bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۵۸۹۸
تاریخ انتشار: ۴۲ : ۲۱ - ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گفت‌وگوی بامداد جنوب با آرمان صالحی، داستان‌نویس و منتقد ادبی؛
الهام بهروزی: آرمان صالحی، داستان‌نویس و منتقد ادبی جوانی است که پیش از این در سال 1396 اولین کتابش را با عنوان «شهر برج و مه» در انتشارات افراز منتشر کرده بود.

الهام بهروزی

آرمان صالحی، داستان‌نویس و منتقد ادبی جوانی است که پیش از این در سال 1396 اولین کتابش را با عنوان «شهر برج و مه» در انتشارات افراز منتشر کرده بود. وی همچنان می‌نویسد و بیش از پیش وسواس‌گونه متن‌هایش را بازنویسی می‌کند تا در آینده نزدیک مجموعه داستان و رمان جدیدش را به ویترین کتاب‌فروشی‌ها رهسپار کند.

با این حال صالحی فضای ادبی ایران را مدام رصد کرد است و از قبال آن نگاهی فارغ از کلیشه‌های مرسوم و متفاوت دارد. همین مساله بهانه‌ای شد تا درباره وضعیت ادبیات داستانی کنونی در ایران، تاثیر فضای مجازی و جایگاه متزلزل کتاب در دهه اخیر و... با وی گفت‌وگوی کوتاهی داشته باشیم.

دهه اخیر فضای مجازی به‌شدت توسعه پیدا کرده، به نظر شما هنوز هم چاپ کتاب ضرورت دارد؟

به نظرم کتاب رابطه اصیل‌تری با مخاطب برقرار می‌کند. وقتی کتاب می‌خوانیم آن را از آن خود مي‌کنیم و رابطه ما و کتاب یک رابطه مستقل از حواشی متن است؛ اما وقتی در فضای مجازی متنی را می‌خوانیم هنوز حضور نویسنده احساس می‌شود. انگار متن جزئی از هیاهوی فضای مجازی می‌شود. کتاب‌ها ضروری هستند تا بتوانند به متن‌ها استقلالی ملموس بدهند. هر چند چنین چیزی هم در فضای مجازی ممکن است؛ اما وصل شدن به اینترنت خودبه‌خود می‌تواند خدشه‌ای به این استقلال وارد کند. از طرفی دیگر بسیاری از خوانندگان جدی ادبیات از کتاب‌ها شروع کردند. کتاب‌ها سلیقه و ذائقه آن‌ها را تربیت‌کرده پس توقع دارند با نویسندگان جدید هم در دل کتاب‌ها ملاقات کنند ولی ممکن است نسل‌های بعدی خوانندگانی باشند که از طریق فضای مجازی مخاطب جدی ادبیات شدند و در همان فضای مجازی هم به دنبال نویسندگان جدید بگردند.

چطور؟

این تا حد زیادی به تربیت ادبی هر نسل بستگی دارد. هر نسلی به دنبال نویسند‌ه‌ای جدید به روش خودش می‌گردد. نسل ما هنوز در کتاب‌ها به جستجوی آن‌ها می‌رود. شاید نسل قبل‌تر در روزنامه‌ و نشریات دنبال صدای جدید بود. شاید نسل بعد در اینستاگرام به دنبالش بگردد. به نظرم ولی فضای مجازی فریب و تقلب بیشتری دارد. جستجو در فضای مجازی اغلب به نتیجه‌های تقلبی منجر می‌شود. نویسنده را از اینستاگرام پیدا کردن مثل همسر ایده‌آل را از چت روم پیدا کردن است. شاید هم جواب بدهد.

برای نویسنده‌ای که مایل است اولین کتابش را چاپ کند، چه موانعی در فضای کنونی نشر وجود دارد؟

برای نویسند موفق و خوش‌رنگ و لعاب شدن هیچ مانعی وجود ندارد. شرایط بسیار مساعد است. به دوستان پیشنهاد می‌کنم مشغول هر هنر دیگری هستند کنار بگذارند و نویسنده شوند. می‌شود بی‌آنکه آثارشان مخاطب جدی بخواند و ایراد بگیرد معروف شوند. نه دردسر مخاطب سختگیر را دارند و نه سختی مسیر. خودی‌ها همه دوستش خواهند داشت. اینها را جدی می‌گویم. چون الان کتاب چاپ کردن آسان‌تر شده. هر کسی با رعایت حداقل استانداردها ممکن است بتواند کتابی منتشر کند. حتی به نظرم اگر بتواند اندکی زیرک باشد و آن استانداردهای مشخص را مطابق باب میل جایزه‌ها و کارگاه‌ها رعایت کند و ذره‌ای نمک و فلفل به دست‌پختش بپاشد برنده جایزه ادبی هم بشود.

یعنی به همین سادگی می‌تواند در بازار نشر ایران برجسته شد؟

نویسنده موفق شدن در فضای ادبی امروز ایران چندان به هوش و استعداد عجیب ادبی بستگی ندارد. به یک‌جور هوش اجتماعی، زیرکی و فرصت‌طلبی وابسته است. داستان‌های موفق یک‌بارمصرفی که دوره‌ای می‌درخشند و بعد هم فراموش می‌شوند. موانع اصلی برای داستان‌هایی است که بخواهند فراتر از استانداردها باشند. برای داستان‌هایی که واقعا دغدغه تاثیرگذاری دارند. موانع اصلی برای نوشتن بیرون از جریان است. گاهی شاهد بودم خود اهالی ادبیات و کسانی که نظرشان در سرنوشت آثار ادبی تاثیرگذار است ذهن تنبل‌تری از مخاطبان معمولی داشتند. گذشتن از مانع این ذهن‌های تنبل و ساده‌انگار کار سختی است. مانع بعدی ارتباط با مخاطبی است که توقع دارد تو شبیه بقیه بنویسی. اغلب هم‌دلشان قصه و شیرین‌بیانی می‌خواهد. خیلی رادیکال باشی باید بتوانی با نمک باشی. بزرگ‌ترین مانع ناامیدی است. کار ادبیات کردن حداقل برای من در ایران یعنی دلسرد شدن. دلسرد شدن مدام از اهالی ادبیاتش. مانع بعدی هم سانسور است؛ که آن‌هم قصه خودش را دارد.

به سانسور اشاره کردید آیا در چاپ کتاب خودتان با ممیزی هم مشکل داشتید؟

کتاب اول چندصفحه‌ای ممیزی خورد. نیمی از آن با بازنویسی حل شد و بخش دیگری از آن‌هم حذف شد؛ اما چندان به ساختار کلی قصه لطمه نزد.

اگر به عقب برگردید باز هم کتاب داستان «شهر برج و مه» را چاپ می‌کنید؟

فکر کنم دست نگه دارم. داستان‌ها را بازنویسی کنم. به‌خصوص که مطمئنم بسیاری از آن‌ها دچار زیاده‌گویی و اطناب هستند؛ اما مطمئنم همان داستان‌ها را بازنویسی و منتشر خواهم کرد؛ یعنی با خود داستان‌ها هنوز هم‌دل هستم. اما زبان داستان‌ها پرایراد است. اگر الان بود مشکلاتی که رابطه مخاطب با داستان‌ها را سخت‌تر کرده را برطرف می‌کردم.

آمار فروش مجموعه داستان‌های کوتاه در ایران به‌شدت نسبت به انواع دیگر پایین است. شما به‌عنوان کسی که در این عرصه قلم زده‌اید، این مساله را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظرم جامعه‌ای که مخاطبان داستان کوتاهش به اندازه رمان زیاد باشد یعنی توقع درست‌تری از ادبیات دارد. توقعش صرفا قصه‌گویی و یا شخصیت‌پردازی‌ به روش کلاسیک نیست. بلکه درک کرده یکی از مهم‌ترین وظیفه ادبیات تجربه کردن است؛ در واقع تجربه کردن روش‌های تازه برای فکر کردن و داستان گفتن. در داستان کوتاه ضرورت این نوآوری بیشتر است یا حداقل بیشتر به چشم می‌آید؛ اما در ایران برعکس است. در داستان کوتاه آدم‌ها محافظه‌کارتر می‌نویسند. خط‌کشی‌ها بیشتر است. داستان کوتاه‌ها شبیه هم است. برای همین هم مخاطب وقتی داستان کوتاه‌ها را می‌خواند تصور غلطی نسبت به این فرم ادبی پیدا می‌کند. مخاطب‌های جدی و بی‌ادعای کتاب گاهی بیشتر از خود نویسنده‌ها مشتاق مواجه با این تجربه‌های تازه هستند. برای همین سمت جستار خواندن یا رمان خواندن می‌روند. چون داستان کوتاه ایرانی چند دهه اخیر قالب کارگاهی. قالب با ترس‌ولرز نوشتن. قالبی برای رعایت کردن و تمرین کردن قواعد داستان‌نویسی شده. مخاطب هم فکر می‌کند شاید رمان‌ها که فضای بازتری دارند این نیازش را پاسخ دهند.

برای حل این موضوع چه باید کرد؟

به‌طورکلی مخاطب امروز داستان فارسی خیلی جلوتر از نویسندگانش است. باهوش‌تر و ماجراجوتر است. نویسنده باید بتواند از دست محافظه‌کاری یا کج‌سلیقگی صاحب تریبون سر سلامت بیرون ببرد سپس از همان تریبون‌ برای ارتباط با مخاطبان اصلی‌اش استفاده کند. در واقع رساندن خود به روی سن سخت است اما اگر کارش را بلد باشد می‌تواند بی‌آنکه تماشاچی او را هو کند متفاوت با ژانر نمایش برقصد.


نام:
ایمیل:
* نظر: