا و بسیارانی دیگر تحقق پذیرفت و در سالهای بعد، خواندن آثار نویسندگان صاحبنام شیراز در به ثمر رسیدن داستانها موثر افتاد. ازدواج و وجود فرزندان نیز گرچه وقفهای طولانی در کار ایجاد کرد اما هرگز مانعی برای رسیدن به شور و شوق ذخیرهشده در جانش نشد؛ زیرا آن گوی چرخان با نور، رنگ و سایهروشنهایش، برای ساختن دنیای زیبا و دشوار نوشتن همیشه مهیا بود تا شکلگیری و نوشتن کتاب «سایههای مخروطی». همچنان نیز میماند تا وقتیکه تاریکی محض از راه برسد و... . با زهره طحامی گفتوگویی انجام دادیم که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت میکنیم.
در ابتدا میخواهم راجع به ورود شما به عرصه نویسندگی سخن بگوییم. چه شد که وارد این فضای خاص ادبی شدید؟
دوران کودکیام را سرآغاز ساختهشدن ذهن جسور و کنجکاو خود میدانم. دورانی که با قصهگویی افراد بزرگتر خانواده شکل گرفت، دنیای پیرامونم را راز آلوده و رمزگونه ساخت؛ جهانی که یک گوی درخشان بود که میچرخید و همهچیز را به جادویی تبدیل میکرد. آدمها همانی نبودند که میدیدم و از هر چهره و شخصیت درک خاص خودم را داشتم. آن فضا گر چه گرم و صمیمی بود، وهمآلود و ترسناک هم بود اما آشنایی با کلمه و کاغذ و قلم در مدرسه، قدرت فراوانی برای نوشتن و غلبه بر ترسها میداد. بعدها خواندن کتاب و سپس حضور در کلاسهای داستاننویسی به این علاقه جهت داد. چاپ داستانهایم در مجلات معتبر ادبی مانند مجله عصر پنجشنبه، نافه و رودکی موجب انگیزههای جدیدی برای ادامه کار شد.
فضای داستاننویسی حال حاضر ایران را چطور ارزیابی میکنید؟ این جریان به کدام سو میرود؟
هنر و ادبیات و بهخصوص داستاننویسی تبدیل به یک نیاز برای افراد جامعه شده و با وجود جاذبهای که دنیای مجازی ایجاد کرده، نمیتوان این همه شور و شوق برای نوشتن را باور کرد. انرژیهای زیادی برای نوشتن در جریان است و شمار داستانها و کتابهای خوب، نویدبخش روزهای پربارتری را میدهد.
حال و روز زنان نویسنده ایران، هماکنون چطور است؟
شور و شوق نوشتن و خوانده شدن در زنان نویسنده ایران به حدی است که دیگر صحبت از مشکلاتشان کلیشهای و خستهکننده مینماید. این را از تعداد قابلتوجه نویسندگان زن و همچنین در کیفیت آثار نوشتهشده در سالهای اخیر میتوان مشاهده کرد.
خانم طحامی وضعیت ادبی و هنری شیراز را چطور میبینید؟ نقاط ضعف و قوت این استان را چطور میتوان در ادبیات و هنر برشمرد؟
غنای ادبی هر شهر وابسته به وجود نویسندگان، شاعران و هنرمندانی است که در آن حضور دارند و فعالیت میکنند. برنامهریزیهای منظم و جلسات مفید برای معرفی و نقد و بررسی آثار و همچنین وجود کارگاهها، کلاسهای ادبی و هنری، نقش موثر و مفیدی در ساختن فضای ادبی شیراز داشته است و اینهمه شیراز را به یک قطب ادبی تبدیل کرده است.
مسائل مادی تا چه اندازه سد راه یک نویسنده (زن) است؟ بالاخره چرخه نشر و تولید یک اثر ادبی در موقعیت متلاطم اقتصادی فعلی، بسیار مهم است!
مسائل مادی همیشه عامل بازدارنده مهمی است و میتواند سالها کار چاپ و انتشار را به تعویق بیندازد. برای کسی که تازهوارد این چرخه میشود، دشواری و بازدارندگی آن بیشتر هم هست. معرفی و تبلیغات در سطح وسیع و لازم، بسیار کم و ناپیداست بهگونهای که تمایل نداشتن به کتابخوانی را در بهوجود آمدن این وضعیت تشدید کرده است.
از پتانسیلهای فرمی و محتوایی کتاب «سایههای مخروطی» هم برای مخاطبان ما مقداری شرح دهید.
تعدادی از داستانهای این مجموعه از 10 یا 11 سال پیش به اینطرف نوشتهشده. هر داستان برگرفته از واقعیتهای اجتماعی است اما در نوشتن هرکدام، سبک و روش متناسب با آن موضوع، انتخابشده. مثلا در «میدان گل» داستان باید با گفتوگو بین شخصیت زن داستان و راننده تاکسی و به همان سادگی و بهصورت معمول و مرسوم در جامعه، نوشته میشد اما در داستانهای دیگر مجموعه مانند: «هشت ممیز هفده» یا «این کفشها میگویند برو» و یا «یک مکالمه ساده» سبک سورئال را انتخاب کردم.
چندی پیش جناب «دولتآبادی» به ضیافت افطار رئیسجمهور رفت و واکنشهای متعددی را که بیشتر به او تاخته بودند، برآشفت. از نگاه شما تعهد و رسالت اجتماعی یک نویسنده در جامعه فعلی ایران چیست؟
از تعهد گفتید. به نظرم هر هنرمندی زندگی و حیات هنری خود را از جامعهاش میگیرد و بدون تردید نمیتواند متعهد نباشد اما نویسنده هم مانند هر انسان دیگری ابعاد فکری و سلیقهای خودش را دارد.
خانم طحامی چرا داستانهای ترجمهای بین خوانندههای ایرانی پرطرفدارتر است؟ در صورتیکه تیراژ کتابهای ادبی ما بهخصوص شعر، گاه به 250 نسخه هم رسیده است!
شاید جامعه کمجمعیت کتابخوان ایرانی نسبت به کتابهای خودمانی بدبین است و در برابر آن احساس شکست دارد. این جامعه بهسرعت به سمت سلیقه و خواستهای خود میرود. این وضعیت در سالهای اخیر خوشبختانه به تعادل رسیده و گرایشها به خواندن آثار ایرانی بیشتر شده است که بهطور قطع با معرفی آثار خوب نوشتهشده و تبلیغات میتوان به این جریان سرعت بخشید.
چه اهداف و آرزوهایی را در حیطه فعالیت ادبی- هنریتان دنبال میکنید؟
زندگی بدون هدف و انگیزههای جدید، در هر سن و موقعیتی واقعا غیرممکن است. استفاده موثر و مفید از فرصتها که هیچکدام نمیدانیم چقدر است، بهترین و زیباترین کار است و آرزوی من بیشتر شدن این فرصت است برای مطالعه نخواندهها و ریختن تجربیات زیستهام در قالب داستانهای تازه.
سخن پایانی؟ سپاسگزارم از استادان خوبی که مشوق من بودهاند و از شما و زحماتتان برای انجام این مصاحبه.