bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۳۵۰۴
تاریخ انتشار: ۱۶ : ۱۹ - ۰۲ تير ۱۳۹۸
زهرا آزادی‌کیا در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
وندیداد امین: زهرا آزادی‌کیا متولد 1366 در اندیمشک، شاعر، نویسنده، مجسمه‌ساز و نقاش است. وی مجموعه شعر «خر» را در سال 97 به همت نشر سوسا به چاپ رساند. آزادی‌کیا در حال حاضر دو کتاب (یکی شعر و دیگری داستان) آماده چاپ دارد. آزادی‌کیا تجربه بازیگری و حضور در سه فیلم سینمایی را دارد که «هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند» یکی از آن‌هاست. گفت‌وگویی را با زهرا آزادی‌کیا صورت داده‌ایم که شما را به خواندن آن دعوت می‎کنیم.

قدرتمندترین ابزارِ تکاملِ انسان «هنر» است!

وندیداد امین

زهرا آزادی‌کیا متولد 1366 در اندیمشک، شاعر، نویسنده، مجسمه‌ساز و نقاش است. وی مجموعه شعر «خر» را در سال 97 به همت نشر سوسا به چاپ رساند. آزادی‌کیا در حال حاضر دو کتاب (یکی شعر و دیگری داستان) آماده چاپ دارد.

وی در بیست‌سالگی تحصیل در رشته فیلم‌سازی را رها کرده و با محمدرضا طاهرنسب ازدواج می‌کند که به‌دنبال این ازدواج تمام فعالیت‌های ادبی و هنری‌اش متوقف می‌شوند و این توقف تا سال 97، 11 سال طول می‌کشد. خودش در این‌باره می‌گوید: سال‌های طولانی سکوت مرا می‌جوید و این لطف مرگ و به قتل رسیدن در سال 96 بود که مرا به خودم بازگرداند. آزادی‌کیا تجربه بازیگری و حضور در سه فیلم سینمایی را دارد که «هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند» یکی از آن‌هاست. گفت‌وگویی را با زهرا آزادی‌کیا صورت داده‌ایم که شما را به خواندن آن دعوت می‎کنیم.

خانم آزادی‌کیا نخست بفرمایید که در عصر حاضر، برای هنر از بعد معرفت‌شناختی چه جایگاهی قائل هستید؟

درست این است که شما این سوال را از یک پژوهشگر هنر -آن‌ هم یک پژوهشگر حرفه‌ای نه معمولی- بپرسید. کسی که به تمام جریان‌های ادبی و هنری از گذشته تا به امروز اشراف داشته باشد و بتواند یک جواب کامل و قابل استناد بدهد. نظرِ منِ هنرمند تنها مبتنی بر تجربیات شخصی و آموخته‌های محدود خودم هست و نمی‌دانم برای مخاطب شما چه کاربردی می‌تواند داشته باشد. اگر منظور شما از معرفت‌شناسی، دانش و آگاهی حاصل از تولید و مواجهه مخاطب با اثر هنری باشد، باید عرض کنم، هنر امروز با اینکه بیشتر جنبه دکوراتیو و سرگرمی دارد؛ ولی هم‌پای این‌ها دریچه‌های نو و متفاوتی را برای دیدن و ارتباط با جهان به روی ما گشوده است. دریچه‌هایی که گاه درک مسائل سخت و عمیق را برای مخاطب آسان می‌کنند و یا شعله‌هایی -هرچند کوچک- می‌افروزند که منجر به پیشرفت علم می‌شود و یا این‌که در خیلی از زمینه‌ها این شعله‌ها منجر به خودشناسی هنرمند و مخاطب می‌شوند و به رشد روحانی و عرفانی هر دو کمک می‌کنند و از این منظر ارزشمندند. از نظر من در این زمینه جایگاه هنر در جهان بلندبالا و رفیع است؛ اما در کشور ما به‌واسطه تجمع هنرمندها با هنرمندنماها در یکجا -و تسلط بیش ‌از حد مافیا بر فضای هنر و در پی آن تغییر تعاریف هنر، از جمله نشاندن و تبلیغ صنعتگری هنر به‌جای هنر خلاق و هنرمند کنشگر و ایده‌پرداز- این جایگاه مخدوش است و نمی‌توان به‌درستی رای به نفی یا پذیرش بلند بودن جایگاه معرفت‌شناسانه هنر امروز ایران ما داد؛ چراکه در جاهایی ساخته و در جاهایی ویرانی‌هایش بیش ‌از حد تصور است.

