اظهارات برخی مقامات ارشد امریکایی مبنی بر هزینه بر بودن عضویت این کشور در ناتو و احتمال تصویب طرح جدایی امریکا و خارج شدنش از ناتو باعث شده تا اروپا و برخی کشورهای وابسته که دل به ناتو بستهاند به دلهره و تکاپو افتاده و بهدنبال راه حلی باشند که هزینههای ایالات متحده را بیش از پیش تامین کنند.
روسیه و خاورمیانه هر دو برای تمام اروپا مسائل مربوط به امنیت ملی محسوب میشوند. در همین حال اروپا ظرفیت یکپارچه نظامی بجز ناتو ندارد و ناتو نیز اکنون حال و روز خوشی ندارد. این یک ائتلاف نظامی است اما اروپا به ظرفیتهای نظامی خود اجازه داده تا بهشدت ضعیف شوند. بسیاری از اروپاییها ناتو را نهادی برای امنیت ملی خود میبینند. به عبارت دیگر، آنها به امریکا وابسته هستند... تنها عضو ناتو که ظرفیت نظامی جهانی دارد. هماکنون اروپاییها نگران این هستند که امریکا اعتمادش را به ناتو از دست بدهد و این ائتلاف دیگر تضمین کننده امنیتی که باید، نباشد. و به عقیده من چنین مسالهای حقیقت دارد.
از همان آغاز، اروپاییها میخواستند ناتو مکانیسمی برای تائید و نظارت بر عملیات نظامی باشد. آنها یک صدای قاطع میخواستند که بر اساس آن اعضای ناتو شامل امریکا قدرت نظامیشان را ارائه کنند. با این حال نیروهای آنها در بسیاری از موارد بسیار کم بوده و حضورشان در عملیاتهای مختلف بیشتر نمادین بوده است. اهمیت ناتو در تصمیمگیریهای امریکا روز به روز کمتر شده و اروپاییها هم خود را در مقایسه با گاوچرانهای امریکایی کاملتر و با کلاستر میدیدند. اروپاییها مفهومی را که قدرت نرم خوانده میشود، جشن گرفتند که شامل حضور در تحریمها، بسیج نظرات مردمی و سایر استراتژیهایی میشود که از انجام اقدامات نظامی جلوگیری میکند. آنها گزینهای را میخواستند که هزینهای کمتر از تبدیل شدن به یک قدرت جهانی داشته باشد اما قدرت نرم راهی برای فرار از واقعیت بود. درحالیکه روسها روز به روز نمایانتر میشدند و خاورمیانه در اروپا رخنه میکرد، اروپاییها کشف کردند که قدرت نرم... نرم است! و آنها نیاز به قدرت سخت داشتند که امریکا داشت و نه کشور دیگری. به ناگاه، جهان از کنترل اروپاییها خارج شد چون قدرت سخت لازم را برای شکل دهی رخدادها نداشتند.
در مقوله قدرت نرم، ناتو شروع کرد عملکردی را مدنظر قرار دهد که هرگز برایش طراحی نشده بود. به محض فروپاشی کمونیسم، کشورهای اروپایی تازه شکل گرفته در پی عضویت در ناتو برآمدند اما آنها بهدنبال دفاع و حمایت نبودند بلکه هدفشان الحاق و اروپایی شدن بود. گمان میرفت که عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو، این کشورهای برآمده از شوروی سابق را به کشورهای غربی تبدیل میکند.
اما ناتو یک ائتلاف نظامی است و مرکزیتش حول تانکها، جنگندهها و هواپیماها میچرخد. الحاق و پیوستن کشورهای جدید به اروپای غربی هدف این ائتلاف نبود. دفاع از این کشورها و مابقی اروپا در حیطه عملکرد ناتو بود اما این عملکرد رو به زوال گذاشته بود چون وقوع جنگ به طرز فزایندهای غیر مرتبط و دور میآمد.
