«... و دختری که غمش از سهتار میبارید/ شبیه غصه ابر بهار میبارید/ نشسته بود خودش را به شعر بنویسد/ و واژهواژه دلش را بیقرار میبارید/ درست بین زمین و زمان هوا معلق بود/ -کمی شبیه کسی روی دار- میبارید/ و روی حوصله او که داشت سر میرفت/ دقیقههای بد انتظار میبارید/ - دوباره زنگ بزن! لعنت خدا بر من/ اگر که لج کنم و بر ندار... میبارید/ و بین گریه چه ساده به التماس افتاد/ - بیا بیا و خودت را بیار، میبارید/ هوا گرفته و ابری، هوا شبیه خودش (!!!)/ هوا گرفته و ابری، سهتار...» این غزل پر احساس که دلتنگی دختری عاشق و منتظر در آن بهزیبایی مجسم شده است، سروده بانویی است که کودکانههای خویش را در سایهسار نخلستانهای سبز و آزاده و روییده بر دامان بیرمی برافراشته زندگی کرده است. وی لبریز از احساس و شوق شعر را زندگی و زندگی را شعر کرده است. سمیه رسولی شاعر این غزل، تاکنون اشعار بسیاری را در کارنامه ادبی خویش ثبت و ضبط کرده است. او در حال حاضر دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی و همچنین کارشناس آفرینشهای ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان بوشهر است.
این بانوی شاعر افزون بر شاعری، مدتی پیرامون قصههای بومی و محلی جنوب به تفحص و کندوکاو پرداخته است. رسولی از دیار تنگستان است و در این سالها کوشیده تا احساسات رقیق و لطیف و زنانگیهای یک زن جنوبی را در آینه شعرش بهشکلی ملموس و لبریز از تصویرنمایی به نمایش بگذارد. با این شاعر خوشذوق گفتوگوی صمیمانهای صورت دادیم که در ادامه میآید.
چگونه وارد وادی پر رمز و راز شاعری شدی؟
رسولی: جواب دادن به این سوال خیلی دشوار است، هرچند سوال شیرینی است به این دلیل که مرا مجبور میکند برای پاسخش برگردم به سالهای نوجوانیام و خیلی از خاطراتم را از صندوقچه زمان بیرون بیاورم و مرور کنم. در جواب باید بگویم که این یک امر ناخودآگاه است و به تصمیم خود انسان شکل نمیگیرد، در مورد شاعر شدن اینگونه نیست که آدم تصمیم بگیرد شاعر شود و بشود. همه چیز برمیگردد به فطرت آدمی. انگار که خداوند موقعی که مشغول خلق این آدم بوده یک قطره چکان از ذوق بینهایت خود را برداشته و یک قطره در گل وجود او چکانده باشد. همه چیز از همان لحظه آفرینش آغاز میشود اما همین ذوق باید امکان بروز داشته باشد تا شعر شود یا به گونهای دیگر بگویم شاعر شدنی نیست بودنی است. شعر بدون اغراق یک موهبت الهی است. زمان بروز این موهبت یا استعداد در من همان نوجوانی بود. زمان جادویی و شگفتانگیز زندگی هر آدمی و تحت تاثیر کتاب و کتابخوانی هم اتفاق افتاد. بینهایت به کتاب خواندن علاقه داشتم و حضور پدرم بهعنوان کسی که بسیار به ادبیات و کتاب علاقهمند بود بر من بیتاثیر نبود.
سمیه رسولی در شعر دنبال چیست؟ آیا توانسته در شعرهای مختلف با مخاطبان ارتباط برقرار کند؟
رسولی: رفتن و رسیدن!!! شعر برای من یک رابطه است. یک رابطه بین «من» و «دنیای کلمات» و من از راه همین رابطه به رفتن و رسیدن فکر میکنم. منتها رفتنها و رسیدنهایی که زمینی نیست. جنسش در زمان و مکان نمیگنجد. شعر اصلا خودش راز است، خودش یک معماست بین خالق و مخلوق و عاشق و معشوق. به قول حضرت حافظ: «حدیث ار مطرب و می گو و راز از دهر کمتر جو/ که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را».
