بامدادجنوب- هدی خرم آبادی:
دخترک با تحسر به دختری چشم دوخته بود که دست در دست پدرش به سمت تاب میرفت. وقتی که مرد دختر کوچک را سوار تاب کرد و آرام آرام تاب را هل داد تا در شادی کودکش شریک شود، چشمان دخترک ناظر پر از آب میشود و آهی میکشد و با خودش میگوید: «ایکاش منم بابا داشتم». او همش شش سال دارد و دوست دارد مثل آن دختر کودکانههایش را با تاببازی و هیاهوهای شادمانه به نمایش بگذارد. در همین حین مادر آن دختر هم به سمت آنها میرود، در حالی که در دستانش پاکتی پر از تنقلات است و دخترک که صدای خندههای شادمانهاش فضا را پر کرده، با ذوق به مادرش گفت: «آبنبات هم واسم خریدی؟» و مادر با لبخند گفت: «بله دختر گلم، وقتی تاب بازیت تموم شد، بهت میدم»... .
دخترک با دیدن آن همه محبتی که به دختر تابسوار میشود، بغضی شدید گلویش را فشار میدهد اما مقاوت میکند که اشکش سرازیر نشود. به سمت نیمکتی که مادربزرگش روی آن نشسته، میرود و با لجاجت میگوید: «منو ببر خونه، من پارک رو دوس ندارم، میخوام برم پیش مامانم». مادربزرگش که مشغول صحبت با خانم دیگری بود، رو به دخترک کرد و گفت: «بچه چرا آخه همچین میکنی، بذار دو دقیقه نفس راحت بکشیم. حیف که جوونی دخترم داره به پای تو یه الف بچه میسوزه. اشتباه کردیم باید تو رو تحویل پدر... میدادیم تا بدونه که چطور زندگی دختر مرا سوزونده». روح معصوم دختر کوچک تحمل این همه جملات تلخ را ندارد، به همین دلیل تمام بغضهای درونش را با صدای بلند گریه میکند، چنان دلسوز گریه میکند که مادربزرگش تاب نمیآورد و او را در آغوش میگیرد و میگوید: «عزیزی فدای تو بشه، گریه نکن، بیا با هم بریم تاب بازی کنیم» اما دخترک در حالی که چشمانش را با دستان کوچکش پوشانده و بلند بلند گریه میکند، میگوید: «من تاببازی نمیخوام من بابامو میخوام».
این تنها بخش کوچکی از زندگی کودکان معصومی است که طلاق والدین را از همان سالهای آغازین زندگی خویش تجربه میکنند، یعنی در حساسترین دوره زندگی که شخصیت اصلی فرد در حال شکلگیری است. آنها بسیار کوچک هستند و لذت بردن از زندگی و شادی و بازی کردن طبیعیترین حق این کودکان است اما آنها بهدلیل طلاق والدین خود، طعم تلخ بیپناهی و حسرت داشتن پدر یا مادر را از همان کودکی با تمام وجود لمس میکنند. کودکانی که گاه خلأهای عاطفی زندگیشان، آنها را به انسانهای منزوی، شکستخورده، بدبین، دروغگو، خیالپرداز، مجرم و... بدل میکند. متاسفانه به دلیل بالا رفتن آمار طلاق در جامعه روزبهروز بر تعداد این کودکان افزوده میشود؛ کودکانی که دوست دارند همچون دیگر همبازیهای خود همزمان از محبت پدر و مادر برخوردار باشند. طلاق سوای اینکه به روح و روان زن و مرد مطلقه آسیب جدی وارد میکند، صدمات جبرانناپذیری نیز به کودکان اینگونه خانوادهها میزند. در مجموع این کودکان با مشکلاتی نظیر فقر مالی، خلأ عاطفی، سوءتغذیه و... به شدت رنج میبرند. تمام این مسائل باعث میشود که آنها به افرادی با روحیات شکننده و آسیبپذیر تبدیل شوند.
یک دکتر سلامت اجتماعی در این خصوص به بامداد جنوب گفت: تاکنون در ارتباط با بچههای طلاق تحقیقات فراوانی صورت گرفته است اما تحقیقات برای همه فرهنگها به یک شکل کاربرد ندارد، بهعنوان مثال فرزند طلاق در فرهنگ جنوب کشور با فرهنگ شمال کشور فرق دارد یا قومیتهای مختلف. پس این تحقیقات پاسخگوی همه فرهنگها نیست.
عیسی صفوی در ادامه با تاکید بر اینکه اما آنچه که در این خصوص حائز اهمیت است، اثرات طلاق بر فرزندان بر اساس زمان است، افزود: اثر طلاق بر کودکان به دو شکل «کوتاهمدت» و «بلندمدت» است که اثرات کوتاهمدت، آسیبهای شدید عاطفی نظیر کمرویی، انزواطلبی و... است، همچنین مشکلات معیشتی و مالی را نیز شامل میشود. برای حل این اثرات «نظارت» و «مدیریت» مهم است و اثرات بلندمدت بیشتر به اثرات روانی و ذهنی و ایجاد آسیبهای مزمن مثل بدبینی و مشکلات رفتاری برمیگردد. بدین معنا که خلأ وجود پدر یا مادر در درازمدت در زندگی آینده آنها نمود پیدا خواهد کرد و این اثرات مهم با آموزش و پشتیبانی قابل مدیریت است.
وی در ادامه با بیان اینکه معتقد هستم که تحقیقات باید به سمت شیوه مدیریت و پشتیبانی از فرزندان طلاق بر اساس فرهنگهای مختلف برود، خاطرنشان کرد: باید گفت یک نسخه واحد برای حل مشکلات فرزندان طلاق وجود ندارد، بلکه نسخههای متفاوتی وجود دارد. این نسخهها بر اساس فرهنگهای مختلف و نوع شخصیت پدر و مادر توصیه شدهاند.
صفوی درخصوص راهکاری برای نظارت و پشتیبانی از فرزندان طلاق نیز گفت: باید مراکز استانداردی وجود داشته باشد تا بتواند نظارت و پشتیبانی مستقلی از این کودکان صورت گیرد. پدر و مادری که به طلاق رسیدهاند، دارای آسیبهایی هستند که قادر به مدیریت و نظارت فرزندان طلاق نیستند. باید برای فرزندان طلاق محیطی فراهم شود که خود اعتراف به «امنیت» و «آرامش» کنند. اگر این اعتراف در کنار پدر یا مادر مطلقه صورت نگیرد، ضرورت دارد که فرزند از آنها جدا شود.
این دکتر سلامت اجتماعی در پایان خاطرنشان کرد: در جامعه برای پذیرش این کودکان بهمنظور جلوگیری از سرخوردگی و احساس یاس کردن آنها، لازم است فرهنگسازی شود و نهاد یا سازمانهایی باشد که «پشتیبانی» و «نظارت» آنها را عهدهدار شوند.
در پایان باید اشاره کنم، طلاق پدیده ناگواری است که به یکباره شیرازه یک خانواده را نابود میکند. کودکانی که قرار است در این خانوادههای از هم گسیخته به زندگی خود ادامه دهند، بهدلیل مشکلات عاطفی و شرایط بد مالی در معرض آسیبها و معضلات اجتماعی قرار دارند که اگر نظارتی بر آنها نباشد یا حمایتی از آنها صورت نگیرد، عزت نفس و احساس مفید بودن در این کودکان از بین میرود و انواع بیماریهای روحی روانی و مشکلات رفتاری سلامت جسم و روح آنها را تهدید میکند. بنابراین میطلبد برای اینکه این کودکان در آینده به افراد مفید و سالمی در جامعه تبدیل شوند، زمینه حمایت و آموزش مطلوب برای آنها فراهم شود.