بامداد جنوب - وندیداد امین:
ساره سکوت متولد سال 1363 در ایران و ساکن کشورهای امریکا و کاناداست. در رشتههای دستیاری دندانپزشکی و رشته علوم زیست-پزشکی تحصیل کرده است. اولین کتابش، چهارده معصومه در سال 1394 توسط نشر گردون منتشر شد. از سال 2012 در دانشگاه یورک تورنتو و بعدها تحت عنوان کانون شعر تورنتو برنامههای ادبی مختلفی برگزار کرده است. در حال حاضر مسئول صفحه ادبیات مجله شهرگان و کانون شعر تورنتو و مترجم داوطلب برای گروه فمینیسم روزمره و ...ست. او در شهرها و جلسات متعددی در آمریکا و کانادا شعر اجرایی اجرا کرده است که با استقبال روبرو شدهاند. گوشههایی از برخی اجراهای او را میتوانید آنلاین ببینید. دومین کتاب او "پیامبر درختها " توسط نشر هشت بهمن امسال به بازار خواهد آمد. سومین کتابش "و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرفته باشد " بهتازگی توسط نشر داستان منتشر و توزیع شده است.
ماحصل گفتگوی ما را با ساره سکوت در ادامه میخوانید:
خانم سکوت، ابتدا میخواهم راجع به تفاوتهای مخاطب و مؤلف ایرانی و غیر ایرانی برای ما بگویید. جهان معرفتی و زیباییشناختی این دو چه افتراقاتی باهم دارند؟
وقتی قصد مقایسه دو چیز راداریم باید شناخت کاملی از هر دو داشته باشیم و شرط اول این مقایسه نیز دستهبندی درست است. به نظر من دستهبندی کردن آثار ادبی به آثار "غیر ایرانی " و "ایرانی " ازآنجهت اشتباه است که وقتی از "غیر ایرانی " حرف میزنیم داریم ادبیات ایران را در برابر ادبیات جهان میگذاریم. این موضوع این مشکل را دارد که ادبیات هر کشور بسته به تاریخ و سیاست و خیلی مؤلفههای دیگری که در آفرینش ادبی دخیلاند، با کشور دیگر تفاوت دارد. میتوانم ادعا کنم کمتر کسی شناخت جامعی از ادبیات تکتک کشورهای دنیا دارد. خود من تنها ادبیات معاصر چند کشور را بهطورجدی دنبال میکنم و در مورد بقیه کشورها فقط بسنده کردهام به آثاری که به فارسی یا انگلیسی ترجمه شدهاند و یا آثار قدیمی مشهور که به گمانم خواندشان برای نوشتن حیاتی ست. قاعدتاً وقتی ترجمه متنی را میخوانیم بخش بزرگ و گاه حائز اهمیتی از اثر را از دست میدهیم. بخشی ازآنچه ترجمه ناپذیر است مثلها، اصطلاحات و به عبارتی کلیتر شناخت فردی از فرهنگ، تاریخ و گذشتهٔ آن کشور یا حتی منطقه است. مثلاً وقتی دوست روسی من با متن کتاب جنایت و مکافات داستایوفسکی مواجه شد در وهله اول این موضوع را متوجه شد که اسامی انتخابشده در داستان به فضای داستان لایه دیگری افزودهاند، چیزی که برای کسی که ترجمه انگلیسی یا فارسی میخواند اصلاً در ترجمه نیامده. یا مثلاً اسم شخصیت کدی در داستان خشم و هیاهو از فالکنر، یا این مورد که در میان دامداران منطقهای که داستان سبک در آگوست فالکنر به آن اشاره دارد، ماه آگوست ماه زاییدن گاوهاست و اسم کتاب هم اشاره دارد به سبک شدن بعد از زایمان شخصیت داستان و هم نور و باقی داستان... اینها تازه مثالهای دمدستی و راحت این موضوعاند آشنایی با فرهنگ و خواندن اثر به زبان مبدأ خوانش فرد را از متن بهطورجدی تغییر میدهد.
اینها را در مقدمه گفتم که بگویم من تنها میتوانم آثار آمریکایی و کانادایی را با آثار ایرانی مقایسه کنم چون معتقدم فرد باید گذشته از تسلط بر زبان انگلیسی، خودش عضوی از آن کشور و فرهنگ شده باشد و تنها این دو کشور برای من اینگونه بودهاند.
در مورد آثار کانادایی به نظر من آن اَپتی معروف در مورد کاناداییها، آن بیتفاوتی و سردی سیاسی یا حتی احساسی که در بین مردم هست، در آثار کانادایی هم وجود دارد. البته این نپرداختنِ مشخص به مسائل سیاسی، این خوبی را دارد که تنوع موضوعات بیشتر است و در شهری مثل تورنتو که شهر مهاجرهاست ایدهها و آثار بکر و بسیار جالب زیادند.
