بخش
دوم گفت وگو
اسماعیل
مسیحگل
سهیلا
میرزایی، شاعری است که سالهاست در آلمان سکونت دارد و تلاش دارد تا همچون پلی
فرهنگ ایران و آلمان را به هم نزدیک کند، درست مانند کاری که علیرضا کوشکجلالی در
عرصه تئاتر دارد این کار را انجام میدهد و بسیار موفق هخم شده است. میرزایی در
این باره به بامداد جنوب میگوید: «اولین گام نزدیکی دو کشور با دو زبان مختلف،
ترجمه آثار است. کیفیت ترجمهها اهمیت بسیاری در شناساندن آثار دارد صرفنظر از
اینکه برخی از شعرها برای ترجمه بسیار سخت هستند یا اصلا ترجمهپذیر نیستند. جلسات
مشترک دوزبانه، شرکت در کنگرههای جهانی و اروپایی و همایشها از گامهای مهمی
هستند که در شناخت ادبیات دو کشور از هم نقش مهمی ایفا میکنند.
بستگی
دارد این پل ارتباطی چه کسانی باشند و چگونه عمل کنند! کنگرههایی هستند که چند
شاعر ثابت همه ساله در آنجا شعرخوانی دارند و این جای سوال دارد که آیا شاعران ما
محدود به همین چندرقم میشود! آنتولوژیهایی
که بدون معیارهای منطقی روانه بازار میشوند! و...»
در
ادامه شما را به خواندن بخش دوم و پایانی گفتوگو با سهیلا میرزایی، شاعر خوشقریحه
و خلاق کشورمان دعوت میکنم.
خانم
میرزایی وضعیت امروز شعر زنان ایران را چگونه ارزیابی میکنید؛ به خصوص زنان شاعر
مهاجر را؟
در حوزه شعر بر کسی پوشیده نیست که فروغ بهعنوان اولین شاعر زن
تابوشکنی کرد و با صمیمتی که با خود داشت، توانست راهی را برای آیندگان بگشاید و
اکنون شاهدش هستیم. در سالهای اخیر زنان شاعر توانستهاند توانایی خود را در حوزه
شعر و جامعه ادبی تثبیت کنند و با عبور از تابوها در حد توان تلاش کرده و میکنند.
اگر شعرهای شعارگونه را کنار بگذاریم، با شعرهایی مواجه بودهایم که با نوعی
آوانگاردیسم توانستهاند با تصویر دنیای واقعی زنان، خود را از سلطه پدرسالارانه
برهانند.
در
خصوص شعر مهاجرت معتقدم هر شعری که در مهاجرت سروده میشود،شعر مهاجرت نیست! همانگونه
که هر شعری که از سوی زن شاعر سروده میشود لزوما نوشتار زنانه نیست؛ اما خصوصیت
شعر مهاجرت ترکیب تجربیات شاعر از نوستالژیها و تجربیات داخل ایران و کشور میزبان
است که حس و حال و روح شاعر دیگرگونه در شعر مطرح میشود. شاعرانی که در بطن جامعه
میزبان کار میکنند و مراودات مختلف ایرانی و غیرایرانی دارند، دو فرهنگ را با هم
ادغام کردهاند و تجربیات زیستـ محیطی جدید هم نقش خود را در شعر بازی میکند.
وقتی شاعر شعر را بشناسد، این فضای متفاوت امکانی میدهد تا شعری دیگرگونه سروده
شود که حاصل تجربیات متفاوتش از شاعران داخل کشور و شاعران کشور میزبان خواهد بود.
از
مشخصههای اصلی مهاجرت نوشتن بدون سانسور میتواند باشد و برخی از زنان شاعر مهاجر
توانستهاند از این امکان بهره ببرند و با ذهن خلاق و شاعرانه خود آثار خوبی را در
بیان شاعرانه خود بیافرینند؛ اما همیشه هم چنین نبوده است، گاهی برخی از شاعران
آگاهانه یا ناخودآگاه خود را سانسور کردهاند! برخی دیگر در فضای آزاد و بدون
سانسور شعرهای مختلفی با پرداختن به موضوعات تابوشکنی، متعهد، دلتنگیهای دوری از
وطن سرودهاند اما اینکه چقدر شعریت داشته باشند، مهم است.
کتاب
«دیاسپورای شعر» شامل شعر شاعران زن خارج از کشور تا مقطع 2011، اکنون آماده چاپ است. با یک نگاه اجمالی به
شعرهای این مجموعه میتوان دریافت که شاعران مهاجرت لزوما شعرهای مهاجرت تولید نمیکنند
و گاهی نهتنها هیچ نشانهای از تجربه ویژه مهاجرت یا مکان در خود ندارند؛ بلکه
تفاوتی با شعرهای ایران ندارند! نکته حائز اهمیت در بررسی شعر مهاجرت «هویت» است
و این به شکلهای مختلف در زندگی تمام شاعران مهاجر یا تبعیدی تاثیر گذاشته است.
کشوری که مال تو نیست! زبانی که زبان مادری تو نیست! کوچه و خیابانهایی که هیچ
نوستالژی پشت آنها نیست! فرهنگی که به تو تعلق ندارد! اینجاست که «جهانوطنی» فقط
در حد یک واژه استعمال میشود و شعر تنها پناهگاه تو میشود که در آن و با آن
زندگی کنی؛ اما در عین حال منکر موفقیت زنان یا عموما مهاجران در خارج از کشور
نیستم و توانستهاند در عرصههای مختلف موفقیتهای خوبی کسب کنند.
چرا
تاکنون این کتاب را منتشر نکردهاید؟
این کتاب سرگذشت غمانگیزی دارد؛ مانند کودکی ناخواسته است که
دیگر هست و باید بزرگش کنی! این ایده مربوط به دوستی بود که از من خواست «فقط»
شعرهای زنان شاعر خارج از کشور را جمعآوری کنم که او از بین آنها شعرهای 50 شاعر
را انتخاب کرده و به همراه دوست مترجم آلمانیاش میخواهد به زبان آلمانی ترجمه کند.
متاسفانه جمعآوری شعر زمان بسیار زیادی از من گرفت و من هم زمان زیادی از شاعران
گرفتم تا این شعرها را جمعآوری کنم و به صاحب پروژه تحویل دهم اما باز زمان زیادی
گذشت که نه از آنتولوژی خبری شد و نه از صاحب پروژه!
من ماندم و حجم زیادی از ایمیلهای دوستان که از پیشرفت
پروژه سوال میکردند! تصمیم گرفتم با رضایت خود شاعران، این آنتولوژی را به زبان
فارسی منتشر کنم. معیار پروژهای که شعرها را جمع کرده بودم داشتن یک کتاب شعر و
حداقل سه سال اقامت خارج از ایران بود. خیلی دچار وسواس شده بودم چون با معیارهای
خودم همخوانی نداشت! در این مجموعه گرچه شاعران بسیار خوبی داریم اما کیفیت شعرها
بسیار نابرابر هستند و من مدام درگیر این موضوع میشدم و بین دوراهی گیر میکردم
تا میخواستم منتشرش کنم گذشته از مشکلات ناشر و... لحظهی آخر پشیمان میشدم و
باز پروژه در کامپیوترم خاک میخورد. دیگر تصمیم گرفتهام به سلیقههای شخصی خودم
اهمیتی ندهم و کتاب را با همین کیفیت نابرابر به دست چاپ بسپارم! مبادا بیش از این
مشمول گذشت زمان شود و مرا شرمنده شاعران عزیز مجموعه کند که به قدر کافی دیر شده
است.
شعر
شما تا چه اندازه تحت تاثیر محیطی است که در آن زیست میکنید؟
من هم
مثل هر شاعر دیگری شرایط زیستـ محیطی خودم را دارم. مهاجرت در داخل ایران و خارج
از ایران با تمام نکات مثبت و منفیاش، جنسیتم و تجربیات ناشی از آن در هر دو طرف
تاثیرات خود را در زندگی من داشته و دارند. حساسیتهایم به مسائل فرهنگی و اجتماعی
و افت و خیزهایم در زندگی شخصی و عاطفی، همه و همه اینجا و آنجا از یک جای شعرم
سرک میکشند. برای مثال، وقتی شعر «راه» را مینوشتم اصلا موضوع مهاجرت مدنظرم
نبود، رقص واژهها بهوجدم آورده بود و اجازه میدادم تا نوشته شوند. هنگام نوشتن
به هیچ چیز جز بیان آن لحظه خودم فکر نمیکردم اما بعدها هر بار این شعر را میخواندم،
تجربیات مهاجرت را لابهلای سطور میدیدم؛ بیآنکه به قصد شعر مهاجرت نوشته باشم.
