bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۴۶۸۳
تاریخ انتشار: ۴۶ : ۱۹ - ۲۱ شهريور ۱۳۹۹
آیدا مجیدآبادی (مترجم و شاعر روشندل) در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
اسماعیل مسیح‌گل: آیدا مجیدآبادی، مترجم و شاعر جوان و روشندل اهل ارومیه است که سال‌هاست دنیای خود را به زبان شعر روایت می‌کن چنان به آن وابسته است که از بسیاری از علاقه‌مندی‌هایش گذشته است.


اسماعیل مسیح‌گل:

«شبیه شمعی میان دست‌های کودکی تنها/ بی‌قرار توام/ طلوع نزدیک است/ طلوع/ صدای پای زندانبانی است/ که مرا از میان ندارم‌ها/ به سوی دار می‌برد/ درخت‌ها در مسیری بی‌بازگشت روییده‌اند/ درخت‌ها هیچ‌وقت به عقب برنمی‌گردند/ و من نمی‌دانم/ پرنده‌ای که از بالای سرم گذشت/ نامه خداحافظی تو بود؟» (آیدا مجیدآبادی)

آیدا مجیدآبادی، مترجم و شاعر جوان و روشندل اهل ارومیه است که سال‌هاست دنیای خود را به زبان شعر روایت می‌کن چنان به آن وابسته است که از بسیاری از علاقه‌مندی‌هایش گذشته است. خودش در این خصوص می‌گوید:

«شعر جزئی از زندگی من است؛ در حقیقت جزئی از «من» است تا جایی ‌که من خیلی چیزها را به‌خاطر شعر کنار گذاشتم که یکی از آنها شطرنج بود، چون شطرنج ورزشی است که به تمرکز زیادی نیاز دارد و از لحاظ فکری انسان را وابسته به خود می‌کند، با هر بازی چیزهای جدیدی از آن یاد می‌گیرید و تمایل دارید که این بازی را مدام تکرار کنید که از این لحاظ بسیار اعتیادآور است. بنابراین من وقتی متوجه شدم که ادامه این روند سبب دور شدنم از شعر می‌شود، تصمیم گرفتم که بین شعر و شطرنج یکی را انتخاب کنم و انتخاب من شعر بود. به‌طوری‌که انتخاب رشته دانشگاهی من نیز به‌خاطر علاقه به شعر بوده است، چون ما نابینایان به‌خاطر وضعیت جسمی‌مان، دامنه مطالعه کمی داریم. بنابراین قصد من از انتخاب این رشته یعنی زبان و ادبیات فارسی، افزایش سطح مطالعه شعری خودم بود، در حالی که از کسادی بازار کار این رشته مطلع بودم اما با وجود این از انتخابم پشیمان نیستم.»

از این شاعرتا کنون اشعار، نقد ها و ترجمه های مختلفی در نشریات داخلی و خارجی فارسی زبان منتشر شده است و وی در حوزه‌ی ترجمه، اشعار شاعران مطرح ترکیه را به فارسی ترجمه می‌کند و به‌عنوان دبیر بخش شعر سایت ادبی چوک نیز مشغول به فعالیت است.

مجموعه شعر«پروانه ها اتو بر نمی دارند»، نشر مایا 1394 از همان ابتدا مورد استقبال بسیاری از خوانندگان و منتقدان قرارگرفت و نقد ها و نظراتی بر روی آن نوشته و در نشریات مختلف منتشر شد.

همچنین تورگود سای اشعاری از این مجموعه را به زبان ترکی ترجمه و در نشریات ادبی ترکیه منتشر کرده است. این کتاب در کتابخانه‌ی ملی سوئد نیز ثبت و نگهداری می شود.

«خورشید های همیشه» سال 1398 نشر سیب سرخ: (مجموعه ی نقد و گفتگو درباب شاعر معاصر ایران: حسین منزوی، احمد شاملو، سیمین بهبهانی، عمران صلاحی، فروغ فرخزاد ) و... مجموعه شعر «عشق همچنان مذکر است» سال ۱۳۹۹ نشر گویا از دیگر آثار وی است.

همچنین به تازگی نیز اشعاری از این شاعر به زبان عربی ترجمه شده و به‌زودی در نشریات عربی زبان خارجی منتشر خواهد شد. در ادامه گفت‌وگویی را با این شاعر صورت داده‌ایم که خواندن آن خالی از لطف نیست.

خانم مجیدآبادی نخست بگویید که قریحه شاعری و در شما از چه زمانی و چگونه پدید آمد؟

دقیق نمی‌دانم، اما شاید از یک روز آفتابی بهاری که باران نم‌نم باریدن گرفت. من به همراه پدر و مادرم برای گردش به پارک رفته بودیم و همزمانی باران و آفتاب من را تحت تأثیر قرار داد. شروع کردم به زمزمه جملات شاعرانه‌ای که همان لحظه از دلم جوشید. وقتی پدرم از من خواست که دوباره آن جملات را تکرار کنم، دیگر چیزی یادم نیامد و از همان لحظه پدرم به این باور رسید که من شاعر هستم و آن چند دقیقه، لحظه ناب الهام بوده است. از آن پس کتاب‌ها و کاست‌های شعر بود که به خانه سرازیر می‌شد و تشویق من به سرودن شعر.

از دید شما چه تفاوتی میان شعر یک شاعر روشندل با کسی که جهان اطراف خود را ظاهرا واقعی‌تر می‌بیند، وجود دارد؟

اول به این نکته اشاره کنم که با این کلمات سانتیمانتال مانند روشندل به شدت مخالفم. روشندل یعنی چه؟ با همین اصطلاحات است که جامعه به مرور خرد‌گریز و احساساتی بار می‌آید. روشن‌دلی و روشن‌ضمیری هیچ ربطی به نابینایی ندارد. انسان می‌تواند با چشم ظاهر ببیند و روشن‌ضمیر نیز باشد و در عین حال می‌تواند با وجود نابینایی سیاه‌دل باشد.

دوم اینکه، چون من کم‌بینا هستم دنیای نابینایی را به کل تجربه نکرده‌ام و بینایی‌ام نیز در دنیای واقعی نسبی است؛ اما باور دارم که شعر را رفت و آمد خود‌آگاه و ناخود‌آگاه می‌سازد و در نتیجه بخشی از اثر را تجربیات شخصی خود شاعر خلق می‌کند ولی بخش دیگری از میان رسوب آموخته‌ها، دیده‌ها و شنیده‌ها و... سر‌بر‌می‌آورد. برای مثال، من هیچگاه ستاره‌ها را ندیده‌ام؛ اما آنقدر در مورد آنها شنیده‌ام که ناخودآگاه مثل دیگران به آنها در اشعارم جان می‌بخشم و در عین حال چون به علت کم‌بینایی مدام از دست‌ها و حس لامسه‌ام کمک می‌گیرم، واژه‌ دست مکررا در اشعارم به کار رفته است.

در بیشتر به فرم توجه دارید یا محتوا؟

من این دو را جدا از هم نمی‌بینم. شعر همچون ساختمانی است که نمایش اصلی خود را به دوش زبان می‌گذارد. رفتار با زبان باید به گونه‌ای باشد که هم ساختار و فرم شعر را زیبا کند و هم چند معنایی و تأویل‌پذیری متن را بالا ببرد. من با اشعاری که شاعرانشان صرفاً به خاطر تافته جدا بافته بودن شعر را با پیچیدگی‌های بی‌معنا به بازی گرفته اند، میانه‌ی ادبی خوبی ندارم و در عین حال همیشه از خواندن اشعار به‌شدت ساده انگارانه‌ای که فقط به دنبال تزریق یک معنای مشخص و قطعی به مخاطب هستند، خنده‌ام می‌گیرد.

به عنوان یک شاعر زن چقدر به فمینیسم اعتقاد دارید و آن را در آثارتان منعکس می‌کنید؟

من برخلاف خیلی‌ها از برچسب خوردن واهمه‌ای ندارم و خود را یک فمینیسم موج سومی می‌دانم تا زمانی که حقوق زنان در حد شعار و تخلیه‌ احساسات باقی بماند، من از زن و زنانگی خواهم نوشت. زنان باید در جوامع بشری به جایگاهی دست پیدا کنند که فارغ از سیاست‌های مرد‌سالارانه، خود حاکم جسم و اندیشه‌ خود باشند و این به هیچ وجه به معنای مرد‌ستیزی نیست، بلکه به معنای دستیابی افراد به جایگاه والای انسانی خویش است.

خانم مجیدآبادی با توجه به اینکه شما در ترجمه شعر دستی دارید، چگونه تلاش میکنید که برگردان آن به احساس زبان مادر شعر نزدیک باشد؟

به‌دلیل ظرفیت‌های متفاوتی که در هر زبان وجود دارد، هرگز نمی‌توان شعر مبدأ را به‌طور کامل به زبان مقصد ترجمه کرد. البته شاید تنها بتوان با ارائه‌ ترجمه‌ای وفادار و البته شاعرانه، بخشی از هنر شاعر را به‌نمایش گذاشت و آن را در کشور خود معرفی کرد.

بیشترین دلمشغولی‌های شما در شعرهای خلاصه در چه می‌شود؟

شعر مرا می‌سراید و من شعر را. از عشق می‌سراییم و تنهایی، مرگ و اضطراب هست بودن و نا‌عدالتی‌ها و عصیان‌ها و تسلیم‌ها.

موقع سرودن شعر، چه لحظه‌ها یا تکانه‌هایی را تجربه می‌کنید؟

از خودم تهی می‌شوم. گاهی با اندوه و درد، گاهی با شادی و انبساط. چیزی از وجودم بیرون می‌تراود و به واژه در می‌آید.

از دید شما وظیفه‌ یک شاعر چیست؟

روشنگری. حتی اگر به محتوا باور نداشته باشد و شاعر فرم باشد، به نظر من باید افقی تازه به روی مخاطب باز کند و بتواند قدمی برای اعتلای هنر بردارد. خیلی‌ها تنها شعر می‌نویسند که برای هنجار‌گریزی‌ها، افسردگی‌ها و دود و دم‌هایشان توجیحی داشته باشند. در حالی که بعد از مرگ آنها شعرشان قضاوت خواهد شد، نه شدت هنجارگریزی‌های مضحکشان.

به‌نظر شما در عصر ارتباطات چه چیزی را می‌توان در شعر گفت که نمی‌توان در ژانرهای دیگر بازگو کرد؟

همه چیز را. شعر کوتاه یا حتی برشی از شعر بلند، هم‌پای سرعت ارتباطات پیش می‌رود و می‌تواند به هر شکل تلنگر لازم را به مخاطب منتقل کند. حال این تلنگر می‌تواند یک تلنگر زیبایی‌شناسانه باشد یا تلنگری معنا‌محور که به شیوه‌ای هنری و دیگر‌گونه بیان شده است.

تأثیر شعر را در جامعه‌ امروز چگونه می‌بینید؟ آیا پتانسیل گذشته را دارد؟

اسفبار. فکر می‌کنم به‌طور هدفمند جامعه ما را از درگیر شدن به علوم انسانی و هنر باز‌می‌دارند. کتاب‌فروشی‌ها پر شده از کتاب‌های علوم تجربی و کتاب‌هایی که به مردم یاد می‌دهند چگونه از غیب ثروتمند شوند. اکثر مردم کتاب شعر نمی‌خوانند. کسانی هم که می‌خوانند، جوان‌هایی هستند که برای تفریح به سراغ ساده‌ترین و ساده‌لوحانه‌ترین شعر‌ها می‌روند که بتوانند برای هم پیامک کنند. از سویی دیگر، بسیاری از ادب‌دوستان و حتی مدرسان ادبیات، شعر معاصر را قبول ندارند و شعر را در سعدی و حافظ خلاصه کرده‌اند و اگر خیلی در حق شعر امروز لطف کنند، پا از خواندن کتاب‌های غزل فراتر نمی‌گذارند. فکر می‌کنم در گذشته‌ای نه چندان دور، هنر و ادبیات بخش جدانشدنی جامعه بود.

برای کسانی که می‌خواهند وارد وادی شعر شوند چه توصیه‌ای دارید؟

اولین قدم در این راه، عشق است، اگر به شعر عشق نورزند، در این اجتماع هنر‌گریز شکست خواهند خورد. تا می‌توانند بخوانند، شعر کلاسیک و نو، آثار ادبی ایران و جهان. بسته به علایق و تفکرشان از دیگر شاخه‌های علوم انسانی نیز بستر مطالعاتی داشته باشند، چون فلسفه، روانشناسی، جامعه‌شناسی، عرفان و ... زیرا اشعار امروزی به‌شدت از نبود اندیشه و عمق رنج می‌برند. بنویسند، بنویسند و عجله‌ای برای چاپ کردن و مشهور شدن نداشته باشند. تعداد کتاب‌های چاپ شده مهم نیست، ماندگاری و نفوذ اشعار در روح و جان مخاطب امروز و فردا مهم است.

ماه‌هاست که درگیر اپیدمی ویروسی منحوس به نام «کرونا» هستیم. در این مدت، این ویروس چه تاثیری بر شعر شما و در کل ادبیات ما گذاشته است؟

من چند ماهی است که یکی دو شعر بیشتر ننوشته‌ام. اغلب در طول سال یک بار دچار این سکوت ناخواسته می‌شوم و نمی‌دانم شاید رخوت عمومی نشأت گرفته از شیوع کرونا هم بی‌تأثیر نباشد. طبیعی است که در طول تاریخ، تغییرات و اتفاقات بزرگ هنر زمان خود را نیز تحت تاثیر قرار داده‌اند؛ اما در مورد این بیماری، بسته به طول زمان ماندگاری ویروس و تأثیرات مخرب دراز‌مدت آن می‌توان قضاوت کرد؛ چون اشعار حال حاضر جز بازی با ویروس کرونا و قرنطینه و ... چیز دیگری نیستند.

سخن پایانی؟

برای شعر نگرانم. خیلی‌ها شعر را به بازی گرفته‌اند. نمی‌دانم در قرون بعد، تاریخ در مورد ما چه خواهد گفت!


نام:
ایمیل:
* نظر: