عکس: حسین معمر
داود علیزاده:
مبحث ارث، بحث
بسیار پیچیدهای است که اصول و استثنای خاصی دارد و باید هر مساله ارث بهطور موردی
بررسی شود؛ چراکه فرزندان و بازماندگان هر متوفی متفاوت از دیگری است و جنسیت افراد
و نسبت آنها با متوفی باعث تغییر میزان سهم ارث میشود. این جزئیات در قانون بهصراحت
درجشده است؛ اما قوانین نانوشته جامعه ایرانی حرفوحدیثهای دیگری دارد. فارغ
از آنچه قانون ذکر کرده است در برخی نقاط ایران به دختران ارثی تعلق نمیگیرد یا
اگر بگیرد سهمی جزئی در حد نوعی بذل قلمداد میشود. اینکه حقکشی دختران در ارث،
امری غیرقانونی است بدیهی است؛ اما همان قوانین نانوشته حاکم در بسیاری از موارد
دختران را از احقاق حق محروم میکند. جامعه مردسالار به دختران ضعیف اجازه
دادخواهی حتی بهاندازه ارث خانوادگی را هم نمیدهد. این امر نشان میدهد که جدا
از تصویب قوانین موردنیاز جامعه، اصلاحات فرهنگی و اجتماعی تا چه تأثیرگذار است و
بدون اصلاحات فرهنگی و اجتماعی اصلاح قوانین راه به جایی نخواهد برد.
سپیده
اکبرپوران در گزارشی با عنوان «چرایی اجبار زنان برای بخشش ارث» به این موضوع مهم
جامعه زنان ایران پرداخته است. زنانی که بهحکم تابوی حقخواهی و فرهنگ مردسالار
از ارث قانونی خود گذشت میکنند. در ادامه این گزارش را میتوانید بخوانید.
در بخشهایی از
ایران، زنان بر پایه قانون نانوشته حق ارث خود را میبخشند، زیرا بر پایه فرهنگ حاکم
مطالبه ارث وقیحانه و قبیح قلمداد میشود. در بخشهایی از ایران، بنابر عرف و فرهنگ
حق قانونی و شرعی زنان از ارث پرداخت نمیشود. بعد از فوت والدین، ارث باقیمانده توسط
برادر بزرگتر و بین برادرها تقسیم میشود و خواهرها بناتر عرف و فرهنگ، ادعایی بر
ارث نمیکنند. در حوزه جغرافیایی گستردهای از کشورمان بهخصوص در روستاها و شهرهای
کوچک قواعد نانوشته اجتماعی ایجاب میکند که خواهران حق ارث خود را به برادرانشان ببخشند
و ادعایی در خصوص ارث نداشته باشند. این موضوع در برخی مناطق فقط در مورد زمینها و
اراضی کشاورزی صدق میکند و در برخی مناطق شامل کل ارث میشود.
با وجود اینکه
اسلام در خصوص حق ارث زنان صراحت کامل دارد و قانون نیز از دریافت ارث از سوی زنان
حمایت کامل میکند، این فرهنگ قدیمی به قوت خود باقی است و زندگی میلیونها زن را تحت
تاثیر قرار میدهد.
حوزه جغرافیایی
و مساله قومیت
با توجه به اینکه
این فرهنگ بیشتر در بین زاگرسنشینان دیده میشود، برخی گمان میکنند ریشه قومی دارد
و برای مثال در بین طایفههای لر رایج است؛ اما با توجه به گسترش آن در حوزه جغرافیایی
وسیعتر نمیتوان برای آن ریشه قومی قائل شد. فرهنگ ارثبخشی در کل حوزه جغرافیایی
زاگرس، در بین لرها، کردها، عربهای استان خوزستان و حتی بخشهایی از استان فارس گزارششده
است. علاوه بر آن در کل ایران بهصورت پراکنده در روستاها شاهد ارث بخشی اجباری هستیم؛
بنابراین نمیتوان این موضوع را به قوم خاصی نسبت داد.
اقتصاد کشاورزی،
زمین و پدرمکانی
به نظر میرسد
ارثبخشی اجباری بیشتر در جوامعی رواج دارد که اقتصادشان مبتنی بر کشاورزی در نتیجه
وابسته به زمین است. در گذشته نظام اجتماعی این جوامع نیز مبتنی بر خانواده گسترده
بوده که از طریق پدرمکانی قوام میگرفته است. به این معنی که خانواده جدید، بعد از
ازدواج در کنار خانواده مرد سکنی میگزید. در این نظام پسر بهعنوان جانشین و عامل
تداوم و بقای خانواده و دختر بهعنوان «عضو مهمان» که قرار است در آینده به خانواده
دیگری بپیوندد، تلقی میشود. در این شرایط باقی ماندن زمین کشاورزی بهعنوان منبع درآمد
خانواده، در دست پسرها امر دور از انتظاری نیست. همچنین بهرهمندی دختر از ارث کم شدن
منابع مالی خانواده و واگذار کردن آن به غریبه تلقی میشود. با این اوصاف احتمالا در
گذشته ارثبخشی اجباری زنان هرچند به ناعدالتی و نابرابری جنسیتی دامن میزده؛ اما
دارای کارکرد مهمی در جامعه به نفع خانواده پدرمکان -و البته مردسالار- بوده است. کارکردی
که با تغییر شکل خانواده از خانواده گسترده به خانواده هستهای و از پدرمکانی به نو
مکانی بهکل از دست رفته است.
حمایت روکشی برای
سلطه و تبعیض
هرچند خانواده
ایرانی سالها است که از خانواده گسترده به خانواده هستهای تغییر شکل داده و نومکانی
جای پدرمکانی را گرفته است، با وجود این، نگرشهای فرهنگی مرتبط با آن همچنان باقی
است. وقتی وارد این جوامع میشویم و از وضعیت تقسیم ارث سوال میکنیم، بیش از همه از
«ساختار ویژه خانواده» میشنویم. در بافت فرهنگی مورد بحث فرض بر این است که صمیمت
بین خانوادهها بسیار بالا است، مادیات اهمیت زیادی ندارد و مهمتر اینکه برادرها نسبت
به خواهران نقش حمایتی دارند. گویا برادرها یا برادر بزرگتر جانشین پدر فرض میشود
و به لحاظ فرهنگی همانطور که انتظار میرود زن ارث خود را ببخشد از او نیز انتظار
میرود مانند یک پدر از خواهر خود حمایت کند. زنان از حق مالکیت خود چشمپوشی میکنند
و در مقابل از حمایت عاطفی و اجتماعی برادرانشان برخوردار میشوند.
البته در عالم
واقع این حمایت شکل بسیار محدود و حداقلی دارد و شامل اقداماتی مانند عیادت در ایام
بیماری، اهدای هدایای مالی، پذیرایی مفصل و چندروزه از خواهر و مانند آن میشود. با
توجه به اینکه خشونت علیه زنان در برخی از مناطق بسیار بالا است و حتی خودکشی و خودسوزی
زنان نیز بیشتر در آن مناطق دیده میشود، بهنظر میرسد حمایت گفتهشده از زنان باعث
بهبود وضعیت آنان نشده و برای مثال اگر زنی در معرض خشونت خانگی قرار دارد، حمایت
مردان امکان دفاع در برابر این خشونت را فراهم نمیکند. ظاهرا این موضوع ناشی از معنای
حداقلی حمایت در این بافت فرهنگی است.
نظام مردسالار
و ساختار مردانه مالکیت
نمیتوان مساله
ارثبخشی اجباری را بدون توجه بهنظام مردسالار و مردانه بودن مالکیت تحلیل کرد. هرچند
در ظاهر بافرهنگ خانوادگی مبتنی بر حمایت و رضایت طرفین مواجه هستیم؛ اما بنابر نظر
کارشناسان ریشه ماجرا را باید در نظام مردسالار جوامع سنتی ازیکطرف و مردانه بودن
نهاد مالکیت از طرف دیگر جستوجو کرد. در بیشتر این مناطق مالکیت بهخصوص مالکیت زمین
موضوعی ذاتا مرادنه تلقی میشود و فرض بر این است که زن نیازی به پول یا ملک ندارد.
پرواضح است که سازوکار قدرت در محروم کردن زنان از مالکیت بر منابع مالی در جریان است.
چه چیزی موثرتر از محرومیت از مالکیت میتواند موقعیت فرودست زنان را تثبیت کند و نظام
اجتماعی مردسالار را با وجود تغییرات اجتماعی گسترده دوره مدرن، سرپا نگه دارد؟ و چه
چیزی بهتر از ارزشهای خانوادگی میتواند صورت خوشی از چهره واقعی و تلخ ماجرا ارائه
کند؟ جای تعجب ندارد که نابرابری و نا عدالتی برآمده از نظام مردسالار خود را زیر نقاب
«خانواده گرم و صمیمی» پنهان کند.
فرهنگ از خود گذشتی
و بازتولید نابرابری
هنگامیکه نهاد
خانواده و نهاد اقتصاد متناسب با الگوهای مردسالارانه شکلگرفته، انتظار میرود نهاد
فرهنگ نیز از نظام مردسالاری حمایت کند. اینجا است که میبینیم دختران از ابتدا باارزشهایی
مانند ازخودگذشتگی، ایثار، سازگاری، وابستگی و حمایتطلبی تربیت میشوند و در کنار
آن دیوار بزرگی از «حجب و حیا» بر اطراف آنان کشیده میشود. تا نخواهند به خاطر «چهار
متر زمین» برادرشان را دلخور کنند! اما زمانی که از حق قانونی و شرعیشان محروم میشوند،
اجازه دلخوری به خود نمیدهند.
البته نباید فراموش
کرد که حوزه عمل و تاثیرپذیری افراد فقط شبکه خانوادگیشان نیست؛ یعنی مساله به خواهرها
و برادرها مربوط نمیشود. بلکه اغلب با شبکه روابط بزرگتری مواجه هستیم که متاثر از
ساختار طایفهای و عشیرهای است. خواهری که ادعایی بر ارث داشته باشد و حق خود را طلب
کند، هزینه اجتماعی بالایی بابت این ساختارشکنی خواهد داد. نهتنها برادر او چنین چیزی
را برنمیتابد، بلکه اساسا از طرف کل شبکه خانوادگی تحمل نمیشود و ممکن است به طرد
فرد از فامیل منجر شود.
البته میزان هزینه
اجتماعی بهتناسب قدرت و ضعف ساختارهای سنتی متفاوت است. در برخی از بافتها که ارزشها
و ساختارهای سنتی به قوت خود باقی است، هزینه اجتماعی بسیار بالا است؛ اما در جاهایی
که سرعت تغییرات اجتماعی بیشتر بوده حتی گاه خود برادرها نیز با تغییرات فرهنگی همراهی
میکنند و ارث را طبق قانون تقسیم میکنند.
تغییرات اجتماعی
و وظیفه ما
تغییرات و تحولات
اجتماعی بیتوجه به خواست و اراده ما پیش میروند و
ابعاد زندگی ما را دگرگون میکنند. واضح است که سنت ارثبخشی اجباری نیز طی سالهای
گذشته از این تغییرات در امان نبوده است. مهاجرت از روستا به شهر، تغییر اقتصاد کشاورزی
به سایر اشکال اقتصادی، تحول ارزشهای خانوادگی، افزایش تحصیلات و اشتغال زنان، دگرگونی
نگرشی نسلهای جدید و مانند آن عواملی هستند که شیوههای سنتی تقسیم ارث را تحت تاثیر
قرار میدهند. از طرفی زمین کشاورزی ارزش پیشین خود را از دست داده و ساختار خانوادهها
دچار تغییر شده، از طرف دیگر زنان با آگاهی و جسارت بیشتری حقوق خود را دنبال میکنند.
البته ماجرا به این آسانی پیش نمیرود. ارزشهای فرهنگی دیرپاتر از نظام اقتصادی یا
حتی خانوادگی است. خانوادههایی که تماما به شهر مهاجرت کرده و بهظاهر مطابق باارزشهای
برابری زندگی میکنند، در لایههای زیرین پای بند ارزشهای هزار سالهاند. بهاینترتیب
اگر خواهری ادعای ارث کند، با مخالفت اعضای خانواده مواجه میشود، متهم میشود به اینکه
خانواده را دچار تنش کرده و به مال برادر چشم دارد و بهراحتی از خانواده طرد میشود.
در چنین شرایطی
این وظیفه نهادهای دولتی، رسانهها، روشنفکران و نهادهای مردمی است که با مداخله درست
افکار عمومی را نسبت به مساله حساس کنند. با آگاهیبخشی به زنان و مردان زمینه احقاق
حق زنان را فراهم کنند و ایجاد تغییرات حقوقی و فرهنگی با هدف افزایش عدالت جنسیتی
را چشمانداز خود قرار دهند.