بامدادجنوب- الهام بهروزی:
تئاتر شهرستانها مملو از استعدادهای نابی است که با آموزشهای صحیح میتواند تئاتر ایران را در سطح جهان بهعنوان تئاتری پویا و تاثیرگذار معرفی کند اما متاسفانه آنگونه که باید هنوز در این زمینه سرمایهگذاری مطلوبی صورت نگرفته است. در این میان، هنرمندانی که خود روزی کمبود امکانات تئاتری را لمس کرده اما چون خواستند و اراده کردند، موفق شدند نهتنها در تئاتر ایران بلکه در تئاتر جهان حرفی برای گفتن داشته باشند، میتوانند با در اختیار قرار دادن تجربیات و دانستههای خود، نقش بسزایی در پرورش استعداد رهپویان جوان و بااستعداد این هنر داشته باشند و خلاقیت و توانمندیهای آنها را به معرض نمایش بگذارند. همانگونه که اطلاع دارید، درد جامعه تئاتری امروز ایران، آموزش است، چراکه تجربه بهتنهایی نمیتواند به شکوفایی و رشد استعدادها و توانمندی هنرمندان منجر شود. این معضل بهخصوص در شهرستانها بهشدت خودنمایی میکند، در حالی که استعدادهای خوبی در این شهرها وجود دارد و نیاز جدی به آموزشهای مداوم، بهروز و کاملا حرفهای دارند تا بتوانند خود را در تئاتر بیابند.
علیرضا کوشکجلالی یکی از کارگردانان مطرح و باتجربه ایرانی-آلمانی است که توجه ویژهای به تئاتر شهرستانها دارد، او که در حال حاضر در کانون کارگردانان آلمان و ایران عضویت دارد، سال ۱۹۸۶ به آلمان رفت و فعالیت هنری خود را در آنجا بهصورت جدی دنبال کرد و اینک پل ارتباطی میان تئاتر ایران و آلمان است. کوشکجلالی در سال ۱۳۹۳ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدرک درجه یک هنری را دریافت کرد. وی تاکنون بیش از ۴۰ نمایش در آلمان و ۱۵ نمایشنامه در ایران به روی صحنه برده و جوایز زیادی در زمینه کارگردانی و نویسندگی در جشنوارههای تئاتری بینالمللی کسب کرده است. این کارگردان مطرح تئاتر ایران، مدتی است که به شهرستان دیّر آمده و با همکاری هنرمندان این شهر مشغول تولید دو اثر نمایشی است. او پیامآور صلح و نوعدوستی است و معتقد است که وظیفه دارد داشتههای هنری و تجربیات خود را در اختیار هنرمندان شهرستانی قرار دهد تا بتواند حال تئاتر ایران را خوب کند. گفتوگوی صمیمانهای را با این کارگردان بسیار منظم و باتجربه صورت دادیم که در ادامه میآید.
چطور شد که برای تولید اثر نمایشی به شهرستان دیّر آمدید؟
این برنامه را از چندین سال قبل شروع کردهام و پیش از این هم در شهرهای تبریز، کاشان، لنگرود، گرگان و آمل با هنرمندان کار کرده و چند اثر نمایشی تولید کردم و در این برنامه بیشترین چیزی که برای من دارای اهمیت است، بحث «آموزش» است. البته تا زمانی که در ایران تمرکززدایی نشود، نمیتوان انتظار معجزه در تئاتر شهرستانها داشت، چون همه امکانات در تهران جمع شده است. من وقتی از آلمان به ایران میآیم دقت که میکنم، میبینم که فاصله امکانات تهران با امکانات آلمان نوری است، این در حالی است که امکانات تئاتر شهرستانها نیز در مقایسه با امکانات تهران فاصله نوری دارد. در اینجا تاکید میکنم روی سخنم به امکانات است نه استعدادها. بنابراین تمایل دارم هر آنچه را در آنجا آموختهام به هنرمندان شهرستانی منتقل کنم، چراکه فکر میکنم این آموزشها میتواند به ساختارهای اصلی تئاتر ایران کمک کند، بهخصوص در شهرستانهایی که از نظر امکانات محروم هستند. من در مسیری که در پیش گرفتم، معتقدم که هم یاد میدهم و هم یاد میگیرم. در شهرستانها با افرادی روبهرو میشوم که مرا شگفتزده میکنند. در واقع در کارگاههایی که در شهرستانها برگزار میکنم تبادل تجربه و ایده صورت میگیرد یا همان بدهبستانهای هنری. من سال پیش (۲۰۱۶) بهخاطر این برنامه جایزه تئاتر شهر کلن را گرفتم، چون پل ارتباطی بین تئاتر ایران و آلمان بودم، ا ین جایزه بسیار باارزش است و هر سال به یک نفر تعلق میگیرد. بنابراین بسیار علاقهمند هستم که داشتههای خودم را به هنرمندان مناطق مختلف بیاموزم.
سطح کار هنرمندان دیّری را چگونه ارزیابی میکنید؟
در این خصوص باید بگویم نه تنها در تئاتر شهرستان دیر بلکه در تئاتر کل کشور استعدادهایی وجود دارد که مرا شگفتزده میکند اما این استعدادها خام هستند و باید روی آنها کار شود. من پیش از این که به اینجا بیایم، اینگونه تصور میکردم که حداقل هنرمندان اینجا داستان «رومئو و ژولیت» را یا شنیدهاند یا خواندهاند یا فیلمش را دیدهاند اما در کمال تعجب دیدم که آنها حتی داستان این نمایش مشهور را نمیدانند؟! همین کار مرا سخت میکند، زیرا اول باید داستان را برای آنها تعریف و قصه را برای آنها روشن کنم، این در حالی است که هنرمندان آلمانی یا تهرانی دستکم چهار یا پنج بار اجرا این نمایش را دیدهاند و یا 10 بار آن را تحلیل کردهاند اما در این شهرستان امکانات و آموزشها بسیار پایین است همین مساله، مرا سخت دچار چالش کرده و کارم را بالا و پایین میکند و گاهی تا اوج ناامیدی میرساند.
چه چیزی باعث میشود که دوباره به تمرینات ادامه بدهید؟
شور و عشق بچهها و شوری که در خودم وجود دارد، باعث میشود که دوباره به ادامه کار دلگرم شوم. احساس میکنم آنها تشنه دانستن هستند، هر چند در کنار کمبود امکانات نمیتوان کمکاری آنها را نادیده گرفت، آنها امکانات نداشتند ولی میتوانستند روی بدن، فرم و بیانشان کار کنند، چون بسیاری از هنرمندان مطرح ما با کمترین امکانات کار کرده و خودشان را بالا کشیدهاند. متاسفانه بیشترین مشکلات تئاتر کشور ما مربوط به کمبود بودجه است، وقتی بودجه کم باشد توان خرید کتاب پایین است، تعداد سالنها کم است، دورههای آموزشی کم برگزار میشود. همه این عوامل باعث شده که تئاتر ما از تئاتر غرب عقب بیفتد. تئاتر شهرستانها بسیار فقیر است و این بار مسوولیت ما را سنگینتر میکند و تا جایی که از دست من برمیآید انرژی میگذارم و سعی میکنم با کمترین چشمداشتی برای هدفم وقت بگذارم و در این راه تنها «عشق» است که به من انگیزه میدهد که این برنامه را ادامه بدهم. من یک شانسی که آوردهام این بوده که در مقطعی از زندگی به آلمان بروم و چیزهایی را بیاموزم و الان وظیفه دارم تمام آنچه که خداوند در وجود من گذاشته، به دیگر هموطنانم منتقل کنم.
کدام نمایشنامهها را برای کار با هنرمندان دیّری انتخاب کردید؟
یک کار بهنام «رومئو و ژولیت» را انتخاب کردم که آن را بهصورت کارگاهی با هنرمندان کار میکنم و یک کار دیگر هم نمایش «موسیو ابراهیم» است که آن را بر اساس قصهای از اریک امانوئل اشمیت نوشتهام. این نمایش را بیش از این سال ۷۸ با بازی بهزاد فراهانی و هومن برق نورد روی صحنه بردهام و چند وقت پیش هم بار دیگر با هنرمندی اشکان خطیبی و رضا مولایی آن را به نمایش گذاشتهایم.
بیشتر در نمایشنامههای خود به چه موضوعاتی توجه دارید؟
من بیشتر در کارهایم سعی میکنم مشکلات اجتماعی را با زبان طنز بیان کنم اما مهمترین موضوعی که حدود ۱۵ سال است که بیشترین فشار را به من وارد و ذهن و فکر من را به خود مشغول کرده، «جنگ» است. من در کارهایم سعی کردم که صلحطلبی را خیلی پررنگ نمایش بدهم. بهطوری که الان ستون فقرات نمایش «موسیو ابراهیم» بر اساس این است که خمیرمایه انسان جنگطلب نیست، بلکه صلحطلب است . من از زمانی که خودم را شناختم جنگ را پیرامون خودم دیدم، حدود ۶۰ سال است که میان اسرائیل و فلسطین جنگ است، بعد ایران و عراق، الان هم در سوریه، عراق و یمن این پدیده نحس را شاهد هستیم، بنابراین کوشیدم به کمک هنرم جنگ و تلخیهای آن را برای مخاطبم نشان بدهم. در داستان «رومئو و ژولیت» که سرگذشت دو خانوادهای را روایت میکند که با یکدیگر در جنگ هستند و این جنگ به یک فاجعه ختم میشود و هر دو خانواده را متضرر میکند. من این نمایش را انتخاب کردم تا عواقب جنگطلبی را به تماشاچی نشان بدهم یا در نمایش «موسیو ابراهیم» قصه پسربچه یهودی را به تصویر کشیدم که در جریان قصه با یک مرد مسلمان آشنا میشود و متوجه میشود که ادیان الهی یکدیگر را نقض نمیکنند، آدمها ذاتا با هم دشمن نیستند و داستان این اثر کمکم از جنگ به صلح میرسد. بنابراین چون از جنگ بهشدت منزجر هستم، سعی میکنم در آثارم بهصورت جدی به آن بپردازم و ذهن مخاطبم را از این پدیده شوم به سوی صلحطلبی سوق بدهم.
چگونه میتوانید به کمک هنرتان اندیشه صلحطلبی را در جهان فراگیر کنید؟
من یک انسان خوشبین بدبین هستم. متاسفانه وقتی به تاریخ بشریت، کتب مقدس چون قرآن، انجیل و... یا درام یونان بوستان (آثار آنیتگون، سوفوکل و...) نگاه میاندازم، میبینم جنگ و خونریزی همیشه وجود داشته است. این کشتار از هابیل و قابیل شروع شده و همچنان هم ادامه دارد. من هم نمیتوانم کاری کنم و اگر بگویم میتوانم ادعایی بیش نیست اما همین که افکار مثبت من بتواند روی همین چند هنرمندی که به آنها آموزش میدهم، تاثیر بگذارد برای من کفایت میکند. همین که بتوانم به آنها بیاموزم که بنشینند در مورد مشکلاتشان با یکدیگر حرف بزنند و با یکدیگر دیالوگ داشته باشند، این یعنی من توانستهام تاثیر خودم را بگذارم. پس همواره سعی میکنم بیشترین تاثیری که در این دورهها روی بچهها بگذارم، این باشد که آنها با یکدیگر روراست باشند و به هم دروغ نگویند. متاسفانه جامعه ما مونولوگ است؛ یعنی دیگران برای ما تصمیم میگیرند و ما اطاعت میکنیم و جای خالی دیالوگ بهشدت در جامعه امروزی ایران احساس میشود. ما باید دیالوگ را در جامعه نهادینه کنیم. برای این کار باید از خانوادهها شروع کنیم و اجازه بدهیم کودکان و فرزندان پدر و مادر خود را نقد کنند و با آنها در خصوص مشکلات و مسائل گفتوگو کنند، چراکه بسیاری از مشکلات با گفتوگو حل میشود. من در تمریناتم با فضاسازی بچهها را وادار به تعریف دیالوگ میکنم و با حفظ حریمها شرایط صمیمانهای را برای آنها فراهم میکنم، بدم میآید به من «استاد» بگویند، چون هم آنها از من میآموزند و هم من از آنها. من اگر فکر کنم «همهچیزدان» هستم و فقط منم که به آنها میآموزم، باختهام و در اینجا دیگر جمله «زگهواره تا گور دانش بجوی» معنی خودش را از دست میدهد .
شما وطن خود را ایران میدانید یا آلمان؟
این سوال را زمانی که میخواستند جایزه تئاتر شهر کلن آلمان را به من بدهند، از من پرسیدند و من گفتم با وجود اینکه بیشتر سالهای عمرم را در آلمان گذراندهام و خانواده من و زندگی من اینجاست ولی باید بگویم من نه ایرانی هستم و نه آلمانی، بلکه وطن من «صحنه تئاتر» است؛ یعنی جایی که میتوانم در آن به رویاهایم پر و بال بدهم. من رویاهای فراوانی دارم و یکی از آنها داشتن جهان و جامعهای بدون جنگ است. بنابراین وطن من جایی است که بتوانم رویاهایم را در آن عینیت ببخشم و در آنجا احساس آرامش کنم.
این گفتوگو ادامه دارد... .