از بعد انسان‌شناختی چطور؟

فکر می‌کنم تا حدودی جواب این سوال شما را در پرسش قبل داده باشم. ببینید ما اگر بخواهیم به هنر به‌عنوان ابزاری برای پرورش و تکامل انسان نگاه کنیم -چه در زمانی که اثر و پرداخت ایده‌ای نو هنوز در مرحله اول تولید است و چه بعدازآنکه وارد فاز صنعتگری می‌شود- قدرتمندترین ابزار تکامل انسان از گذشته تا به امروز بوده است. عاملی بوده برای طرح پرسش‌ها و کنشگری جوامع و راهی بوده برای آموزش و یا انتقال مفاهیم، یافته‌ها و دانسته‌ها. یک هنرمند در ساده‌ترین و صنعتی‌ترین حالت هنر، وقتی درگیر خلق می‌شود، از همان ابتدای راه می‌آموزد متمرکز باشد. می‌آموزد برای حصول نتیجه صبور باشد. می‌آموزد قدر داشته‌ها را بداند و در جهت رفع نداشته‌ها بکوشد و این‌که هیچ‌چیز ارزان به دست نمی‌آید؛ پس همزمان هنر می‌آموزد ازلحاظ شعور و آگاهی انسانی نیز رشد می‌کند. از نظر من هنر مسیری است که در آن مسافر و مسیر، ابزار و اهداف و چیدمان و جذابیت‌های راه با هم رشد می‌کنند.

با توجه به تنوع کارکرد شما، چه تناسب و تفاوتی میان نحله‌های متعددی ادبی و هنری آثارتان وجود دارد؟

برای من هیچ تفاوتی میان انواع شاخه‌های هنری که کار می‌کنم، وجود ندارد. تنها چیزی که آن‌ها را از هم جدا می‌کند، ابزار کار است و مخاطب‌های هرکدام. بعضی از کارها هم به‌واسطه مکان به نمایش گذاشتن اثر از هم تفکیک می‌شوند؛ ولی در خیلی از موارد همچنان که دارم یک حجم می‌سازم، همزمان کارم فیلمسازی هم هست، شعر هم هست و ممکن است فرم نقاشی و داستان بگیرد. آنچه در مسیر رشد کار کشف می‌کنم برای من مهم است نه نتیجه کار. ممکن است نتیجه کار اصلا آن چیزی که تصور می‌کردم یا می‌خواستم نباشد. این‌که کارم توی کدام زیرشاخه از هنر تعریف می‌شود هم مهم نیست.

خود شما، بشخصه از کدام سنت هنری بیشتر بهره برده‌اید؟

من هیچ‌وقت موقع خلق خودم را محدود و ملزم به‌ جاگرفتن اثرم در یک سنت و مکتب خاص نمی‌کنم، به همین دلیل هم تقریبا در کارهایم رد تمام مکتب‌ها را می‌توان دید؛ ولی بیشترین کارکرد را از مکتب اکسپرسیونیسم و سورئال گرفته‌ام که آن‌ هم بسته به نیاز کار بوده و قرار نیست تمام کارها به این شکل باشند.

فضای فرهنگی و پتانسیل‌های موجود در خوزستان و گستره جنوب را چطور ارزیابی می‌کنید؟

آثار بسیاری از هنرمندان ما پتانسیل لازم برای مطرح‌ شدن در سطح کشور را دارند، تنها مساله و مشکلی که وجود دارد و مانع رشد بچه‌های ما می‌شود، نبود همدلی و همراهی میان هنرمندان ماست. بچه‌های ما تکه‌های شیشه پیش پای هم هستند. محکم و تیز ایستاده‌اند تا خدایی نکرده کسی سالم از مسیر رشد رد نشود. شما یک نگاهی به اجتماعات هنری استان‌های دیگر بیندازید، استان‌های شمالی یا تهران. در این استان‌ها تقریبا همه در تمام زمینه‌ها یاری‌رسان‌ هم هستند. هر هنرمند این استان‌ها -هنرمند درجه سه و چهار هم که باشد- به لطف همدلی دوستانش در سطح کشور شناخته‌شده، مطرح و موفق است؛ اما بچه‌های ما چه می‌کنند؟ به لطف خراب‌کاری‌های عزیزانمان، ما در خوزستان شاهد این هستیم که یک هنرمند درجه‌یک و یا استاد، گاه جایگاه و شأنی حتی کمتر از هنرجویانش دارد. به همین سادگی و مسخرگی.