بخش
زیادی از شعرهای من حاصل خوابها و کابوسهایم هستند و آنجا به خودم بسیار نزدیکتر
بودهام؛ زیرا ناخودآگاه من دانستههایی از من دارد که خود به آن ناآگاهم. من خود
واقعیام را در اینگونه شعرها کشف میکنم و حتی خود را بهتر میشناسم.
واکنش
منتقدان و شاعران به شعر شما چگونه است و آیا اشعار شما به مخاطبان داخل کشور هم
معرفی میشود؟
بهجز
سالهای اخیر که به لطف اینترنت و فضای مجازی، شعرهای ما شاعران در دسترس هم قرار
گرفته، کتابهای من سرنوشت عجیبی داشتهاند. کتاب اولم را سال 77 در ایران به دست
ناشر سپردم و به آلمان مهاجرت کردم، غافل از اینکه کتابهای منتشرشده در زیرزمین
ناشر خاک خورد و به دست هیچ مخاطبی نرسید و حتی به دست خودم بسیار دیر رسید! تنها
به لطف دوست شاعرم (ترجیح میدهم نامشان را نبرم) بود که خبر چاپ این مجموعهشعر
را به برخی از مجلات آن زمان داد. دیگر هیچ! کتابهای بعدی من گاهی از سوی مسافری
به دست دوست شاعری رسید که اغلب نظراتشان را شفاهی گفتند و بعضی از دوستان تاکید
کردند که حیف! اگر در ایران چاپ میشد، میتوانستند نقدی و نظری بر آن بنویسند و
در نشریات ادبی منتشر کنند! برای من سوال بود که چرا باید چشم را بر آثار شاعران
مهاجر ببندیم؟! اما به مرور فضای باز
اینترنت این محدودیت را تا حد زیادی از بین برد و دیگر انکار آثار شاعران مهاجر امکانپذیر
نبود!
البته
من شاید جزء شاعران خوشاقبالی باشم چون کتابهایم در شب شعرهایم خوب فروش رفتند و
اکنون به فکر چاپ دوم آنها هستم. چهارمین کتابم «الیمدن دوشورم» در دوران کرونا
منتشر شده و هنوز هیچ رونمایی از آن نشده است بهجز مصاحبههایی که اینجا و آنجا
داشته و نامی از آن بردهام. طبق گفته ناشر در ایران از طریق خرید آنلاینی قابل
دسترس است. اگر صحبتم را جمعبندی کنم با وجود مشکلات ناشر و تبلیغات و فروش و عدم
دسترسی به مخاطبان داخل کشور، نقد و نظرات نسبتا خوبی در مورد آثارم نوشته شد و شعرهایم
به فضای جدی ادبیات راه پیدا کردند و بهعنوان یک شاعر مستقل امضای خود را پای
شعرهایم دارم.
آیا
شاعران مهاجر ارتباطی با محافل و شاعران کشور دارند؟
اگر
منظورتان ارتباط شاعران مهاجر با شاعران داخل ایران باشد، اکنون بهواسطه فضای
مجازی و شبکههای مختلف اینترنتی و چاپ کتابهای آنلاین همه به آثار همدیگر دسترسی
دارند و بهتازگی هم بهخاطر محدودیتهای ناشی از مشکل کرونا، جلسات شعرخوانی آنلاین
مشترک بین شاعران داخل کشور و خارج از کشور برقرار است؛ اما اگر منظورتان ارتباط
شاعران مهاجر با محافل ادبی و شعرخوانی ایرانی یا غیرایرانی در خارج از کشور
باشد، بستگی به شاعر دارد که تا چه حد به اینگونه محافل رفتوآمد میکند.
فستیوالهای مختلف شعر ایرانی و غیرایرانی وجود دارد که برخی از شاعران مهاجر در
آنها شرکت میکنند.
شما سالهاست
در خارج کشور هستید جلسات شعرخوانی وجلسات
نقد در آنجا چه تفاوتی با ایران دارد؟
من شاعری
هستم که جلسات ادبی و شعرخوانیهای ایران را تجربه کردهام و جزء بهترین خاطرات
زندگی ادبیام هستند. پر از شور و هیجان از این جلسه به آن جلسه میرفتیم و پای
اصلی اغلب جلسات ادبی آن دهه (دهه 70) بودم. حشر و نشرهای ادبی ما را شکوفاتر میکرد
و دوستیهایمان را عمیقتر بدون اینکه مافیا شویم! هنوز آن دوستان شاعرم جزء بهترین
دوستانم محسوب میشوند گرچه خیلیها معتقدند که دیگر حال و هوای آن دهه را اکنون
نداریم و جلسات به کیفیت آن زمانها نیست، این را شما بهتر از من میدانید.