اصلا شعر چیست؟
رسولی: بحث از چیستی شعر یک بحث بینهایت دشوار است که به اندازه عمر آدمی و شاید به اندازه عمر خود شعر از زمان پیدایش آن تا به حال در مورد آن صحبت شده و هر کس تعریفی از آن ارائه داده و در این میان هیچ وقت یک تعریف جامع و کامل ارائه نشده که ما را از تعریف و شرحهای بعدی بینیاز کند، چراکه شعر آنقدر فراغبال و گسترده است که در واژهها و تعریفها در نمیگنجد. یکی از دلایل آن هم تغییر و پویایی شعر است، بهعنوان مثال، شمس قیس رازی در «المعجم» میگوید: «شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، موزون، متساوی و حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده». با این تعریف آیا شعر نیمایی که نتیجه ذهن و زبان شاعران معاصر است شعر بهشمار نمیرود؟! شفیعیکدکنی هم میگوید: «شعر حادثهای است که در زبان روی میدهد» و این خیلی تعریف گستردهای است. همه اینها کاملا درست هستند اما ما را به یک پاسخ کامل نمیرسانند. تعریف شعر واقعا دشوار است.
زنانگی در شعر چیست؟ و آیا زنانگیهایت در شعرهایت نمود مییابد؟
رسولی: زنانگي در شعر به نظر من بیان احساسات و عواطف زنانه در شعر است که میتوان آن را از شاخصههای آثار زنان شاعر به حساب آورد. وقتی یک زن شاعر احوال خوب و بد خود را با دوستداشتنها و نداشتنها، بایدها و نبایدها، جبرها و اختیارها، دلواپسیها و نگرانیها، شادیها و ناراحتیها، مادرانهها و زنانهها و ... را با ویژگیهای بیولوژیکی خود در شعرش بیان میکند؛ یعنی دارد ژانرهای خاص شعر زنانه را به دیگران نشان میدهد و همینهاست که شعر یک شاعر زن را با شاعران مرد متمايز و متفاوت میکند و شاید بتوان گفت این یک اتفاق ناگزیر است در شعرهای زنان؛ یعنی خواهناخواه در شعر یک زن بروز پیدا میکند و من فکر میکنم یک زن شاعر در انتخاب آنها خیلی هم مختار نیست، چون شعری که برآمده از جان یک شاعر است، بیگمان با احساسات او در هم آمیخته است و در مورد یک شاعر زن این احساسات زنانه است. در مورد خودم هم باید بگویم که همینگونه است تنها در شعرهای مختلف شدت و ضعف دارد.
بیشتر در کدام قالب توانستید حرفهای خود را به مخاطبتان بهتر انتقال بدهید؟
رسولی: غزل. چون به جان خودم نزدیکتر بوده. به فکر و اندیشه من آشنا و همنشین بوده و همیشه غزلهایم از دلم برخواسته است. به قول شاعر: «هرچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند».
بیشتر چه زمانی شعرهایتان را میسرایید؟
رسولی: شعر خودمختار است. هر زمان که خودش بخواهد میآید و گاهی وقتها هم هر کاری میکنی که بیاید نمیآید. اوست که تصمیم میگیرد.
کدام شاعران کلاسیک یا نوپرداز در سرایش شعرهایتان بر شما بیشترین تاثیر را داشتند؟
رسولی: به گفته ابوالفضل بیهقی: «هیچ نوشتهای نیست که به یک بار خواندن نیارزد». بنابراین کار شاعران و نویسندگان زیادی را خوانده و میخوانم اما مثل خیلیها چارچوب شعری من در آغاز سرایش با حافظ شکل گرفت و با سعدی کامل شد. بیشترین تاثیرات را هم همین دو شاعر بر من گذاشتند. جلوتر که آمدم شاعران معاصر زیادی بودند که با شعرهایشان به من کمک کردند نظیر منزوی و محمد علی بهمنی.
