بامدادجنوب- الهام بهروزی: هوا ابری است، دریا آرام و نسیمی خنک درختان را به نوازش گرفته است. بعد از خوردن صبحانه، همه سوار بر اتوبوس و راهی سیراف میشویم. همراهان ما در این سفر مدیرکل انجمن نمایش کشور، روسای استانی و ستاد خبری این انجمن و دبیر جشنواره تئاتر فجر کشوری است. با نزدیک شدن به بندر تاریخی و کهن سیراف ذوق و شوق همراهان مرا نیز به شادی وا میدارد. همه همسفران خوشرو و شاد ما مشتاق دیدن نقاط دیدنی شهر هستند. اولین مکانی که برای بازدید در نظر گرفته میشود، آرامگاهها یا گوردخمهها (دستکندها) و چاههای آب سیراف است.
بیشتر بازدیدکنندگان از سراسر کشور هستند و برخی از آنها اولین بارشان است که به استان ما آمدهاند. با دیدن مسیر نامناسبی که باید طی کنیم تا به دخمهها یا چاههای آبی برسیم، دلتنگ و متاسف میشوم که چرا اداره میراث فرهنگی با این مناطق تاریخی و ارزشمند که پیشینه دیارمان را از ورای قرنها فریاد میزند، اینگونه غیر مسوولانه برخورد میکند. نوعی شرمندگی و تحسر بهدلیل سهلانگاری مدیران و مسوولان نه چندان مطلع استان در وجودم سر بر میآورد. بگذریم؛ مسیر را با همه کاستیها طی میکنیم، طبق هماهنگیهای صورت گرفته در پایین کوه به توضیحات محمد کنگانی، فعال مدنی که علاقه شدیدی به سیراف و تاریخ کهن آن دارد، گوش دل فرا میدهیم.
سخنان کنگانی آنچنان به دل مینشست که ما را مصمم کرد تا رهاوردی از این سفر را برای خوانندگان بامداد جنوب به تحریر در آوریم.
در دورهای که ساسانیان فیروزآباد را مرکز حکومتی خود قرار دادند، بهدنبال مسیر امنی برای صادرات و واردات کالا بودند، در نهایت بندر سیراف را به علت نزدیکی به مرکز حکومت، عمق خوب آب و وجود دریانوردان بزرگ بهعنوان مبدا راه آبی ابریشم انتخاب کردند.
ممکن است که شما خاطرات ناخدا سلیمان سیرافی را مطالعه کرده باشید. او اولین جهانگردی بود که حدود 460 سال قبل از مارکوپلو به چین و ماچین سفر کرد و همچنین وی نخستین سفرنامهنویس دنیاست که کتاب «اخبار صینه و الهند» یا اخبار چین و هند را نوشته است (بهدلیل ورود اسلام به ایران زبان رسمی کشور زبان عربی شد، بنابراین بیشتر کتابها به زبان عربی نوشته میشد). بعدها این کتاب به چندین زبان زنده دنیا از جمله آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و ترکی ترجمه شد و همچنین دو ترجمه هم به زبان فارسی دارد.
بندر سیراف بهدلیل ارتباط تجاری با کشورهای جنوب شرقی بهخصوص کشورهای چین، هند، سریلانکا و سایر جزایری که در این مسیر قرار داشتند و همچنین بهعلت روابط تجاری با کشورهای جنوب و جنوب شرقی نظیر افریقا، زنگوار یا تانزانیای امروزی، موزامبیک و سومالی از بنادر پررونق آن زمان بهشمار میرفت، بهطوری که شخصیتهای بزرگی را به دنیا معرفی کرد. از گروه دریانوردی، نام 42 دریانورد مشهور سیرافی در تاریخ ثبت شده است. بزرگترین آن دریانورد افسانهای «سندباد» بود (که در کارتن نام پرندهاش شیلا بود).
وجه تسمیه سیراف
محمد کنگانی در مورد وجه تسمیه نام سیراف گفت: سیراف در اصل «شیلو» یا «شیلهو» بوده که در لغت به معنی علفهای سبزی است که در کف دریا روییده میشود و وقتی به سطح ساحل میآید، به آن شیلو میگویند.
و زمانی که اسلام وارد ایران شد، واوی که در آخر حروف نوشته میشد به حرف «ف» تبدیل شد. بنابراین شیلهو به شیلاف (بهتازگی سکههای شیلاف پیدا شده) و شیلاف هم به سیراف تبدیل میشود.
در گذشته قلعه مستحکمی بهنام قلعه «سوریاچ» وجود داشته است و زمانی که سپاه اسلام در سال 29 هجری به سیراف حمله میکند، یک ماه طول کشید تا توانستند شهر را تسخیر کنند ( سوریاچ از واژه «سورچ» گرفته شده که معرب «شوره» است). در فرهنگ برهان قاطع در مورد وجه تسمیه سیراف آمده است: سورچ در جاهایی که دریا در نزدیکی صخره یا کوه قرار دارد، وقتی که امواج به ساحل میرسند، مقداری کف با خود حمل میکنند، این کفها بهعلت فشردگی مولکولیشان، امواج قادر به برگشت دادن آن نیست، بنابراین در ساحل باقی میمانند. بعدها این سورچ به سورهو (بهدلیل گویش جنوبی واو اول به ی تبدیل میشود) سورهو به سیرهو و سیرهو به سیراف تبدل میشود. البته افسانهای هم در این باره وجود دارد، زمانی که کیکاووس با کجاوه بر بال مرغان بستهاش میخواست به آسمان صعود کند. خداوند باد را فرمان داد، او را به زمین بینداز. در اینجا هبوط میکند. او میگوید در ابتدا به من شیر و آب بدهید که بعد این شیر و آب به شیراب، سیراب و سیراف تبدیل شد.
این بندر تاریخی بعدها بهدلیل ارتباط تجاری که با کشورهای دیگر داشت، در حوزههای گوناگون پیشرفت کرد. در زمینه پژشکی بزرگانی در سیراف پرورش یافتند، از جمله استاد ابوعلی سینا، ابومنصور شیوه جراحی مغز و همچنین کاهش درد قبل از جراحی را بهوسیله تقطیر عصاره خرما در سیراف آموخت.
از نظر فرهنگی هم فردی چون ابوسعید سیرافی را که استاد سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه است، دارد. میگویند، دستور زبان و ادبیات عرب را ایرانیان نوشتهاند؛ یکی سیبویه و دیگری ابوسعید است که کتابهای آنها هماکنون در لبنان، مصر، عراق، عربستان و ایران تدریس میشود.
از نظر مذهبی ابننوح سیرافی اولین کسی بود که در مورد نواب اربعه امام زمان (عج) کتاب نوشت. در کتاب بحارالانوار آمده است: دو تا چهار نفر از 313 اصحاب امام زمان (عج) سیرافی است.
اما دو زلزله شدید تاریخ یکی در سال 367 هجری و دیگری در سال 398 هجری باعث میشود سیراف رو به افول بگذارد و از رونق اولیهاش بیفتد و بعد از آن سیرافیها کیش (کیش از واژه قیس فرزند بزرگ بنیقیصر سیرافی گرفته شده که در محاورات دریانوردی هنوز به جزیره گیس مشهور است) را آباد میکنند.
این فعال مدنی به درهای که در آن قرار داشتیم، اشاره کرد و افزود: هماکنون در این مجموعهای که هستیم به دره لیل (لیل یا انجیر معابد درختی است که در چهار فصل میوه دارد و نخستین بار پرتقالیها این درخت را به کیش آوردند و بعد به سیراف و خارگ که در سیراف در حال حاضر تنها دو اصل از آن موجود است) معروف است. این دره دارای پنج اثر تاریخی ثبت ملی است؛ آتشکده ساسانی در بالای تپه، قبر منصور سیبویه، آرامگاه قطبالدین سیرافی (عالم بزرگ قرن هفتم هجری)، مسجد امام حسن بصری در بالای تپه (عهد ایلخانان) و مجموعه سازههای آبی است که این سازهها نامزد ثبت جهانی و جزء 37 اثر ایرانی است که یونسکو معرفی شده است.
شهر قدیم سیراف در زیر خلیج همیشه فارس و در زیر خاک مدفون شده و شهر جدید روی آن ساخته شده است. دین اصلی سیرافیها زرتشتی بوده است. زرتشتیهای هند، زرتشتیانی هستند که از اینجا و یزد به هند رفتهاند و بهتازگی یکی از آنها به مقام وزارت (وزیر توسعه هند) رسیده است. زرتشتیها به چهار عنصر (آب، باد، خاک و آتش) احترام میگذاشتند و آنها استخوان یا اجساد مردگانشان را بعد از تجزیه در دخمهها میگذاشتند.
وقتی شهری پررونق باشد، در آنجا نیاز به تامین آب، یک صنعت میشود. در گذشته کشتیهای تجاری و بادبانی و کاروانهای شتر از اقصی نقاط دنیا به سیراف میآمدند، بنابراین نیاز به آب زیادی بوده که نمیتوانستند این آب را در برکه یا انبار نگهداری کنند، بنابراین آمدند و به کوه شیب دادند. برای ایجاد شیب در کوه، در صخره سوراخی ایجاد میکردند، بعد در سوراخ چوب انجیر میگذاشتند و به چوب آب میدادند که این کار سبب تورم چوب و در بهدنبال آن ایجاد ترک در صخره میشد، بعد با دیلم یا وسیلهای دیگر صخره را جدا میکردند. جنس صخرهها در اینجا حالت اسفنجی دارد. آب حاصل از بارش بهصورت فیلتر در مخازن زیرزمینی جمع میشد. برای برداشت این آب بیش از 150 حلقه چاه با عمق 25 تا 135 متر که از عجایب است، حفر کردند. چون چاه به قنات یا سفرههای زیرزمینی وصل نبود و از بدنه آن آب وارد چاه میشد، بیشتر از یک تا دوسال برداشت آب از این چاهها ادامه نمییافت. بعدها بهدلیل زلزله شدید تاریخی، برای تسریع در دفن اجساد از قسمتی از سایت 2 این سازههای آبی بهعنوان قبر استفاده کردند اما برای اینکه آب ناشی از عبور اجساد به سفرههای زیرزمینی راه پیدا نکند، در زیر اجساد ملاطی از گچ یا ساروچ استفاده میکردند.
بعد از توضحیات شیرین آقای کنگانی از نزدیک گوردخمهها و سازههای آبی را دیدیم. بعد از بازدید به خانه وایت هووس (کاخ سفید) رفتیم. خانه دیوید وایت هووس، باستانشناس انگلیسی که از سال 1345تا سال 1351 به مدت هفت فصل در سیراف با اسپانسری موزه بریتانیا، دانشگاه آکسفورد و... به حفاری و کاووش مشغول بود (دو هفته پیش همسرش برای بازدید به سیراف آمده بود) و او در این مدت توانست 13 ترانشه را باز کند که مهمترین آنها مسجد جامع، خانههای اعیانی، بازار سیراف، گمرک، کارگاه سفالپزی، کارخانه روغن کشتی نهنگ و... بود.
وی سال اول در قلعه نصوری زندگی میکرد ولی بعد از آن این زمین را خریداری کرد و آن را ساخت که ما امروز آن را به موزه البته نه به شکل موزهای که در شهر شیراز یا تهران وجود دارد، است بلکه ما این موزه را دلی ساختیم و کمکم آن را تکمیل میکنیم و سعی کردیم تمام اشیائی که دست مردم بود یا خودمان پیدا کردیم، در این موزه برای نمایش بگذاریم. بعد از توضحات این فعال مدنی به بازدید این موزه کوچک که به اهتمام او و همکارانش راهاندازی شده بود، پرداختیم. در حیاط این خانه درخت لیلی خودنمایی میکرد که بیش از دویست سال از عمرش میگذشت و ثمرههای قرمزرنگش به بازدید کنندگان چشمک میزد..
شوربختانه به بهانه مرمت قلعه نصوریان از بازدید آن بازماندیم. سفرمان در فضایی شاد به پایان رسید ولی بهوضوح در چهره همراهانم نشانه شگفتی را مشاهده کردم. سوالات فراوانی در ذهنم شکل گرفت که چرا مسوولان ما اینگونه راحت از کنار جاذبهها گردشگری و مناطق تاریخی دیارمان میگذرند. سوالاتی که بدون شک پاسخ قانع کنندهای برایش نمییابند، جز توجیهات واهی و بیاساس. مسوولان میراث فرهنگی و نمایندگانش در استان هیچگاه به چالش کشیده نشدهاند، چرا این مناطق باید غریبانه باقی بمانند، در گزارشی دیگر مفصل کمکاری و بیتوجهی مسوولان میراث فرهنگی استان را به چالش خواهیم کشاند. آنها در مقابل تاریخ و هویت استان مسوول هستند. البته ما میدانیم که قضاوت برخی از آنها در مورد بافت تاریخی بوشهر چیست. جایی که شب شعر، مراسم تئاتر و ... برگزار میشود و مدیران غیر متخصص دارد، هیچ انتظاری بیش از این نمیتوان داشت. ما در بامداد جنوب گزارشات متعددی در مورد میراث تاریخی استان منتشر کردیم ولی متاسفانه همه کور و کر شدهاند و کسی هم پاسخگو نیست.
سلسله گزارشهای ما از مناطق استان در مورد میراث تاریخی همچنان منتشر خواهد شد.