وقتی به
خارج از کشور آمدم، خبری از آن جلسات پرشور و هیجان نبود. برای یک جلسهای که
برگزار میشد باید متحمل هزینه قابل توجهی میشدم تا به آن جلسه در شهر دیگر برسم
و استرس برگشت یا شبمانی در اوایل که هنوز آشنایی به زبان و امکانات این کشور
نداشتم، دوچندان میشد. اولین جلسه شعرخوانیام در آمستردام هلند به صورت دوزبانه
برگزار شد وآن اولین تجربه مثبت خارج از ایران من بود. پس از آن کم کم به جلسات و
همایشهای ادبی برای شعرخوانی دعوت شدم. بهجز شعرخوانیها یک جلسه ادبی به همت
مسعود کریمخانی (روزبهان) در شهر بوخوم برگزار میشد که از کیفیت خوبی برخوردار
بود و همینطور حلقه دوستی ما را با هم تنگتر کرد
تفاوت
جلسات داخل ایران و اینطرف در مخاطبانش است. در ایران مخاطبان حاضر در جلسه از
علاقهمندان جدی شعر بودند و چون دغدغه همه شعر بود بحثهای پیرامونی بسیار جدی
و چالشبرانگیز میشد اما این طرف فرق میکند. مگر چقدر ایرانی مهاجر در آن شهر
موردنظر داریم که بخشی از آنها هم علاقهمند به ادبیات از نوع شعر باشند و خصوصا
شعرهای زبانی و نسبتا سخت!؟ به همین دلیل بهندرت در جلسات پرسش و پاسخ بحثهای
خوبی محور شعر روی میدهد مگر دو یا سه نفر از شاعران جدی حضور داشته باشند که بحثی
دامن زده شود و این اتفاق بهندرت میافتد یا اصلا نمیافتد. به عبارتی، اغلب عزیزانی
که به این جلسات میآیند، جزء هنردوستانی هستند که دوست دارند شبشنبه یا شبجمعه
خود را با برنامه خوبی پر کنند. حال بستگی دارد آن شب برنامهیشعرخوانی باشد یا
تئاتری و فیلمی! البته تعداد انگشتشماری
هم هستند که آن برنامه را با هدف علاقه به شعر انتخاب میکنند.
آیا شما
در این محافل ایرانی و غیرایرانی شرکت کردهاید؟
بله از
کتابهایم در شهرها و کشورهای مختلف رونمایی شده است بهجز کتاب اخیرم که به علت
شرایط کووید 19، در کشویم خاک میخورد. در طی سالهای زیادی که در آلمان زندگی میکنم،
شعرخوانی در محافل ایرانی اروپا و کانادا داشتهام. تجربه شعرخوانی مشترک با
شاعران آلمانی هم دارم خصوصا در یکی از آنها شعرهایم بهصورت پرفرمنس به همت شاعر
و بازیگر تئاتر آلمانی اجرا شد. در جلسات شعرخوانی هفتگی در یکی از کافههای شهر
کلن هم حضور مرتب داشتم. صاحب کافه شخصیت خاصی داشت و سنت عجیبی را پایهگذاری
کرده بود! هر شاعر شعرش را میخواند و پنج ایرو بهعنوان تشکر از صاحب کافه دریافت
میکرد. گاهی شعرها دوزبانه اجرا میشد و امکانی بود شعرهای به زبانهای مختلف را
بشنویم. البته اغلب شاعران شرکت کننده در جلسه هفتگی آلمانی بودند و نه تنها
شعرهای آوانگارد و زبانی اجرا میکردند؛ بلکه شخصیتهای آوانگارد هم داشتند و این
به جذابیت کافه میافزود.
تجربه
خاص و مهم من از شعرخوانیها، دعوت به «کنگره جهانی شعر مکزیک» واقع در لینارس/
2016 بود. آشنایی با شاعران از نقاط مختلف دنیا و خصوصا شعرخوانی در نقاط شمالی و
مناطق بسیار بکر و محلی که بهعلت ناامن بودن بهندرت شاید پای توریستی به آنجا
برسد، خاطراتی بینظیر برایم به همراه داشت. یک هفته شعرخوانی در دانشگاهها و
مدارس محلی و استقبال بینظیر از شعرهایم (به زبان اسپانیایی ترجمه شده بودند)
تجربهای خاص بود که امیدوارم شاعران دیگر نیز تجربهاش کنند!