بیشتر به چه مضمونی و موضوعاتی شعر می سرایید؟
رسولی: به قول حضرت حافظ: «یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب/ از هر زبان که میشنوم نامکرر است».
آیا شاعران بانو در دوره معاصر توانستهاند موفق ظاهر شوند؟
رسولی: بله، چراکه نه؟ وقتی که در مورد زنان شاعر ایران در عصر معاصر مطالعه میکنیم، با زنان شاعری روبهرو میشویم که آگاهانه و آزادانه شعر سرودهاند و با روشنفکری و روشنگری بر سیر تحول ادبیات فارسی تاثیر گذاشتهاند، از جمله اين زنان شاعر ميتوان به شخصيتهايي چون پروین اعتصامی اشاره کنیم. چند وقت پیش در مورد پروین اعتصامی و شعر او مطالعه میکردم، جایی خواندم که اشعار او پس از مرگش در مجموعهای چاپ شد و افرادی که آن را میخواندند -جز افرادی مثل دهخدا و بهار- بر این باور بودند که این اشعار سرودههای یک زن نیست. از بس که قوی و تاثیرگذار و پرمغز سروده شده بود. پس نمیتوان از موفقیت اینگونه افراد چشم پوشید و یا کسی مثل فروغ فرخزاد. او زني بود كه دست به یک هنجارشكني در شعر زنان ايران زد و با شهامت، شجاعت و جسارت در مورد زن و دنیای او سخن گفت و شعرش مورد استقبال عموم قرار گرفت و تبدیل شد به یکی از قلههای شعر معاصر.
اثری هم چاپ کردهاید؟
رسولی: بله. سال 92 یک مجموعهشعر برای نوجوانان بهنام «نامهای برای دلم بنویس» چاپ کردم که انتشارات رهپویان خرد تهران آن را در دو هزار جلد منتشر کرد.
آیا کار دیگری هم برای چاپ آماده دارید؟
رسولی: در حال حاضر یک مجموعه پژوهشی در حوزه ادبیات فولکلوریک و عامیانه دارم که مجموعهای است از قصههای بومی محلی استان بوشهر که آماده چاپ است و در واقع ادای دینی است به فرهنگ عامیانه و غنیِ خاکی که از آن برخواستهام و مردمانی که با عشق و مهر با آنان زیستهام. این مجموعه را انشاءالله بهزودی به چاپ خواهم رساند تا قدم استواری در راستای حفظ فرهنگ عامیانه سرزمینم و پاسداشت ارزشهای آن برداشته باشم.
پس از پایان این گفتوگوی مفید و دلنشین در تائید نظر این بانوی شاعر باید گفت، بهراستی نمیتوان تعریف جامعی برای شعر قائل شد اما در اینجا آنچه مرا به اعجاب واداشته، چیستی عشق است که اینگونه آتش به جان آدمی میزند و هیچگاه دست از تکاپو بر نمیدارد. با وجود اینکه لمسش میکنی، باز هم نمیتوانی آن را آنگونه که باید وصف کنی و همینگونه است که هر کسی به ظن خویش شرحی از آن سر میدهد. در حقیقت عشق احساسی ازلی و ابدی است که جز ذات باریتعالی، کسی از ماهیت و چیستی آن خبر ندارد. «عشق» زیباترین بهانه است برای بودن و ماندن در این سرای فانی و نابترین احساسی است که آفریدگار هستی آن را به انسان ارزانی کرده است. بهگفته لسانالغیب: «ناصحم گفت، بجز غم چه هنر دارد عشق/ گفتم ای خواجه غافل چه هنر بهتر از این». در این گنبد دوار هنری زیباتر از عشق وجود ندارد.