ضعف اروپا، امریکا را دو دل کرده است
ماموریت ناتو در جریان جنگ سرد مشخص بود، دفاع از اروپای غربی در برابر حملات شوروی. ائتلافهای نظامی با اهداف مشخص بهترین عملکرد را دارند. در این مورد، این ماموریت نظامی از بین رفته اما ائتلاف برجای خود مانده است. اروپاییها بهدلیل فقدان یک ماموریت نظامی حاضر و مشخص، در سرمایهگذاری در مساله دفاعی بیشتر تعلل کردهاند. نیاز برای دفاع از حقیقت اروپایی که درونش زندگی میکردند، فاصله داشت. حالا، روسها در حال ارزیابی مجدد جایگاهشان در تاریخ هستند و داعش در حال هدف قرار دادن پایتختهای کشورهای اروپایی است. مشخص نیست که چگونه میتوان با این تهدیدها مقابله کرد اما این چالش به نیروی نظامی در همان ظرفیت نیاز دارد. پس از 11 سپتامبر 2001 امریکا از دید اروپاییها بیش از اندازه واکنش نشان داده است. استدلال نادرستشان هم این بود که آنها باور نداشتند ممکن است هدف حملات تروریستی قرار بگیرند، درحالیکه خلافش ثابت شد. امروزه، ترس از وجود این حقیقت که حملات تروریستی در هرجا و هر زمانی میتواند رخ دهد بیشتر از نگرانیهای مربوط به تعداد کشتههای حملات تروریستی است. کشوری که به سرعت و با دقت در داخل مرزهایش به مقابله با تروریسم نپردازد، مشروعیت و اعتماد مردم و متحدانش را از دست میدهد. اروپاییها باید دست به کار شوند در حالی که امریکا نیز مشخص کرده دیگر به تنهایی اقدام نمیکند. در مورد سوریه، امریکا آماده استفاده از قدرت هواییاش است اما نیروهای زمینی ویژه خود را که برای برقراری صلح در این کشور لازم هستند به کار نمیگیرد. در عوض، امریکا از دیگر شرکایش در ناتو میخواهد تا مسوولیتهای بیشتری را بپذیرند و درحالیکه امریکا آماده میشود تا تنها در بخشی از روندها حاضر شود اما تمایلی برای به دست گرفتن نقش رهبری ندارد.
اروپا نیز نمیتواند چنین نقشی را برعهده بگیرد چون سرباز، جنگ افزار یا انگیزه کافی ندارد. بنابراین، اروپاییها به امید راه حلهای قدرت نرم و با هدف اجتناب از اقدامات صریح نظامی پیش میروند. برای سالهای بسیاری آنها نخواهند توانست بهصورت قاطعانه عمل کنند حتی اگر آرزوی چنین چیزی را داشته باشند. در مورد مساله اوکراین و روسیه، امریکا در حال برداشتن گامهایی برای ایجاد ارتباط با لهستان و رومانی بود اما از نظر جغرافیایی برای آنکه نقش کلیدی داشته باشد، معذور بود. شالودههای ناتو از بین رفته است. تعهدات مالی اروپا به ناتو دیگر اعتباری ندارد. تمایل امریکا برای فعالیت در داخل چارچوب ناتو از بین رفته است. دورنمای یک استراتژی واحد نیز در حال ناپدید شدن است. ناتو میتواند خودش را بازسازی کند اما رسیدن به یک دیدگاه متحد سخت است. نهادهای چند ملیتی از بین نمیروند. آنها به برگزاری نشستهای سالانه نظیر نشست ماه ژوئیه ناتو در ورشو، لهستان در سال جاری میلادی ادامه میدهند اما یک ائتلاف نظامی بدون ارتش یا یک ماموریت چیست؟ تنها یک ناهنجاری تاریخی است. اروپاییها میدانند مشکل کجاست اما نمیخواهند ادامه دهند چون میدانند رویارویی با آن بسیار سخت است. این مشکل کنار نمیرود و خواست امریکا بهعنوان شریک اروپا، بیشتر به یک توهم شبیه است. تهدیدهای ناشی از جاهطلبیهای روسیه و توطئههای تروریستی از بین نخواهند رفت اما خیلی راحت به مشکلاتی بدل میشوند که به سختی میتوان آنها را مدیریت کرد. حسن نیت و کنفرانسها نمیتوانند این مشکل را حل کنند. به نظر میآید قرن بیستم تمایل اروپا را برای انجام کارهای سخت از بین برد و برای بیش از نیم قرن، اقداماتی که اروپا باید انجام میداد به نسبت سادهتر بود. این مساله دیگر مورد بحث نیست. همگی ما موافقیم که باید کاری انجام شود اما همه میدانیم که اتفاقی نخواهد افتاد.