
مظاهر شهامت:
درباره شعر، اندیشه و شخصیت اجتماعی حافظ شیرازی و تاثیرات آن بر شعر و اندیشه ادبی–اجتماعی در دورههای مختلف، آنقدر گفتهاند و نوشتهاند که هر اظهار نظری با منظور سخنی تازه درباره او، در شبکهای از تکرار یا هراس از آن گرفتار میماند. هم، در دوره معاصر نقد و تاریخ ادبیات فارسی طی دهههای زمانی متوالی، موضوع حافظ و اشعار او بهعنوان مرکز دید و نظر بسیاری از اندیشمندان قرار گرفته که نتیجه تحقیق و پژوهش آنها حتی در حد اغراق و سماجت، باعث گسترش نشر وسیع آثار حافظ و حجم فراوانی از نتایج شرح و تفسیرآن شده است که گاهی سببساز بدفهمی از واقعیت جایگاه او و آن نیز شده است، بهطوری که در فضای تقدسآمیز حاصل، گفتن سخنی دیگر و ناسازه از او و مرتبت آثارش، بهشدت قابل تکفیر و نکوهش مینماید. به عبارت دیگر، رفتار اسطورهسازانه و بزرگنمایی عامدانه و شیفتهوار درباره حافظ و فراهم کردن سیلی از تعارف و تمجیدهای آمرانه از او، در عین حال، هراس از نزدیک شدن به حقیقت جهان آثار وی و کوشش برای درک صحیحتر آن را نتیجه داده است.
اما اگر بتوان از این همه حجم تبلیغات به نفع او که در سایه سنگینی اسامی مدعیان و مددسازان دینی-تاریخی که او را به آسمانهای لایتناهی گره زده و با لقب شایع لسانالغیب چنان مقامی را به وی دادهاند که بازگشت از پذیرش آن، در حکم ارتداد تلقی میگردد، رها شد، در آن صورت شناخت آسوده حافظ در وجهی واقعیتر ممکن خواهد شد. در این صورت با کسی روبهرو هستیم که در حوزه مجموع فضای اندیشهپروری تاریخی ایران، متاسفانه جایگاه نادری ندارد. آثار او یک میراث تاریخی برای ما است که ممکن است به مانند آثار مشابه، دستخوش تغییرات و تحریفات گستردهای هم شده باشد که در این صورت، امر انتساب خیلی از تفاسیر به او را بیهوده خواهد کرد و ممکن است با حقیقت امر منافات داشته باشد اما بههر روی، ما ناچار هستیم به همین ماترکی که به دستمان رسیده است و به ادعای مدعیان در صحت و سلامت آنها اعتماد کرده و مالکیت او را بر آنها بپذیریم.
در این صورت، نتیجه تدقیق و نقد آسوده این آثار، نشان میدهد که با وجود تبدیل شدن آن به یک امر اجتماعی وسیع، فاقد آن قدرت نوآوری در حوزههای مختلف فکری و آمادهسازی آن در راستای آگاهیبخشی عمومی برای حصول یک بسترسازی مطمئن است که بتواند به یک امر ممیز در عمل اندیشیدنی نوین، تبدیل شود؛ به عبارت روشنتر، هیچ دستگاه و سامانه فکری متمایزی را نمیتوان به حافظ نسبت داد که بانی مالکیتی خاص بهنام وی بوده باشد. در نهایت، زبان حافظ زبان گویای التقاطی تفکرات آماده و مکرر زمان خود و تاریخ ماقبل خود بوده است، بیآنکه حتی نسبت به آن میل نقادانه شدیدی را اعمال کرده باشد. منظورم از نقادی، البته درک موضوع با پیشنهاد مشروح جایگزین شونده یک اسلوب فکری تازه با بنیانهای متفاوت است که در واقعیت اندیشه حافظ نمود پیدا نکرده است و به این سبب موضوع «انداختن طرحی نو» بهعنوان یک ایده هیجانانگیز، در عمل، یک ادعای صرف باقی مانده است.
اما اگر از این خلاصه که در جای خود نیازمند یک تحلیل وسیع و با دقت بیشتری را میطلبد، بگذریم اذعان داریم که خوانش اشعار حافظ، همیشه بهعنوان یک روح فریبا و لذتآور و اعتمادبخش در میان عمومیت جوامع انسانی موخر، حضوری مشهور داشته و هنوز هم دارد و باعث تحریک هیجانات و روحیه شادمندانه و شکیبایی فردی و اجتماعی شده است که گاهی عظمت آن بسیار حیرتآور و شگفتیساز هم بوده است، چرا؟ به باور من، حافظ اما با توضیحی مشخص یا نامشخص به خود خویشتنش، به سبکی در بیان و سرایش شعرهای خود دست یافته و آن را در کار خود پیشه کرده است که میتوان آن را با همان مفهوم «رندانگی» مشهور، بازتعریف کرد. من از بسیاری از تعریف و توضیحهای متداول این مفهوم میگذرم و سعی میکنم آن را بهطور خلاصه درک ناگهانی لذت در آن (لحظه) زمان و ارائه آن به همان شکل اولیه تعریف کنم. متعلق بودن به چنین صفتی، البته که از پیروی کردن از لزوم اطاعت از یک باور مشروح منسجم قانونمند به هستی و اجتماع، قابل حصول نیست، چراکه هر باوری نظاممند، در عینحال، ساختاری تخطیناپذیر از فرامین هشدارآمیز را در بطن خود دارد که مدام به رخ خواهد کشید. «رندانگی» حاصلی از مستانگی است که قید آزادی خویش را، در لحظه لحظه زمان بیان، مطلقا محقق میسازد. همین اتفاق است که باعث شده که حافظ در شعرهای خود، برای حفظ آن آزادی بهصورت جدی به وقوع امر پیامد و پیگیر در حتی هر شعر مستقل خود بیاعتنا مانده است.
نتیجه این سبک، بروز آن شادمندی بیپایان در اشعار حافظ بوده که روح به ستوه آمده مردم ایران از استبداد تاریخی هر امر جدی را نوازش کرده است و سببساز چنان اعتمادی شده تا بسیاری از سرنوشت خود را بیهیچ نگرانی به فال شعرهای او بسپارد؛ یعنی کیفیت شعر و روحیه مردمانی حاصل از دورانی خاص، در یک تصادف پرمیمنت، به یک مناسبتی آرامشپذیر رسیده است!