در مورد آمریکا در چند سال اخیر و بهخصوص در حیطه شعر، میتوانم ادعا کنم که بیشتر اشعاری که معروف شدهاند و یا در مجلههای بسیار معتبر کشور چاپ میشوند کاملاً سیاسی و گاه بسیار شعاریاند. مخصوصاً دو موضوع داغ این سالها یعنی "جانهای آفریقایی-آمریکایی مهماند " و مسئله حقوق زنان را تقریباً همهجا میبینیم. اگر به اشعار چاپشده در یکی دو سال گذشته حتی فقط در مجلهای مثل نیویورکر که من هرازگاهی اشعاری از آن ترجمه میکنم نگاهی بیندازید میبینید خیلی از آثار مشخصاً به همین مسئلهٔ خشونت پلیس پرداختهاند. این موضوع در شبشعرهایی که در سطح شهرهای مختلف کشور برگزار میشوند نیز کاملاً مُد و تکراری ست.
در مورد اشعار ایرانی به من اکثر شاعران ما در دوران گذراند. تعداد قابلتوجهی مینویسند، تجربه میکنند و درواقع کثرت و پراکندگی وجود دارد که شاید به نحوی انعکاس آشفتگیهای دوران ماست. چه آشفتگیهای سیاسی و چه آشفتگیهای دیگری که جامعه در دیدار با مفاهیم جدید مثل آزادیهای شخصی یا حتی جنسی و غیره به وجود آمدهاند. من این دوران را دوران زایا و جالبی میبینم. به نظر من این شرایط پتانسیل این را دارد که از این میان برخی ایرانیان به عرصههای جهانی راه پیدا کنند و آن اسطورهسازیهای سابق و رجوع به گذشته را (که در فرهنگ ما چیز خوبی ست) در جهت مفید و در جهت پیشروی استفاده کنند. ببخشید اگر حرافی کردم.
مهاجرت یک نویسنده یا شاعر ایرانی یک امکان است یا یک تهدید؟ شاید هردو بسته به شرایط تجربه شخصی خودتان چه بوده؟
مهاجرت ازنظر من یک امکان است. درواقع هر تغییر و چالشی به نظر من میتواند امکانی برای رشد باشد. به شرطی که فرد توانایی و آمادگی ذهنی و شرایط مناسب برای رشد را داشته باشد. شرایط مهاجرت افراد یکسان نیست و اثرات آن نیز. برای من بیشتر مثبت بوده تا منفی. امروزه به لطف پیشرفتهای تکنولوژی این امکان فراهمشده که کسی مثل من دسترسی تقریباً خوبی به مخاطب ساکن ایران داشته باشد و این یعنی مهاجرت تنها محدودیت نیست. به نظر من ادبیات ایران و نویسندگان و شعرای ایرانی باید انرژی خودشان را بگذارند روی نفوذ کردن به ادبیاتی که جهانی ست و زندگی در خارج از ایران این امکان را فراهم میکند. هم امکان رشد را برای ادبیات ما فراهم میکند و هم ادبیات غنی ما را به جهانی که درگیر پروپاگانداها و. ست معرفی میکند.
در چه شرایطی وارد جهان ادبیات شدید؟ مشوق یا استاد خاصی داشتید یا پاسخ به نیازی درونی/بیرونی بود؟
من از کودکی با نوشتن راحتتر بودهام و در گفتن مشکل داشتهام. اکثر اوقات نیز فردی ساکت و منزوی هستم. درنتیجه در اوایل کار نوشتن تنها راه ابزار احساسات من بود؛ اما بعد از مدتی سعی کردم به این نقص به دید یک امکان نگاه کنم و در چند سال اخیر نه به دلیل نیازم بلکه به دلیل علاقهام به ادبیات و مخصوصاً ادبیات ایران نوشتهام. البته علاقه خانوادگی ما به ادبیات این شانس را فراهم کرد که در کودکی حافظ برخی از اشعار پیچیده باشم، ذهنم به ادبیات و شعر عادت کند و دسترسی به کتابهای خوبی داشته باشم.
مضمون، فرم و ظرفیتهای زبانی آثار شما دارای چه مشخصههایی ست؟
در سالهای اخیر سعی من این بوده که ازآنچه دارم بگذرم و به سمت جلو حرکت کنم. مثلاً کتاب اولم، چهارده معصومه، مضمون کاملاً متفاوتی با کتابهای بعدی من دارد، درصورتیکه از چاپش فقط چند سال میگذرد. تجربه کردن فرمها و مضمونهای متفاوت را دوست دارم. برای من که حتی در دورهای شعر موزون نوشتهام، عجیب نیست که شعرهایی دارم که ازنظر مضمونی در نقطهای کاملاً مقابل اشعار امروزم هستند. گذر و تغییر ازنظر من المانهایی هستند که به خلاقیت منجر میشوند. در این دوران گذر سعی کردهام ظرفیت زبانی آثارم را بالا ببرم، درک خودم از زیباشناسی و چیدمان شعر را تغییر دهم، دایره واژگان گستردهتری به دست بیاورم و حتی جهانبینی متفاوتی کسب کنم. شاید درگیریهای ذهنی ثابتی در این دوران داشتهام. موضوعاتی مثل تنهایی آدمی، تبعید، وطن و؛ و البته موضوعاتی حول محور مادر شدن که تجربه جدید این سالهای من بوده و قاعدتاً در اشعارم منعکس شده. کتاب تازه منتشرشده من "و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرفته باشد " اشعار بسیاری در حول همین محور مادرانگی و بارداری و. دارد. کتاب دیگر من، "پیامبر درختها " که در ماه بهمن به بازار میآید، بیشتر به غربت و مهاجرت و گذشته و فراق و. پرداخته.
مسئله «جنسیت» امروزه در ادبیات و هنر به یک واژه مناقشه برانگیز بدل شده که آیا متن زنانه/مردانه هم داریم؟! خوانش شما در این خصوص چیست؟
ادبیات ما تا دوران معاصر و شاید حتی هنوز ادبیاتی کاملاً مردانه ست. مردان کاتبان بودهاند و صدای زنان در خیلی از دورههای تاریخی ما اصولاً شنیده نشده. این را مثلاً مقایسه کنید با زمانی که رمرمان ژاپنی "داستان گنجی " نوشته میشود. جایی که مشخصاً کاتبان همه زن بودهاند و درنتیجه در حین نگارش روایت این زنان و مسائلشان را میشنویم. در دوران معاصر تلاشهای زیاد، درست و به حقی برای خارج کردن این فضا از تسلط مردانه وجود دارد؛ اما به گمان من هنوز این فضا مرد محور است و حتی خیلی از نوشتههای زنان نیز رویکردهای مردانه دارند یا از ذهن مردسالار میآیند؛ اما به هر جهت پیشرفت هم یک پروسه زمانبر است. به آینده خیلی خوشبین هستم.
خانم سکوت، نقش سوشالمدیاها و وسایل ارتباطجمعی را در زمانه ما نمیشود انکار کرد؛ اما اکنون شاهد خیل گستردهای از تولید متنهای سخیف و سطحی به نام شعر و داستان هستیم! تحلیل شما چیست؟
به گمانم این را در سؤالهای پیشین پاسخ گفتهام. در کل فکر میکنم حتی همینها مثبتاند. معتقدم که بهمرور سره از ناسره مشخص میشود و در انتها این موضوع در جهت پیشروی ست.
جایگاه امروز زنان مؤلف ایرانی را در عرصه شعر، داستان و نقد ادبی را چطور ارزیابی میکنید؟
ازنظر من در موردنقد ادبی چه زنان و چه مردان معاصر ما خیلی فعال و پیشرو نیستند و باید به فکر بهبودش بود. در مورد شعر یا داستان، زنان جایگاه بهتری به نسبت دوران قبل از فروغ فرخزاد دارند. درواقع نویسندگان، شاعران، هنرمندان و فعالان اجتماعی زن بیشتری داریم؛ یعنی حتی در دنیا همزمان ما زمان پیشرفت زنان در همه عرصههاست. البته پیشرفت کار یکشب و یک روز نیست و به نظر من شاید نسلها طول بکشد تا شرایط برابر داشته باشیم.
از میان نویسندگان و شاعران امروز ایران، کدامها را بیشتر دنبال میکنید؟
تعداد بیشماری را دنبال میکنم و چون معتقدم از این میان معلوم نیست چه کسی کلید پیشروی را در دست دارد سعی میکنم اکثر کارهایی که میبینم با دقت بخوانم و دنبال کنم. اگر بخواهم اسم ببرم حتماً لیست بلند بالایی خواهد بود.
حدودوثغور اخلاق ادبی "ساره سکوت " کجاست؟
بحث اخلاق در حالت کلی هم بحث طولانی و پیچیدهای ست. وقتی از اخلاق ادبی حرف میزنیم این مطلب پیچیدهتر هم میشود و فکر میکنم این مصاحبه گنجایش پرداختن به آن را ندارد و تا همینجا هم زیاد به جزئیات پرداختهام. در همین حد میگویم که حدومرزهای من در حیطه ادبیات برای خودم هم حدود مشخص و ثابتی نیستند. فکر میکنم بهترین جواب این باشد که وقت نوشتن، به حدومرز گذاشتن برای خودم فکر نمیکنم و خودم را در ظرف خاصی نمیگذارم.
. بسیار متشکرم. حسنختام را شما بفرمایید.
از شما و خوانندگانتان متشکرم که این فرصت را در اختیارم گذاشتید...