بامدادجنوب- پوریا تورینی:
درحالیکه پاییز آخرین روزهای خود را سپری میکرد، با جمعی 5 نفره از دانشجویان معماری دانشگاه آزاد قزوین گشتی سه روزه در دو شهر بندری و تاریخی بوشهر و سیراف زدیم. اصلا سیر نشدیم از دیدن این همه شکوه و زیبایی... به این یقین رسیدیم که دیدن بوشهر و سیراف برای هر دانشجو و استاد معماری واجب است.
رهآورد این سفر برگزاری نمایشگاهی از عکسهای این همسفران است که درحال حاضر در دانشکده معماری دانشگاه آزاد قزوین درحال برگزاری است.
نخست: سیراف
ابتدای کار سفر خود را از بندر تاریخی باستانی سیراف آغاز کردیم. بندری که به «مروارید خلیجفارس» معروف است. در منطقهای خاص به لحاظ جغرافیایی و طبیعی، جاده از میان دو کوه میگذرد و ناگهان منظره این بندر طبیعی تاریخی بر ما آشکار میشود. گشت و گذار خود را در این بندر از موزه سیراف که ساختمان آن میراثی از دکتر وایت هاوس، باستانشناس موزه ملی انگلستان است، شروع میکنیم. او در سالهای 1346 و 1347، چند فصل حفاری باستانشناسی در این بندر انجام داد و در مدت اقامت خود و همراهانش در این دیار، این خانه را که در حال حاضر موزه شده، به دست خود بنا کرد.
جالب آن است که به رسم فرهیختگانِ متمدن، زمین این خانه را خریداری کرده و سپس شروع به ساختن آن کرد. بعد از او، این خانه سرگذشت متنوعی پیدا کرد. سالهایی بهعنوان مدرسه استفاده میشد و سالهایی بهعنوان مقر نظامی و سرانجام به تملک سازمان میراث فرهنگی درآمد و تبدیل به موزه و «پایگاه میراث فرهنگی» شد.
امروز، در آنجا آثاری جامانده از خیل عظیم آثار تمدن و تجارت و روزگار پر رونق این بندرگاه، باقیمانده از آنچه که در انبار موزه لندن جا خوش کردهاند، در فضایی دوستانه بدون آژیر و دوربین مداربسته و بیشباهت به هرآنچه درباره موزههای جهان میدانیم، به نمایش درآمدهاست.
پس از آنجا به قلعه نصوری منزلگاه والی سیراف شیخ جبار نصوری رفتیم. معماری زیبا و کامل، بیعیب و نقص و مفصل داشت با، در نظر گرفتن شرایطی برای تمامی افراد و کاربریهای لازمِ یک خاندان اشرافی در اوایل دوره قاجار، برفراز بلندیهای بندر. در این نقطه، شاهد تمام زیباییهای آن در 180 سال گذشته هستیم. ما این شانس را داشتیم تا روایت حال و روز این قلعه را از زبان آخرین بازمانده و کسی که در روزگاری ساکنِ آنجا بوده و جوانی خود را در آن سپری کرده بود، بشنویم. روایتی که با فضای حاصل از مرمت آن، بدان جایی که رسیده بود، بسیار فاصله داشت.
قلعه نصوری را به مقصد دره لیر و سازههای آبی یا گور دخمههای سیراف ترک میکنیم. زیر ساخت تامین ابتداییترین نیاز مدنیتی بزرگ، مجموعهای از کندهکاری دقیق و بینظیر شامل حوضچههایی چهارگوش قبر مانند و 37 حلقه چاه عمیق! چاههایی با عمق بین 80 تا 130 متر که نشان از مهندسی بینظیر برای تامین میزان گستردهای آب است، وجود این دانش در کنار چنین نیازی به آب، خود به تنهایی گویا و آیهای از حضور کمنظیری از شهرنشینی و گردهم جمع شدن و سکونتی بیهمتا در دوره رونق سیراف است، که سوالات بیپاسخ و غیرقابل گنجایشی را درباره گذشته عظیم این بندر را در ذهن ما به وجود میآورد.
در کنار این سازهها و برفراز یکی از بلندیهای نزدیک آن، جایی میان شهر و سازهها، آتشکدهای درخور و کامل قرار داشت که نشانه دیگری از زیرساختهای مدنیت و شهرنشینی در سیراف است. در فاصله بسیار کمی از آن بهسمت دریا، مسجد جامع سیراف برروی پایههای یک بنای ساسانی و فقط با چرخش محور اصلی به سمت قبله جا خوش کرده. مسجدی که با دیدن حال و روز امروز آن میتوان تصور کرد در زمان خود بنایی پر کاربرد و فاخر به حساب میآمده و این دو بنا و مقیاس آنها نشان دیگر از گردهمایی ملل و آزادی بیانی بوده که حاصل از فرهنگ و تجارت سیال سیراف زمان خود بوده است.
باقیماندههای خانههای اعیانی و بازار باستانیسیراف نیز بار دیگر بر عظمت سیراف در نگاه ما تاکید کرد. پلانی مرتب و فکرشده، کوچهای مناسب با پسکوچههای منظم، مهندسیشده، با کفپوش سنگی، پلههای درگاه برای هر پلاک، آبراههای تعبیهشده، همه و همه مهندسی شهرسازی یک شهر بزرگ و فاخر را به نمایش میگذارد. وجود همین محله و خانههای تاریخی آن، به تنهایی، کافی است سیراف را برای همیشه عزیز بداریم. این محوطه نشان میدهد، برخلاف نظر رایج و البته غیرمستند، ما در بیش از هزار سالِ پیش به علم شهرسازی آشنا بودیم و زمین را آمادهسازی کرده در اختیار صاحبان پلاکها قرار میدادیم، تا طبق همان نقشه شهری خانههای خود را بسازند. درست است نمونههایی یا تکههایی از شهرهای تاریخی ایران، مثلا در شهرسوخته یا فیروزآباد، از زیر خاک بیرون آورده شده اما تنها در سیراف است که این محله وضوح کامل دارد و قابل استناد است.
درحالی که در ساحل چاه مجنون، به تماشای غروب نشسته بودم، این در ذهنم میگذشت که این همه آثار و بقایا گویای گذشتهای غنی و بینظیر است که در این منطقه خاص طبیعی در جریان بوده. این نشانهها و بقایا، رد پایِ شهری استوار است و بهخوبی گویای عظمت مدنیت منطقه، آزادی بیان و تجارتی آزاد است که زیرساختهای مورد نیاز زندگی مردمی با ملیت و دینهای گوناگون را که در این بندر گردهم آمده بودند فراهم و تامین میکرده. میراث شکوه بینظیر و سابقه توانمند این بندر، بهعنوان یکی از اصلیترین درگاههای تجاری ایران باستان.
دوم: بوشهر
پس از سیراف به سراغ بوشهر رفتیم. در اولین برخورد با بافت شهری و مردم، مبهوت فرهنگ غنی این منطقه شدیم که شکلدهنده معماری فاخر و پیشرو بوشهر است. مردم و فرهنگ شکلگرفته آنها که حاصل تجارت و تعامل با ملل سراسر دنیاست و رنگ و بوی یکپارچه را با طعم بسیاری از بندرهای دیگر جهان مانند اسپانیا، هند، سیسیل کنار هم جمع و آن را در چرخهی فعال فرهنگی خود هضم کرده و باعث بهوجود آمدن معماریهایی شده است که میتوان آن را سبک «بوشهری» نامید.
معماری فاقد تزئیناتِ مرسوم زمان خود، ولی در عین حال بسیار سیال و پویا و به جرات میتوان گفت روح معماری مدرن در جایجای آن موج میزند؛ سبکی بهپیمون و درست به رنگ سپید و با استخوانبندی بلند قامت در ساحل خلیج آغوش خود را گشودهاست، این معماری، به عقیده من، برآمده از فرهنگی بزرگمنش و ارزشمند با جایگاه جهانی است؛ این معماری دستاورد فرهنگی مردمانی است که در برخورد با دیگران، به جای حفظ فاصله و براندازکردن شما، با نگاهی صمیمی با شما برخورد میکنند. خود بنا و معماری نیز چنین است: از هر نما خود را به سوی شما و شما را به سمت خویش میکشد. از کنارهمنشست چنین معماریهایی، شهری زیبا و در خور شان یک بندر بینالمللی بافته شده و بدنهای را شکل داده که با قدم زدن در کوچههای آن احساس نرم آرامش در وجود شما میدود. بافتی سیال و حاصل مدنیت بینظیر، که در عین خویشاوندی با شهرنشینیهای ایران، بر رویکردی متفاوت و شخصیتی متمایز تاکید دارد که حاصلش میشود بوشهر و معماری آن.
نمونهای از این همه تبلور واژه معماری از زبان بوشهر، میشود عمارت حاج رئیس. عمارتی فاخر و بینظیر در ترازهایی گوناگون با پنج حیاط که ما را مسحور خود کرد. نمادی از فرهنگ و معماری بینالمللی با رنگو بوی ایرانی، و بهتر بگویم: به معنی «بوشهری»؛ فضایی سیال، حیرتانگیز، دلگشا و در عین حال با مقیاس انسانی؛ فضایی که در اولین برخورد، با شما دوست میشود و ارتباط برقرار میکند و شما را به گشت و گذار و لذت بردن و حیرت از این همه هنرِ نابِ به فضا میبرد. گشتی که معنایِ بسیاری از واژگانِ کلیدی معماری را در ذهنِ ما ارتقا داد.
عمارت دهدشتی نمونه کامل دیگری از یک معماری مدرن ولی ایرانی است. بله، باز هم میگویم این عمارت هم بوشهری است به نوعی دیگر و در مقیاسی متفاوت. خانهای فاخر، متعلق به یک تاجر روغن که پس از گذشتن از دهلیز ورودی مجذوب و مفتون حیاطی شکلگرفته در قلب آن میشوید آنجا مانند هر کجای دیگر در بوشهر به خوبی با عنصر سبز طبیعت در هم آمیخته و با تواضع و افتخار در کنار آن، در دل آن قرار گرفته و آن را در دل خود جای داده است. معنای این جمله را تنها با گشتزدن در بوشهر میتوان درک کرد. آنجاست که میتوان به خوبی دید انسان، طبیعت و معماری در کنار هم فضایی برای ارتقای فرهنگی این سرزمین شکل دادهاند.
بوشهر حرفهای بسیاری برای معماران و دانشجویان معماری دارد. موضوع چنان عمیق و مهم است که حیفمان میآید تحلیل یا گزارشی توریستی از آن بدهیم. با چند خط نوشته و چند عکس ساده نمیتوان عمق مدنیت شهرسازی بوشهر را بیان کرد. بنابراین از تاثیر شدیدی که این بافت بر ما گذشت میگذریم و آن را به فرصتی دیگر وا میگذاریم.
در قزوین، در فضایی دانشگاهی، تلاش کردیم این شهرنشینی را در نمایشگاهی کوچک، از دریچه نگاه خود به نمایش بگذاریم؛ باور داریم عمق این عظمت و زیبایی در چند سطر و چند عکس نمیگنجد، به هر مشتاقی پیشنهاد میکنیم این تجربه بیبدیل را از دست ندهد.