زنان ایرانی در مقوله فرهنگ، امروزه به‌عنوان مولف چه وضعیتی دارند؟

با جدا کردن زنان و مردان مولف از هم مخالفم. پس جواب شما را با توجه به وضعیت هر دو جنسیت در مقوله فرهنگ می‌دهم. بی‌پرده بگویم، به‌جز تعداد کمی همه تقریبا منفعل هستند. گستردگی تریبون‌ها، هرج‌ومرج حاکم بر جامعه، اعتمادبه‌نفس کاذب بعضی از دوستان و یا خودشیفتگی‌هایشان و همین‌طور ترس از قضاوت شدن در برخی دیگر، نشناختن درست حوزه فعالیت و نداشتن توان تحلیل درست داده‌ها، مافیا و دست‌های پشت پرده، همه باهم باعث شده‌اند مولفان ما خودشان را در یک حباب بزرگ گیر بیندازند. حبابی که مدام در آن می‌غلتند بدون آن‌که بدانند چه دارد به سرشان می‌آید تا زمانی که حباب‌های اطراف مولفان عزیز ما نترکد، رشد جدی در کار نخواهد بود. هرچه هست، در سطح اتفاق خواهد افتاد.

بُعد اقتصادی زیست ما با بعد فرهنگی-هنری‌مان، در شرایط نابسامان فعلی چگونه بر هم اثر می‌گذارند؟

گرچه در برخی از موارد محدودیت می‌تواند عامل خلاقیت باشد؛ ولی توانمند بودن بعد اقتصادی لازمه رشد بعد فرهنگی ماست. مولف و هنرمندی که نتواند هزینه‌های ابتدائی زندگی‌اش را ؛ به‎طور قطع در انجام کارهای هنری‌اش می‌ماند، هرچقدر هم که قوی و خلاق باشد. خود من سال‌ها همه ‌چیز را رها کردم تا ستون خانه‌ام باشم. نه این‌که در زمینه هنر و ادبیات ناتوان باشم، نه. کاملا واقف بودم که اگر در زمینه هنر به فعالیتم ادامه بدهم خیلی زودتر ازآنچه دیگران تصور می‌کردند به موفقیت خواهم رسید؛ اما واقعیت زندگی ما بی‌رحم بود و شوخی سرش نمی‌شد. من سه ماه بعد از عقد رفتم سر کار، چون نمی‌توانستم بپذیرم باری باشم بر دوش همسرم که خودش هنرمند بود و نیاز به حمایت داشت؛ اما همین از ساعت 8 صبح تا 10 شب کار کردن برای تامین نیازهای اولیه زندگی –آن ‌هم شغل‌هایی که هیچ سنخیتی با شخصیت و روحیات من نداشتند- مرا تا مرگ برد و آسیب‌های جدی و جبران‌ناپذیری به توانمندی‌ها و موقعیت‌های هنری من زد. حواشی ایجادشده در زندگی و آسیب‌های روحی و جسمی‌اش بماند. این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. طرف دیگر قضیه هم هست. یک هنرمند توانمند و موفق می‌تواند از هنرش درآمد داشته باشد که باعث تقویت بعد اقتصادی‌اش می‌شود. این روی سکه را من کمتر از یک سال است دارم تجربه می‌کنم.

از تجارب زندگی با یک همسر کنشگر در حوزه‌های ادبی-هنری هم بگویید.

فکر می‌کنم این سوالی ست که باید از همسرم هم می‌پرسیدید. زمانی که من و همسرم با هم آشنا شدیم، همسرم یک هنرمند تصویرگرا بود با مفاهیم و معانی نه‌چندان عمیق و ساده و من یک هنرمند تحلیل‌گر و معناگرا بودم با رویکردی هستی‌شناسانه و تصاویری معمولی. ما هم را تکمیل کردیم و باعث رشد و غنای هم شدیم. هیچ‌کدام از ما بدون دیگری هنرمند امروز نبود. این‌که من 11 سال به نفع ثبات زندگی مشترکمان و رشد محمد خودم را کنار کشیدم، دلیل بر عدم کنشگری من در هیچ زمینه‌ای نبوده و نیست. مدارک اثبات این قضیه هم موجود است. می‌توانید کارهای هردوی ما را -پیش از آشنایی- بررسی کنید. در مورد زندگی مشترک دو هنرمند با یکدیگر هم باید بگویم زندگی بی‌حاشیه و دردسری نخواهد بود. مخصوصا اگر دو طرف یا یکی از آن‌ها تعاملش با اجتماع مخدوش باشد و یا به بلوغ نرسیده باشد.

کمی هم از برنامه‌های آتی خودتان در عرصه هنر و ادبیات برای مخاطبان ما بگویید.

برنامه خاصی ندارم. قصدم این است که همچون کودکی در مسیر باشم و برای گلدان‌های کاکتوسم وقت بیشتری بگذارم.

سخن پایانی؟

سخن آخر را می‌خواهم با بعضی از دوستان نازنینم در میان بگذارم: «عزیزان من! هنرمند زحمت‌کش و قتل عمد، فرهیختگی و دزدی، کنشگری و تقلید و تکرار سبک‌های دستمالی‌شده و توهم خلاقیت شخصی، در یکجا جمع نمی‌شوند. برای معروف شدن راه‌های زیادی هست. چرا این راه سخت؟!

نام:
ایمیل:
* نظر: