bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۳۲۴۴
تاریخ انتشار: ۴۲ : ۲۱ - ۳۰ دی ۱۳۹۷
سعید معیری‌زاده در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
می‌گویند رنسانس پیروزی مشاهده بود بر عقل. از نظر من هنرمند کسی است که با زبان، نشانه‌هایی که در اختیار دارد دریافت‌های خود را به شکل [متن رهایی‌بخش] که متفاوت با زندگی واقعی است، ارائه می‌کند.
بامداد جنوب - وندیداد امین:
سعید معیری‌زاده، متولد ۱۳۴۲ تهران است. وی نقاشی را در کودکی نزد برادر بزرگ‌تر خود که نقاشی رنگ و روغن می‌کشید، آموخت. در دوران دبیرستان همزمان با سال‌های انقلاب با استاد «ارجمندنیا» نقاش تعلیم‌یافته روسیه، آشنا شده و مدت کوتاهی اصول طراحی را یاد گرفت؛ ولی به‌دلیل کمبود مالی نتوانست تا پایان راه را با او ادامه دهد. در همان سال‌ها با حضور در کلاس‌های خوشنویسی به استاد «محمدباقر آقامیری» معرفی شده و نزد او با نقاشی سنتی ایران پرداخت. در سال ۱۳۷۲ مسافرت کوتاهی به آلمان داشت که باعث دگرگونی در نگرش و کارهایش شد. از آن زمان تاکنون با مطالعه و جست‌وجو در هر دوره‌ای از کارها به ارائه و بازتاب دریافت‌های خود مشغول بوده که آخرین نمایشگاهش «رساله‌ای در شکوه نادانی» است. با این نقاش، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که مشروح آن در ادامه می‌آید.

آقای معیری‌زاده تعریف شما از «هنر» چیست؟
می‌گویند رنسانس پیروزی مشاهده بود بر عقل. از نظر من هنرمند کسی است که با زبان، نشانه‌هایی که در اختیار دارد دریافت‌های خود را به شکل [متن رهایی‌بخش] که متفاوت با زندگی واقعی است، ارائه می‌کند. پس من هنر را یک متن ویژه‌ای می‌دانم که می‌تواند ما را از زندگی واقعی و محدودیت‌های آن رها کرده و دنیایی به‌موازات دنیای واقعی را خلق کند.

در جهانی با این ‌همه رویکرد متکثر به هنر، نقاشی را در کجای زیست جهان امروز ایران می‌توان یافت؟
آگاهی، نقطه مقابل حالت خودبه‌خودی است؛ در جایی که یک رویداد، خودبه‌خود رویداد دیگری را به‌عنوان پیامد با خود دارد، هیچ آگاهی نمودار نمی‌شود. بدین لحاظ، در گذار از نقاشی به عکاسی، با این‌که عکاسی به‌دقت بازسازی افزود، جنبه آگاه‌کنندگی آن را به‌شدت کاهش داد. هنرمند نقاش امکانات بی‌نهایت (بهتر بگوییم، بسیار زیادی) را در گزینش چگونگی ارائه‌اش در اختیار دارد. حال ‌آن‌که عکاسی (غیر هنری) تنها وابستگی خودبه‌خودی را اعمال می‌کند. هنر، جهان را صرفا با خودگردانی [اتوماتیسم] بی‌روح یک آینه، عرضه نمی‌دارد. در تبدیل نگاره‌های جهان به نشانه، هنر دنیا را آکنده از معانی می‌کند. نشانه‌ها نمی‌توانند بی‌معنا بوده یا حامل آگاهی نباشند. پس هنرمند نقاش ایرانی می‌تواند یک حامل معانی از دنیایمان باشد.

به‌شخصه در آثارتان به چه میزان از بعد زیبایی‌شناختی بهره می‌برید و چه مقدار به رویه‌های جامعه‌شناختی توجه دارید؟
من بین احساس خود و نه صرفا جنبه زیبایی‌شناختی، از یک‌ طرف و منطق و ابعاد جامعه‌شناختی و یا دیگر شناخت‌ها از طرف دیگر، گرفتار هستم. هنوز نتوانستم که نسبت بین آنها را کنترل کنم. شاید بتوان گفت در حین اجرا، ضمیر ناخودآگاهم حاکم است.

منتقدان آثار نقاشی در حال حاضر، چه جایگاهی در جامعه هنری ما دارند؟
مشکلات اقتصادی که به‌واسطه سوء مدیریت به‌وجود آمده، حاشیه‌های جدی را در برابر منتقد و هنرمند قرار داده است. در تلاشی که هنرمند به‌منظور فتح اقتصادی انجام می‌دهد در صحنه نقد هنر اگر منتقد باسواد مطیع نیت هنری خود باشد، به فرایند رشد و آگاهی کمک قابل‌توجهی می‌کند.

برپایی نمایشگاه و برگزاری گالری‌های نقاشی چه پتانسیل‌هایی می‌توانند برای یک نقاش به دنبال داشته باشد؟
در وهله نخست نقاشِ هنرمند، آثار خود را به مردم واقعی در مکان واقعی و نه دنیای مجازی ارائه خواهد کرد تا امکان دیده شدن و ارزیابی فراهم باشد؛ اما مورد دیگری که باید تاکید کنم شرایط اجتماعی و نحوه تعامل مردم و مخاطبان هنری است که تا چه میزان آگاهی و آمادگی مشاهده و درک هنری داشته باشند و در عین‌حال با خرید اثر هنری به یاری و اشاعه فرهنگ بپردازند. در واقع، تمامی فرایندهای هنری را باید در سلسله به‌هم‌پیوسته دانست که هدف آن بیرون آمدن از اتوماتیسم واقعیت و زندگی روزمره است. موضوعی که نیازمند شناخت بیشتری از زندگی است و نقشی را که هنر می‌تواند ایفا کند، همزمان می‌طلبد. 

گویی سفر کوتاه شما به آلمان، باعث شد تا دگرگونی خاصی در نگرش شما نسبت به نقاشی ایجاد شود؟
بله همین‌طور است. من دچار شوکی عجیبی شدم. در طول زندگی خود با فرهنگی مواجه هستیم که درصدد القای زندگی بدون خلاقیت و کنجکاوی و در نهایت تهی از آفرینش هنری است و عجیب‌تر این‌که پس از انقلاب این موضوع تشدید هم شده بود. هنر و به‌ویژه نقاشی سنتی با تاکید به قراردادهایش نمی‌توانست به تفکر و زندگی من پویایی در شکل و تجسم زنده و خلاقانه دهد، تمرکز آن در نهایت تکرار آثار هنرمندان پیشین و یا احساسات نه‌چندان بااهمیت بود. دوگانگی درک زندگی و اثر هنری که بین دو جامعه مشاهده می‌کردم راه به حقیقتی بسیار هولناک می‌برد که هر چه بیشتر مطالعه می‌کردم به درک تناقض‌ها در ارزش‌ها و رویکردهای منفعت‌طلبانه در جامعه خویش پی می‌بردم که متاسفانه همچنان رو‌به‌رشد است. این واقعیت که در یک کره واحد و زمان واحد زندگی دوگانه‌ای وجود دارد که تا این اندازه متفاوت و متضاد است تمامی پیش‌فرض‌ها و آموخته‌هایم را به چالش کشیدند که پس از بازگشت به ایران با حس سرگیجه و وحشت از نادانی تا مدت‌ها (تا هم‌اکنون) دلیل تلاشِ من در کسب تجارب متفاوت و گاه متناقضی در زمینه‌های هنری خود شده است که آثارم خود مثال‌های بسیار گویایی از این موضوع را می‌تواند بیان کند.

مطالعه، استعداد، علاقه، آموزش، پشتکار، پول یا شانس؛ کدام‌یک را بیشتر از همه در خلق یک نقاش، موثر می‌دانید؟
علاقه برای من، خود یک اصل بدیهی است. در واقع اگر تمامی عواملی که اشاره کردید کنار هم جمع شوند ولی علاقه‌ای نباشد، شاید یک متخصص و یا کارشناس هنری تربیت شود؛ ولی هنرمندی که علاقه به هنر نداشته باشد به‌طبع هنرمند ناکامی خواهد بود.

با نقاشان و نگارگران شهرستانی هم در تماس هستید؟
تلاش‌هایی درگذشته داشتم؛ ولی نتایجی که باید به‌دست نیاوردم که شاید دلیلش نداشتن تجربه و برنامه‌ای برای رفع نیازهای مهم یکدیگر بود؛ اما هم‌اکنون ارتباطم بسیار اندک است.
آیا امروزه، فی‌نفسه سکونت در پایتخت یا مثلا در اروپا، امکان ویژه‌ای برای یک هنرمند نقاش است؟
به‌یقین مکان مناسب می‌تواند در ایجاد و استمرار ارتباطات بسیار مؤثر باشد. شالوده هنر مدرن و معاصر در اروپا و به‌ویژه در فرانسه ریخته شد. همان‌گونه که امروزه کشور امریکا به قطب دیگری از هنر رسیده است. عناصر فعال در هر مکانی همواره می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای در به‌کارگیری و رشد هنر ایفا کنند. شاید اگر هنرمندان مدرن و جست‌وجوگر در ایران متولد شده و زندگی می‌کردند ما امروز شاهد هیچ‌گونه هنر معاصری نبودیم! شاید.

نام:
ایمیل:
* نظر: