bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۲۷۷۷
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۸ - ۰۷ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه سعید جهان‌پولاد درباره شعر مدرن؛
در مطالعات بینافرهنگی و تحلیل انتقادی کلام، در حوزه جامعه‌شناختی زبان و کارکردهای متداولش و اینجا؛ مبحث من، در کارکرد میدانی ادبی است و شکل و ریخت‌شناسی آنچه در بستر اهالی زبان و چه در بستر اعیان و
بامداد جنوب - وندیداد امین:
سعید جهان‌پولاد شاعر، مترجم و پژوهشگر ارشد زبان و ادبیات تطبیقی ملل است. تاکنون از وی آثار متعددی منتشر شده است که عبارتند از: مجموعه شعر «از من و از ما» (نشر دانشکده، ۱۳۶۸)، «در کوچه اول حرکت» (نشر نارنج، ۱۳۷۷)، «سفر به باران» (نشر زیرزمینی، ۱۳۸۰)، «آوای جنینی» (نشر مایا، ۱۳۹۵)، «زره کرگدن به تن دارم» (نشر هشت، ۱۳۹۶) و «بی‌شکلی» که در دست انتشار است. همچنین از ترجمه‌های این نویسنده می‌توان «رویای در مه (ترجمه شعر هایکو)» (نشر هشت، ۱۳۹۶)، «چهار کوارتت» اثر تی‌اس الیوت (نشر هشت 1397)، «ویتکنشتاین فیلسوف زمان و زبان زندگی و آثارش» ترجمه و تالیف گروه مترجمان شامل علی جهان‌‌پولاد، سعید جهان‌پولاد، دکتر لاریجانی و... (نشر گفت‌وگوی تمدن‌ها و فرزان ۱۳۸۲) و «اسطوره و معنا» (نشر گفت‌وگوی تمدن‌ها و فرزان) را  برشمرد. گفت‌وگوی ما را با سعید جهان‌پولاد را در ادامه می‌خوانید.

آقای جهان‌پولاد، شما به‌عنوان یک پژوهشگر که مقالات و تالیفات و سخنرانی‌های جدی درباره زبانشناسی داشته‌اید از دیدگاه جامعه‌شناختی و کارکردهای ادبی زبان، نظرتان را به‌طور اجمالی بگویید؟
در مطالعات بینافرهنگی و تحلیل انتقادی کلام، در حوزه جامعه‌شناختی زبان و کارکردهای متداولش و اینجا؛ مبحث من، در کارکرد میدانی ادبی است و شکل و ریخت‌شناسی آنچه در بستر اهالی زبان و چه در بستر اعیان و اشرافش و ضمایر و ترکیبات فعلی و افعال مرکب، فرهنگ اصطلاحی و شفاهی و ساختمان مستبد، انگاره زن‌ستیز و فرودست‌انگاری و استحاله شده که به‌شدت جنسیت زده و تقلیل گرایانه نسبت به جنسیت زن و زنانه‌گی ا‌ست. زبان فارسی شاید بیش از هر زبان دیگری این آسیب جدی را دارد و صدالبته، این برمی‌گردد به فرهنگ مسلط و ساخت تاریخی و اجتماعی و سیاسی و مذهبی آن، در تحلیل انتقادی کلام در کارکرد میدانی و ادبی‌اش، به تاریخ مذکر و نگاه مسلط و مقدر و استبدادی ساخت اندیشگی در پس‌زمینه دولت‌مندی‌ها و مصارفش می‌رسیم؛ این‌که نگاه جنسیتی نگاهی تقلیل‌گرایانه به زن به‌عنوان جنس دوم، کهتر و فرومایه‌تر از مرد، شکل و ساخت و ریخت زبان را مقتدر کرده و خودکامگی حاکم محکومی، ارباب‌رعیتی، شبان‌رمگی و... مرد زنی به وجود آورده؛ با این وصف، تلاش و همتی بلند می‌خواهد از حیث نظرگاه جنبش شعر زنانه که این تعارضات جنسیتی را شالوده‌زدایی کند، در چرخش زوایای دید و پرسوناژها؛ تلاشی که مثلا فروع فرخزاد و طاهره صفارزاده داشته‌اند و دیگران در دهه‌های هفتاد و همچنان دارند انجام می‌دهند، از دید من نوعی اعاده حیثیت است در کنش نوشتاری زبان شعر از نگاه و ذهن چند وجهه زنان شاعر، ارجاع بدهم شمارا به تلاش پگاه احمدی در انعکاس جنبش شعر زنانه یا علی باباچاهی و مقالات موثری از خودم و چند سخنرانی در دانشگاه‌ها و چند استاد دانشگاه که مقالاتشان را خواندم و تائید کردم که نگاه زبان‌شناختی و جامعه‌شناختی خوبی داشته‌اند و البته تلاش و گردآوری علی باباچاهی که بخش اعظم تلاش پگاه را سامان داده؛ منظور نظر این است که ساختار تک‌گویی و مستبد مذکر زده و نگاه جنسیت‌زده، تحمیل‌شده بر دایرگان ذهن و زبان و دید شاعران زن و موجودیت مستقلی به‌وجود نیامده و اگر هست از برآیند تعارضات جنسیت‌زده در نگاه جامعه‌شناختی است نه زبان‌شناختی و تبارشناسی مدنیت زبانی و دموکراتیزه شدن این فرایند زبانی و نگره‌ای آن مثلا اشعار متاخر فیروزه محمدزاده و... را وقتی می‌خوانیم، می‌بینیم که دارای ساخت و هنجار یکدست ساختی است و در اجرای زبانی منفک از هم نیست، فرارویند آرد و از زبان جنسیتی بهترین بهره را می‌برد و این نشان خلاقیت است.

و در شکل ادبی و شعر این آسیب را چطور باید دید؟
منظورم این است که ورود این تعارضات و پارادویی شدن لحن و بیان و معنا دهی آنها، در دستگاه زبانی شعر زنانه، یکدست است، چون معشوق‌زدگی و قداست بخشی به آن، اقتدار زیرساخت جنسیت‌زده زبانی، نشانه‌شناسی زبان و بیان زنانه که استوار بر این تعارضات است، هم‌شکل با زبان و بیان شعر و زبان مردانه است و از استبدادزدگی و فرهنگ سلطه در ذهن و زبان نشات می‌گیرد، آنجا معشوق زن است و اینجا مرد، با کمی وسواس و حس‌ها و دسته‌بندی‌های کردارها و دسته‌بندی شبکه‌ای حس‌ها و عواطف زنانه و مردانه، ضرب‌آهنگ مکرر و تاکیدات چندین‌باره که از خصایص و ویژگی‌های شعر زنانه است و دیپلماسی میدانی زبانش، به‌شدت فرهنگنامه‌ای است و معطوف به ادبیت رسمی و یا اشرافی، منظورم کدهای زبان و تکیه‌های زبان معیار بر آن متمرکز است، زبان رسمی و معیار؛ فرض اگر این اقتدار زبانی و ذهنی و ساختاری، شالوده‌زدایی شود و زبان فراجنسیتی و هرمافوردیتی و ترانسی شود؛ منظور دوجنسی شود و تفکیک آن به‌طور مساوی در چرخش من‌های دیگر شاعر و روایی و نویسنده قابل‌پذیرش شود، اتفاق خوشایند این است که حضور قاطع و حضور پویا دارد زن و با حقوق مساوی میدان‌داری می‌کند در تاریخ تفکر و تمدن و فرهنگ؛ مثلا نگاه به ادبیت گذشته ما نشان می‌دهد که به تعداد انگشتان دست، زن حضور دارد اما در واقع چنان در سلطه ادبیت و تاریخ مذکرِ استحاله شده که زنانگی ندارد و اگر نام رابعه را از ذیل قطعات و اشعارش حذف کنی و مثلا بگذاری شیخ کشکول، کمتر متوجه می‌شوند که این سروده یک زن است؛ همین اتفاق در بسیاری از اشعار پروین افتاده و حال بعضی اشعار متقدم فروغ و نسل‌های بعدی فروغ تا همین دهه نود هم نمونه‌های زیادی هست که یکدست و یک‌شکلی شدن را تداعی می‌کند؛ منظور من از گفتن اینها این است؛ حضور زن با تمام جنبه‌های جنسیتی و طرز فکر و طرز نگاه و زبانش، کمتر دیده می‌شود. زنان ما خود را معشوق می‌پندارند که باید ستایش شوند؛ چون ادبیت مستبد و مذکر زده ما این‌طور وانمود کرده؛ ببینید مثلا امیلی دیکنسون در یکی از اشعارش که خیلی معروف است، همین موضوع را هدف گرفته؛ نوعی دیگر از هژمونی و استحاله‌شدگی زن، از خود و خویش در ادبیت جهان؛ من‌های دیگر خود شاعر که پیوسته مورد این تعارضات واقع می‌شود: «من هیچ‌کسم، تو کیستی؟»

می‌دانم که سخت است برای شما به‌عنوان شاعر و پژوهشگر که تعریفی از شعر و شاعرانگی بدهید اما لزوما باور شخصی‌تان چیست نسبت به نظرات اخیر نظریه‌پردازان؟
اگر بپذیریم که شعر ماحصل پدیده‌ای اجتماعی است و در زبان حادث می‌شود، پذیرفته‌ایم که شعر اتفاقی از بیرون به زبان حادث‌شده است؛ نکته ریز بیانیه دکتر براهنی عزیز، اینجاست! شعر اتفاقی است که در زبان اتفاق می‌افتد و دایره گسترده زبان، ذهن و تصویر و تفکر را نیز شامل می‌شود؛ ما بی‌زبان نمی‌توانیم بیندیشیم. ویتکنشتاین بر این امر در پژوهش‌های منطقی‌اش تاکید دارد که این زبان است که واقعیت بیرونی را تبیین می‌کند و هیچ عظمتی در بیرون جهان نیست جز در زبان. نه‌تنها دیروز بلکه امروز هم ما و همفکرانمان از دکتر براهنی هم پیشروتریم و علتش، این است که در وضعیت اضطرار، تشویش، تشتت و بحران زندگی می‌کنیم و داعیه‌دار همین وضعیتی هستیم که پلی‌فونیک و چندصدایی ما را برجسته‌تر می‌کند؛ 

عناصر برهم‌خوردگی تابلوهای معنایی و فرهنگ اصطلاحی روزگاران را به شکستن اقتدارش کشانده‌ایم و از چند ساختی و چند فرمی درست این پدیده‌ای بودن اجتماعی شعر برآمده؛ زبان در مکالمه با ماست و ما با زبان مکالمه می‌کنیم در کارکرد زبانی شعر این اتفاق، برجسته‌تر است و معناها چنان می‌گریزند از هنجار گراماتولوژیکی و دستور عاملی، فرهنگ لغاتی، پس شعر در ذات و ماهیتش، پدیده‌ای است پویا و زیستی، موروثی و بومی و جهان‌شمول‌تر و از یک‌سو تن می‌دهد به بدوَیت زبان و از سوی دیگر زبان را و فرهنگ و... غنا می‌بخشد و به سمت مدنیت و دموکراتیزگی و تعامل با هستی و زمان می‌نشیند و نقش شاعر در این اجماع، وساطت و واسطه بینابینی است، نوعی گفت‌وگومندی و نه خالق بودن و آفرینش‌گری و چرا هر کس نمی‌تواند شاعر باشد و در واسطه‌گری، دست به زدایش شالوده‌ها بزند. خب این یک بحث دیگری را می‌طلبد اما ماهیت شعر و زبان شعر عدول و گریز از اقتدار زبان و هنجار گراماتولوژیکی زبان رسمی و معیار است.

نظرتان در مورد موج اشعار منتشرشده در فضای مجازی چیست؟
اشعاری که در فرمت فضای مجازی منتشر می‌شود، تک‌ساختی و تک‌منظر است و گذرا، اساسا، این فرمت، نوعی کاهلی، سرسری‌خوانی و حالت بخوان در رو ایجاد می‌کند از عوالم جهالت مدرنیته است؛ نوعی شعرسازی است و روح انسانی در پس پشتش دیده نمی‌شود؛ شاعر را به میان‌مایگی و مخاطب‌پروری دعوت می‌کند و شعر چنین فرایندی، شعر سلیقگی و مذاقی می‌شود؛ چون خوراکش را براثر همین گفتمان‌های  بینامتنی مجازی و روزمرگی و جهالت مدرنیته و پرشتاب تامین می‌کند و شعر در چنین رویکردی، از کنش نوشتاری متن و استراتژی خلاقیت تجربه‌ای و مکاشفه‌ای و زیستی دور می‌ماند؛ هضم شده و درونی شده نیست؛ نه زبانش، نه نشانه‌ها و نه عناصر دیگر ساختی و معانی  و دلالتمندی‌اش و چراکه به‌شدت ذهنی‌گراست و عینیت نمی‌یابد و مشارکت‌جو نیست و فقط در لفاظی بیمارگونه و شیزوفرنی زبانی، اتفاق می‌افتد، مکاشفه در جهان زبان نیست و بیرون از دایره نامحدود و بی‌پایان زبان و بیان و در زیرساختش پرداخت و اجرای میدانی ندارد؛ استراتژی خلاقانه در نحوی اجرا ندارد و تو را نمی‌گیرد که تفکر و تامل کنی و تاویل متن و دریافتنت را به چالش بکشد. 

ازاین‌رو، یعنی فقط می‌خوانی و رد می‌شوی، فرمت فضای مجازی، تلگرامی و بقیه همین است؛ تنفس طبیعی در جان کلام آن‌قدر ضعیف است که شبیه گفتار هذیانی آدم محتضر است، انتظام طبیعی کلام و دکلاماسیون طبیعی کلام که درونی شده باشد، کمتر دیده می‌شود؛ شاعر خود را فریب می‌دهند و یا آن‌قدر درگیر خودشیفتگی است که شعر خود را درست‌خوانی نمی‌کنند، نمی‌گذارند زمان بگذرد و لایه‌های دیگر زبان نوشتاری و کنش نوشتاری متن، بر آنها جلوه کند. این آسیب جدی به بدنه پدیداری شعر و شاعرانگی زده، آفرینش شعر، ازجمله و سطر نویسی به واحد مصوت و حرف‌به‌حرف و اینها تقلیل یافته، فرمت فضای مجازی این است، چون فاصله در تایپ، مکث و علائم سجاوندی و ویراستاری و ویرایشی و نگارشی، حکومت مطلقه دارد در دستگاه صفحات کلید و بر تو تحمیل می‌کند، سیستم از پیش تعیین‌شده خود را و جو شعر را می‌گیرد از لحظه آن، یعنی لحظه پدیداری و حادث شدن شعر در زبان.

سخن پایانی؟
چطور بگوییم که در وضعیت تعلیق و تشویش و اضطراب نیستیم و حقوق مدنی و شهروندی‌مان رو هواست نه در اینجا و نه در هرکجای تاریخ و جهان، ما به‌دنبال پررنگ کردن پازل شعر و ادبیت ایران در جهانیم. آنها که این مرز جهانی را باور دارند، همراهان همیشگی شعر و ادبیت جهانی‌اند، اگرچه هیچ خوش ندارم که گفته باشم هنر نزد ایرانیان است و بس، چون نیست اما جایگاه هنر و شعر و ادبیت ما ربطی به سیستم‌های حاکمه و سیاست‌پیشگی ندارد، نه ربط به مذهب و آیین و نه اینها. شعر مدرن ما ادامه تاریخی و تکوینی ادبیت سلطه و مستبدانه ماست که پیشنهادهای دموکراتیزه شدن و مدنیتش را ارائه می‌دهیم که از این ایستایی خروج کند و گذر کنیم از مدرنیته و جهانی شویم؛ به قول نیما که چشم‌ و چراغ ماست:«دنیا خانه من است/ تا دیدار دیگر و حرف‌هایی از جنسی دیگر».

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، شعر ، ادب ، کتاب
نام:
ایمیل:
* نظر: